چطور تنفر از دیگران را کنار بگذاریم

30

اگر بین خانواده و دوستان به نفرت از دیگران و جهان اطرافتان شهرت دارید و همه شما را سرزنش می‌کنند و می‌گویند باید از این طرز تفکر دست بردارید، احتمالا حق دارند و باید به حرف آنها گوش دهید. البته برای اینکه مطمئن شوید می‌توانید سری بزنید به مقاله «19 مصیبت برای افرادی که از همه متنفرند». اگر هر کدام از آن مصیبت‌ها را تجربه کرده‌اید، وقت آن رسیده که احساسات منفی را دور بریزید و سعی کنید دیدگاهی مثبت را در خودتان پرورش دهید. هرچند ممکن است عاشق همه دنیا و مردم آن نشوید، اما می‌توانید تلاش کنید تنفر را از زندگیتان حذف و خودتان را برای عشق و درک دنیا آماده کنید. برای شروع به این چند راهکار نگاهی بیندازید و ببینید کدام را می‌توانید از همین الان شروع کنید.

۱. بهترین تصور را در مورد مردم داشته باشیدبهترین تصور را درمورد مردم داشته باشید

یکی از دلایلی که ممکن است بقیه را دوست نداشته باشید این است که فکر می‌کنید همه‌ی آدم‌ها می‌خواهند به شما صدمه بزنند یا به نوعی اذیتتان کنند. یاد بگیرید که به مردم به چشم مایه‌ی آزار و تهدید نگاه نکنید، یاد بگیرید آدم‌های خوب را در اطرافتان بپذیرید تا ببینید اگر خودتان بگذارید چقدر می‌توانند کیفیت زندگی شما را بهبود دهند.

رونیکس
  • مطمئنا تمام آدم‌های دنیا دنبال این نیستند که زندگی شما را بهبود دهند و موقعی که در یک خط شلوغ مترو گیر می‌افتید، خیلی سریع احساس می‌کنید همه آدم‌ها، آنجا هستند تا زندگی شما را سخت کنند. اما اگر به هر فرد شانسی بدهید، می‌بینید که مردم خیلی هم بد نیستند.
  • تمرین کنید تا همیشه فرضتان این باشد که هرکس با شما صحبت می‌کند، نیت خیر دارد. البته وقتی در یک کوچه‌ی تاریک غریبه‌ای به شما نزدیک می‌شود، باید حواستان را کاملا جمع کنید. اما اگر همسایه یا همکارتان شما را به یک فنجان قهوه دعوت می‌کند، فرض کنید که فقط می‌خواهد با شما دوست شود، نه اینکه فکر کنید به خاطر مقاصد پنهانی به شما نزدیک شده است.

۲. یاد بگیرید از گپ زدن لذت ببرید

از گپ زدن لذت ببرید

ممکن است به خاطر این از مردم خوشتان نیاید که حس می‌کنید وقتی می‌خواهید تنها باشید، مجبورید با آن‌ها حرف بزنید. اگر چنین دیدگاهی دارید، ممکن است تا ابد از همه متنفر باقی بمانید. در عوض، یاد بگیرید به جای اینکه فکر کنید اشخاصی که با شما حرف می‌زنند وقتتان را تلف می‌کنند، از حرف زدن و ارتباط برقرار کردن با دیگران لذت ببرید.

  • بیشتر لبخند بزنید و رفتار دوستانه‌تری داشته باشید. به مردم نشان دهید که مشتاق مکالمه با آن‌ها هستید و می‌بینید که با شما رفتار صادقانه‌تری خواهند داشت.
  • موضوعات مشترک بیشتری با مردم پیدا کنید. این به شما نشان می‌دهد آنقدرها که فکر می‌کنید با دیگران متفاوت نیستید.
  • قبول کنید که گپ زدن کار بی‌ارزشی نیست. گپ زدن است که شما را به سمت داشتن روابطی عمیق‌تر و در نهایت پیدا کردن شناخت بهتری از مردم سوق می‌دهد.

۳. از دیگران تعریف کنید

553956-18c55b63a68c6489a1191ba889f6bf1a

مطمئنا اگر از مردم خوشتان نمی‌آید، تعریف کردن از آن‌ها هم کار چندان راحتی نیست. اما دقیقا به همین دلیل است که باید تعریف کردن را یاد بگیرید، چون تعاریف صادقانه‌ی شما نشان می‌دهند که چقدر صادقانه به آن‌ها اهمیت می‌دهید. این عادت را در خودتان تقویت کنید که روزانه یکی دو بار از یک غریبه یا آشنا تعریف کنید تا نشان دهید به آنها توجه می‌کنید. این کار به شما کمک می‌کند تا آدم مثبت‌تری باشید و در آدم‌ها دنبال خوبی‌هایشان باشید.

