وقتی پُست گذاشتن از زندگی، از خودِ زندگی مهم‌تر می‌شود

8

اخیراً با یکی از دوستانم و دختر نوجوانش سری به موزه‌ی هنرهای مدرن زدیم. در پیچ و خم راهروهای تو در توی موزه متوجه شدم دخترِ سیزده ساله‌ی دوستم – با تلفن همراهش – دائماً با آثار هنری موجود در موزه عکس می‌گیرد، سرش را کج می‌کند جوری که انگار دارد متفکرانه به نقاشی‌ها نگاه می‌کند و تا وقتی این عکس‌ها را در اینستاگرم یا اسنپ‌چت (و هزار و یک شبکه‌ی اجتماعی دیگر) آپلود نکند، آرام و قرار نمی‌یابد. البته قضیه محدود به این یک نفر نبود. همه سرشان گرمِ عکس گرفتن از خودشان در حین تجربه کردنِ موزه بود.

عکس گرفتن در موزه

رونیکس

نمی‌خواهم دخترِ دوستم (یا هر کس دیگری) را نقد کنم. چیزی که فکرم را مشغول کرد این بود که می‌دیدم این دختر در عین حال که پشت سر هم عکس می‌گرفت و پست می‌کرد، هیچ علاقه‌ای به آثار هنری نداشت و به نظر نمی‌رسید این قضیه برای کسی اهمیتی داشته باشد. در واقع سوال اصلی در ذهن من این بود که «اگر او علاقه‌ای به آثار هنری نداشت، چرا علاقه‌مند نشان دادنِ خودش به هنر در شبکه‌های اجتماعی تا این اندازه برایش مهم بود؟» او فقط وقتی به تابلوها نگاه می‌کرد که مشغول عکس گرفتن بود و حتی همان موقع هم هیچ دقت و توجهی به خودِ آثار هنری نداشت. از او سؤال کردم اگر علاقه‌ای به بودن در موزه ندارد، چرا باید حتما عکس‌هایی از «خودش در موزه» پست کند؟ لبخند زد و شانه‌هایش را بالا انداخت و از من خواست عکس دیگری از او بگیرم!

موزه‌ی هنرهای مدرن

من هم وقتی هم‌سن و سال او بودم، هیچ علاقه‌ای برای رفتن به موزه نداشتم و هر وقت به اجبار سر از موزه درمی‌آوردم، برای ترک کردن آنجا لحظه‌شماری می‌کردم. در سن و سال او (یا هر سن دیگری) علاقه نداشتن به هنر کاملا قابل قبول است و هیچ آزاری به کسی نمی‌رساند اما موضوعِ آزاردهنده این است که امروزه میزان زیادی از انرژی جوانان صرف «ترسیم تصویری از زندگی‌شان» و «شخصیتی که در زندگی دارند» می‌شود. ارائه‌ی تصویری از خود، همیشه بخش عمده‌ای از رَوند «بزرگ‌شدن» و تعریف هویت انسان‌ها شمرده می‌شود اما به نظر می‌رسد رسانه‌های اجتماعی (Social Media) قواعد این بازی را عوض کرده‌اند. امروزه نه تنها داشتن «تصویری از خود» به مراتب مهم‌تر، سخت‌تر و پیچیده‌تر از گذشته است، بلکه باعث ایجاد اختلال در فرایند شکل‌گیری شخصیت افراد بر اساس ویژگی‌های باطنی خودشان هم شده است. امروزه جوانان «تصاویری از کسی که هستند می‌سازند»، به جای اینکه «کسی باشند که هستند». آنها به جای این که زندگی کنند، از زندگی‌شان «پُست» می‌گذارند. در واقع تلاش برای لذت بردن از زندگی جای خودش را به تلاش برای ساختن هویتی داده است که دیگران قرار است «ببینند» و «دنبال (follow)» کنند.

