کتاب برای بوسه ای در بوداپست؛ داستانی خواندنی از عشق و سیاست

0

کتاب برای بوسه ای در بوداپست بعد از گذشت سال‌ها هنوز هم منتشر نشده است و فقط نسخه صوتی آن در دسترس است. این کتاب عاشقانه‌ای سیاسی و جنجال برانگیز به قلم نویسنده ای توانا و فعال به‌نام شیوا ارسطویی است.

شناسنامه‌ی کتاب

  • عنوان اصلی کتاب: برای بوسه ای در بوداپست
  • نویسنده: شیوا ارسطویی

درباره‌ی کتاب برای بوسه ای در بوداپست

کتاب برای بوسه ای در بوداپست عاشقانه‌ای سیاسی و داستانی خواندنی‌ست که با سیاست گره‌ خورده است. اتفاقات داستان در دو فضای زمانی و مکانی رخ می‌دهد: پیش از انقلاب و پس‌ از آن.

رونیکس

نویسنده هفت سال مشغول نوشتن این اثر بوده است. این کتاب پس از گذشت یک دهه هنوز به چاپ نرسیده، اما نسخه‌ی صوتی آن در دسترس است. راوی این داستان زنی است که مدام مرد موردعلاقه‌اش را مورد خطاب قرار می‌دهد و با او حرف می‌زند. جالب اینجاست که این اثر را با صدای خود نویسنده خواهید شنید. به این شکل احساسات لطیف و شاعرانه‌اش را حتما بهتر درک خواهید کرد.

شیوا ارسطویی درباره‌ی این اثر گفته است: «عشق و سياست در مبارزات تاريخی-اجتماعی ما، دو مقوله‌ای هستند که همواره باهم در چالش‌اند.»

در حاشیه

شیوا ارسطویی داستان‌نویس، مترجم و شاعر ایرانی ست. او برنده‌ی جوایز مهمی مثل جایزه‌ی گلشیری، بورس انجمن قلم سوئد، جایزه‌ی بهترین نویسنده‌ی زن در جشنواره زنان موفق شرق در استانبول شده است.

از دیگر آثار این نویسنده می‌توان مجموعه‌داستان‌های «آفتاب‌مهتاب»، «آمده بودم با دخترم چای بخورم» و رمان‌های «بی‌بی شهرزاد» و «افیون» را نام برد.

شما می‌توانید همین حالا کتاب صوتی برای بوسه ای در بوداپست را با کیفیت بالا از وبسایت نوار تهیه کنید.

بخشی از کتاب

«چرا بايد فكر كنم تو در بوداپستی؟ چرا يک جای ديگه نه؟ چه فرقی می‌كنه. آنجا هم كه هستی نمی‌دانم كجاست. تو هميشه توی يک اتاقی. پرده‌ها را می‌کشی و توی تاريكی روی صندلی می‌نشینی. بوی چایی‌ات توی اتاق می‌پیچد. من هیچ‌وقت نمی‌فهمم تو كی می‌روی و برای خودت چايی می‌ریزی. بيرون از اتاق يک حياط بزرگ است. بين خانه‌ی تو با خانه همسایه‌ها ديوار نيست. بوته‌های شمشاد و درخت‌های كاج دور خانه‌ات حصار شده‌اند. ماشينت را توی پاركينگ نمی‌گذاری. جلوی در پاركينگ، روی کاشی‌های آجری پارک می‌کنی تنها نوری كه اتاقت را روشن می‌کند، صفحه‌ی روشن مانيتور و آن آباژور کم‌نور است. چرا بايد فكر كنم تو در بوداپستی؟ اين كلمه گفتنش هم به آدم حس قشنگی نمی‌دهد. ترجيح می‌دهم اگر یک روزی خواستم شهری كه در آن زندگی می‌کنی را صدا كنم اسم جای ديگری را به زبان بياورم.»

ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.