  • به‌علاوه، شاید شما ندانید؛ اما تعریف تصادفی شما از یک شخص می‌تواند یک روز خیلی خوب را برای او بسازد. شاید این تنها ارتباط مثبتی باشد که آن شخص در تمام طول روز داشته است و از طرفی این کار واقعا انرژی زیادی از شما نمی‌گیرد.
  • اگر شخص مورد نظر را از نزدیک می‌شناسید، سعی کنید به جای تعریف از چیزهای ظاهری، روی شخصیت او تمرکز کنید.
  • هرچه از افراد بیشتری تعریف کنید، خودتان هم بازخوردهای مثبت بیشتری دریافت می‌کنید. پس در تبادل انرژی مثبت بیشتری شرکت خواهید داشت.

۴. سر درد دل را باز کنید

صحبت کنید

هرچند ممکن است درد دل کردن با مردم سخت‌‌ترین کار دنیا به نظر برسد، به خصوص اگر خودتان حس می‌کنید مردم‌گریز هستید، اما اگر کمی با دیگران احساس راحتی بیشتری کنید، درک، دلسوزی و دوستی بیشتری در آنها پیدا می‌کنید. این موضوع باعث می‌شود نفرت کمتری از مردم داشته باشید و به احتمال زیاد خودتان ببینید که ارتباط داشتن با مردم دنیا ارزش تلاش کردن را دارد.

  • لازم نیست سفره‌ی دلتان را در حضور اولین شخصی که می‌بینید پهن کنید. اول، خیلی آرام با آشنایان شروع کنید، بعد همان روابط ممکن است به روابط دیگری ختم شود.
  • ممکن است به خاطر این از مردم خوشتان نیاید که فکر می‌کنید آدم انزواطلبی هستید که نمی‌تواند با کسی رابطه برقرار کند. اما اگر بیشتر با مردم حرف بزنید، می‌بینید که آنقدرها که فکر می‌کنید متفاوت نیستید.
  • وقتی که سر درد دلتان با مردم باز می‌شود، حتما شما هم سؤالاتی از آن‌ها بپرسید. این کار به شما کمک می‌کند تمایل بیشتری برای ارتباط با دیگران داشته باشید.

۵. به تمام راه‌هایی که مردم می‌توانند به شما کمک کنند فکر کنید

مردم به شما کمک می کنند

یکی دیگر از راه‌هایی که باعث می‌شود دست از نفرت بکشید این است که بدانید می‌توانید بیشترِ مردم اطرافتان را به عنوان منابعی بکر در نظر بگیرید. برادر بزرگترتان می‌تواند به شما در انتخاب رشته‌ی دانشگاه کمک کند، معلمتان می‌تواند در فهم تاریخ جهان به شما کمک کند و دوستتان می‌تواند به شما کمک کنند یک کیک شکلاتی خوشمزه درست کنید. اگر فکر کنید همه می‌خواهند شما را بدبخت کنند، معلوم است که از آن‌ها متنفر می‌شوید.

  • یکی از راه‌هایی که مردم را به عنوان منابع باارزش ببینید این است که بیشتر با آن‌ها صحبت کنید. حرف زدن با مردم باعث می‌شود ببینید چه چیزهایی برای کمک به شما در چنته دارند. به عنوان مثال، ممکن است تا وقتی با همسایه روبه‌رویی صحبت نکنید ندانید که نابغه‌ی ریاضی است.
  • اگر کسی در موردی به شما کمک می‌کند، شما هم سعی کنید زحمت او را جبران کنید. این باعث می‌شود احساس تعلق بیشتری به مردم داشته باشد و احتمال نفرت از آنها کمتر شود.

۶. داوطلب شوید

به دیگران کمک کنید

شاید داوطلب بودن برای کمک به دیگران کار سختی به نظر برسد، اما اگر کمی تلاش کنید تا به جز خودتان بقیه هم برایتان مهم باشند و بدانید که یک جمع برای رشد و توسعه به کمک شما نیاز دارد، خیلی زود به سمت داشتن دیدگاهی دلسوزانه‌تر و عشق‌ورزی به مردم اطرافتان قدم برمی‌دارید. خواه به یک آدم بی‌سواد خواندن یاد دهید، خواه در یک مرکز مراقبت از سالمندان داوطلب شوید، بیشتر احساس خواهید کرد که در ارتباط با دنیای اطرافتان هستید.

  • از این گذشته، با افرادی آشنا می‌شوید که به شما کمک می‌کنند دیدگاه مثبت‌تری داشته باشید و ببینید که دنیا آنقدرها هم سرد و غم‌انگیز نیست.
  • چند بار داوطلب شدن برای کارهای خوب در ماه به شما کمک می‌کند احساس بهتری نسبت به خودتان داشته باشید و حس کنید وجودتان دنیا را زیباتر می‌کند.