اینستاگرم

رسانه‌های اجتماعی باعث شده‌اند زندگی و تجربیات گوناگونش، رنگ و بوی خودشیفتگی (Narcissism) بگیرد. مهم نیست چیزی که تجربه می‌کنید چیست. مهم شما هستید، کسی که تجربه‌اش می‌کند. کنسرت به موسیقی ربطی ندارد، اینگونه می‌شود که دیگر رستوران به غذا ربطی ندارد، رویدادهای ورزشی ربطی به ورزش ندارند و مراسم خاکسپاری ربطی به سوگواری ندارد. «همه‌ی اینها در مورد شماست»، کسی که آنها را تجربه می‌کند و این که بودنِ شما در مراسم یا مکان‌های مختلف، چه چیزی راجع به شخصیت شما بیان می‌کند. دیگر تجربیات زندگی از نزدیک و بی‌واسطه لمس نمی‌شوند، در عوض موقعیت‌هایی هستند برای اعلام کردن این که چه جور آدمی هستید. زندگی «محصولی» است که می‌توانید با آن «خودتان را تبلیغ کنید» اما (نکته‌ی جالب اینجاست) که آنچه در این بین اهمیتی ندارد این است که تصویر ارائه شده از شما، ارتباطی با «شخصیت واقعی‌تان» دارد یا نه.

موزه‌ی هنرهای مدرن

رابطه‌ی ما با رسانه‌های اجتماعی:

پُست گذاشتن از این که کجا هستیم و چه کاری می‌کنیم، اغلب مهم‌تر از بودن در آن مکان و انجام دادن آن کار است. این نکته، یادآور یکی از بدترین تغییراتی است که شکوفایی تکنولوژی در ما و نسل‌های بعد از ما ایجاد کرده است. تجربیات ما فقط در حالتی معنی‌دار هستند که روایتگر یکی از ویژگی‌های ما باشند و در ارائه‌ی تصویری از ما نقش داشته باشند. نتیجه‌ی این وضعیت، فاصله گرفتن از حقیقتِ زندگی و کم‌رنگ شدن معانی آن است، چرا که هرچه بیشتر از زندگی برای ساختن هویت خود استفاده کنیم، بیشتر از آن فاصله می‌گیریم و به جای اینکه در زندگی نقشی داشته باشیم و زندگی در ما جریان داشته باشد، احساس می‌کنیم باید از زندگی موادِ خام بیشتری تهیه کنیم تا با آنها اعلام کنیم که ما هم هستیم، خودمان را شکل بدهیم و در نهایت بودن‌مان را ثابت کنیم. اما در همین حین شکاف بین ما و زندگی بزرگ و بزرگ‌تر می‌شود.

فیسبوک

یک چالش:

دفعه‌ی بعدی که قرار است داستانی از خودتان پُست کنید، یک لحظه درنگ کنید و به چیزی که دارید تجربه می‌کنید فکر کنید. به این فکر کنید که زندگی کردنِ زندگیِ شما و حس کردنِ احساسی که دارید، بدون این که از آن استفاده‌ای کنید، اصلا چه شکلی است؟ فقط زندگی کنید. نیازی نیست زندگی‌تان را روایت کنید. امکان دارد احساس کنید این رویکرد جدید، هویت‌تان را تهدید می‌کند و موقعیتی برای اثبات ارزش‌هایتان را از شما می‌گیرد اما در واقع در امتداد تمایل درونی شما برای لذت بردن از زندگی است. البته به حرف من قناعت نکنید؛ خودتان امتحان کنید. منتظر شنیدن تجربه‌ی شما هستم.

برگرفته از: psychologytoday

رفتار درست با شریک عاطفی چگونه است؟
حق با کدام طرف است؟
جواب چنین سوالاتی را در این مجموعه بیابید.

ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

آخرین دیدگاه‌ها (از 8 دیدگاه)
  1. احسان می‌گوید

    مقاله جالبی بود و امروز قبل از شروع کارم ازش لذت بردم.
    من خودم به نوعی شاید یکی از همون آدما باشم.
    اما چرا از یک منظر دیگه نگاه نمیکنید؟ اون دختر از ثبت لحظه هاش تو موزه لذت برد و حتی به گفته شما به آثار هنری هم توجه نداشت…ایراد کار کجاست؟ اون دختر لذت برد! مگه زندگی همین نیست؟ استفاده از شبکه های اجتماعی برای بعضی افراد واقعا لذت بخشه…
    مثلا برای من هم قابل درک نیست که بعضی افراد مقدار زیادی از وقتشون رو صرف فوتبال دیدن، اخبارش، کل کل کردن راجع بهش و… میکنن.
    درسته، شاید آدم گاهی در این صفحات از شخصیت واقعیش کمی فاصله بگیره. اما باز هم ایراد کار کجاست؟ اون یوزر اینستاگرام یا …داره از ساختن یک کاراکتر خاص(هرچند دور از خودش) لذت میبره. دقیقا مثل کارگردان یک فیلم.
    قبول دارم که دنیایی که در شبکه های اجتماعی میبینیم واقعیت نداره…اما این موضوع چیزی از جذابیتش کم نمیکنه!

    1. مهران الفتی می‌گوید

      دنیایی که تو شبکه‌های اجتماعی می‌بینیم واقعیت نداره ولی جذابه. با این قسمت از حرفات موافقم. بحث ما هم این نیست که این دنیا جذابیت داره یا نه. بحث ما تأثیریه که شبکه‌های اجتماعی روی هویت انسان‌ها می‌ذارن. هویت من براساس علایق، عقاید، احساسات و استعدادهام تعریف می‌شه نه اون‌چه که دیگران می‌پسندن. مسأله این نیست که من هویتم رو جوری تعریف کنم که واقعیت نداره، مسأله اینه که جوری هویتم رو تعریف کنم که دیگران از من خوششون بیاد. اعتماد به نفس ربطی به خلاقیت و رؤیاپردازی نداره.

      1. احسان می‌گوید

        تا حدودی باهات موافقم. تا جایی که کم کم میبینیم آدمای تویه فضای مجازی خیلی شبیه به هم میشن و یه سری چیزا که تو دنیای واقعی ضدارزشن یهو تو شبکه های اجتماعی ارزش میشن و همه ازش پیروی میکنن.
        اما من باز فکر میکنم هیچ اتفاقی تو دنیا نمیتونه مثبت مطلق باشه و شبکه های اجتماعی هم از این قاعده مستثنی نیست.
        توی این مقاله یه وجه منفی از شبکه ‌های اجتماعی مطرح شد… پیشنهاد من اینه که پستی هم در ارتباط با کاهش این آسیب‌ها در “چطور” نوشته بشه. ممنون.

        1. مهران الفتی می‌گوید

          حتمن. چرا که نه؟ 🙂
          مرسی از تو

  2. افسانه می‌گوید

    این مقاله خیلی به موقع به من رسید…
    من خیلی اهل این کار نیستم؛ از آخرین پست اینستاگرامم 2سالی میگذره…اما دوستام رو پیگیری میکنم. دقیقا دیشب بود که افکار ضد و نقیض داشتم، از یه طرف همه چیز تو عکسا بنظرم مصنوعی میومد،و از طرف دیگه باخودم میگفتم شاید من دارم از دنیا عقب میوفتم که دقایق زندگیمو اینجوری تو دید مردم نمیذارم…
    این مقاله خیلی دیدمو باز کرد، ممنون 🙂

  3. محمد می‌گوید

    منم با اين كه خيلي به اينستا علاقه داشتم نزديك به چهار ماهه كه پاكش كردم و فقط به خاطر اينكه به اين نتيجه رسيدم كه از واقعيت دورم ميكنه خيلي از وقتمو ميگيره و بجاش بهتره كاراي ديگه كنم