برگرفته از: wikihow

فرمول شادی و مثبت‌اندیشی را یاد بگیرید و با افسردگی خداحافظی کنید

۱۰،۰۰۰ تومان


ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

آخرین دیدگاه‌ها (از 30 دیدگاه)
  1. پدرم می‌گوید

    سلام… متاسفانه عروس ما دختر عموم هست و به پدرم خیلی بی احترامی و بی توجهی میکرد، باتوجه به اینکه پدرم بزرگ فامیل بودن و همه به بابام احترام میذاشتن چون عموم و داداشم با پدرم تو یه شغل بودن عموم همیشه بابام رو اذیت رو میکرد و بابام معروف بود به گذشت همیشه به ما هم میگفت گذشت داشته باشید اونقدر عموم بابام رو عذاب داده بود که وقتی پدرم فوت شد عموم موقع تدفین گریه میکرد میگفت جبران میکنم😭 اما دخترش حتی برای بابام اشک نریخت… یادمه وقتایی که مهمون بودیم خونه همگی خونه ی بابام دختره سلام به بابام نمیکرد و بابام با حالت لبخند و مهربونی میگفت عمو منو ندیدی؟
    من چون بابام عاشقانه برادراش و برادرزاده هاش رو دوست داشت همیشه بهش احترام میذاشتم اما از وقتی که بابام رفت و دیدم مدام داره برای خانواده ش مهمونی و تولد میگرن تو این یه سال که بابام رفتع روز به روز بی ادبی هاشون رو به بابام یادم میاد اینکه عموم به بابام گفته بوده الکی خودتو میزنی به اینکه دستات میلرزه 😭😭😭 حالم خیلی بده اونقد ازشون متنفرم که حال روحی خودم داره داغون میشه و اونا روز به روز سرحال تر… داداشم یواشکی از زنش به ما خواهرا زنگ میزنه اما واقعا من میدونم اگه یه مشکلی برای ماها پیش بیاد از ترس زنش هیچوقت نمیتونیم روش حساب باز کنیم برای همین دلم نمیخواد حتی داداشم بهم زنگ بزنه چون یاده زن ش میفوفتم و هی نفرت توم یاداوری میشه از طرفی هم نمیتونم بهش بگم بهم زنگ نزن نمیتونم ناراحت کنم داداشمو جون احساس میکنم اونم گیر افتاده از دست این جانور…
    من نفرتم کم نمشه چون نفرتم از رفتارا و حرفایی که به بابای مظلومم زدن و دیگه بابام نیست که بخوام بگم خوب نفرتم رو کم کنم شاید اخلاقاشون با بابام درست بشه!!! میدونم شاید نتونم حسم رو بگم.. از همه بدتر اینکه خواهر بزرگم حتی با اینکه بابامون رو اذیت میکردن باز موس موس دختره که ۱۲ سال ازش کوچیکتره رو میکنه؟!! برام عجیبه که ایا یادشون رفته بی احترامی هایی که به بابا میکردن رو؟
    من جیکار کنم الان این حسم فراموشم بشه؟

  2. Blue&gray می‌گوید

    خب من در کل آدم معاشرتی ای نبودم و محدوده ی آدمایی که باهاشون خوب بودم هم خیلی کم بود
    ولی الان چند وقته از همون معدود دوست ها و حتتتتتی خانوادم هم دوری میکنم
    حس میکنم حرکات،رفتار و طرز فکرشون اصلا با من جور نیست
    اونا همیشه همین بودن با اینکه مخالف خیلی از رفتارهاشون بودم ولی هیچوقت گریزون نبودم ازشون ولی الان هستم
    میگم شاید خیلی متکبر شدم یا زیادی رفتار هاشون رو تحلیل میکنم ولی نمیدونم
    هرچی هست خیلی حس بدیه
    انگار که دارم تحملشون میکنم
    امیدوارم زودتر این حسم از بین بره چون انقدر مشغله دارم که اگه اورثینک درمورد اطرافیانم رو ادامه بدم دیوونه میشم

  3. عشقای مامان می‌گوید

    منم از اکثر اطرافیانم متنفر شدم،از ناعادلانه بودن رفتارشون،از بی مهر بودنشون،از انتظار زیاد داشتنشون،از نمک نشناسیشون،از تبعییض قائل بودنشون،تمام این احساس هم از وقتی که خواهرم فوت شد بیشتر و بیشتر شد،وقتی خواهرم چند سال سرطان داشت و ۴۰روز آخر عمرش بیمارستان بود ولی یکی از داییها و خاله هام بهش سر نزدن و اما ما گله نکردیم اما حالا داییم بیمار شده و من یه بار بیمارستان رفتم عیادت و دوست نداشتم برم خونشون اما مادرم ما رو مجبور کرد که بریم(البته چند روز با تاخیر)حالا که رفتیم خودش و زنش و دخترش با نهایت بی احترامی از ما استقبال کردن که چون دیر رفتیم عیادت دایی خان از خودم که چرا رفتم،از مادرم و همسرم که مجبورم کردن که برم و از همه اطرافیانم متنفر شدم و روز به روز با دلیلهای بیشتر که اینی که گفتم فقط یه دلیل کوچیک و جدید از تنفرمه از اطرافیانم متنفر شدم حتی از همسرم و فقط به عشق دو تا بچه ام زندگی میکنم،دوست دارم بمیرم اما بازم فکر بچه هام منو به دنیا وصل کرده،کاش از اولش بچه نمیاوردم که به راحتی بتونم از دنیا دل بکنم و خودمو خلاص کنم😢😔