۱۸ رمان ترسناک و هیجان‌انگیز که وحشت به دلتان می‌اندازند

ترشح آدرنالین، حس تعلیق و فضای معماگونه‌ از دلایلی هستند که افراد را جذب کتاب‌های ترسناک می‌کنند. در معرفی کتاب امروز، سراغ کتاب‌هایی رفته‌ایم که ترس و وحشت ویژگی اصلی آنهاست، همان‌ کتاب‌هایی که باعث می‌شوند از خاموش‌کردن چراغ‌ها بترسیم. ۱۸ رمان ترسناک، جذاب و هیجان‌انگیز را برایتان گلچین کردیم.

۱. سیلمزلات

پادشاه وحشت لقب استیون کینگ، نویسنده معروف آمریکایی، است. معرفی رمان‌های ترسناک را با یکی از قدیمی‌ترین کتاب‌های او یعنی «سیمزلات» شروع می‌کنیم. داستان این رمان خون آشامی درباره شهری است که توسط خون‌آشام‌ها تسخیر شده است. مردم شهر در ابتدا متوجه حضور آنها نیستند، اما به‌مرور زمان و با رخ‌دادن اتفاق‌های عجیب‌وغریب به این موضوع وحشتناک پی می‌برند و این اوج هیجان داستان است.

پایه و اساس همه هراس‌های انسان دری بسته است که اندکی باز شده.

۲. جن‌گیر

ریگان دختری ۱۱ساله است که شیطان وجودش را تسخیر کرده است. او به‌شدت عصبی و پرخاشگر شده است. مادرش که به رفتارهای او شک کرده است، دنبال یک جن‌گیر می‌گردد تا دخترش را از دست جن‌ها آزاد کند. جست‌وجوی مادر ریگان آغاز ترس و هیجان داستان است. در سال ۱۹۷۳، بر اساس این داستان فیلمی ترسناک با همین عنوان به‌کارگردانی ویلیام فریدکین ساخته شد که ۲ جایزه اسکار برای بهترین فیلم‌نامه اقتباسی و بهترین صدا را به‌ خود اختصاص داد.

وقتی ریگان ۳ساله بود پدرش هووارد تصمیم گرفت شیشه پستانک را دیگر متوقف کند، ریگان برای مکیدن شیشه پستانک‌دار در آن سن بزرگ به نظر می‌رسید .اما ریگان تا شیشه پستانک‌دار را شب در دهان نمی‌گذاشت خوابش نمی‌برد. یک شب پدرش هووارد شیشه را از دستش گرفت، ریگان جیغ و گریه سر داد و تا ساعت چهار بامداد همچنان گریست و ناله کرد و در تمام مدت روز هم عصبی و ناراحت بود و تشنج داشت.

۳. پیچک‌های وحشی

گروهی از جوانان که برای مسافرت به جنگل‌های مکزیک رفته‌اند، خیلی اتفاقی از منطقه‌ای باستانی سر درمی‌آورند که بسیار مرموز و ترسناک به نظر می‌رسد. در همین زمان، یکی از اعضای گروه در جنگل ناپدید می‌شود و جست‌وجوی اعضا برای یافتن او ماجراهای ترسناک کتاب را رقم می‌زند.

جف نامزد امی بود و اریک نامزد استیسی. پسرها هم با هم دوستانه رفتار می‌کردند ولی واقعا دوست نبودند. این فکر جف بود که به مکزیکو سفر کنند، آخرین مرخصی قبل از اینکه او و امی دانشکده پزشکی را در پاییز آغاز کنند.

۴. تسخیر عمارت هیل

داستان این رمان ترسناک از این قرار است که دکتر مونتاگ و همراهانش به امید اینکه بتوانند شواهدی ماوراءالطبیعه پیدا کنند، راهی عمارت هیل می‌شوند. این عمارت مکان نامشخص و مرموزی است که نویسنده با استفاده از آن ترس و وهم بیشتری به داستان اضافه می‌کند. اینکه چه اتفاقی در این عمارت می‌افتد و آیا دکتر مونتاگ و همراهانش زنده از آنجا بیرون می‌آیند یا نه سؤال‌هایی هستند که لحظه‌ای ذهن خواننده را رها نمی‌کنند.

خانه هیل، عاقل نیست، خودش در برابر تپه‌های خود ایستاده، و تاریکی را در درون خود نگه داشته است. هشتاد سال این‌چنین ایستاده بود و ممکن است هشتاد سال دیگر نیز بایستد.

۵. بوی شر می‌آید

جیم و ویل بی‌صبرانه منتظر هالوین هستند و در یکی از همین روزهای انتظار، کارناوالی به شهر آنها می‌آید. این دو خیلی زود متوجه اتفاق‌های غیرطبیعی در این کارناوال می‌شوند و سعی می‌کنند شخصی را که پشت این ماجراهاست پیدا کنند. نویسنده با استفاده از فضای سیرک تصویرهای وحشتناک و هیجان‌انگیزی برای مخاطب خلق می‌کند.

به بیستم ماه اکتبر که نزدیک می‌شوی، جانت درمی‌رود برای رسیدنش، همه‌جا از سرما بوی دود می‌گیرد و آسمان در گرگ‌و‌میش به رنگ نارنجی و خاکستری می‌شود، انگار هالووین برای دسته جاروها و ملحفه‌های سفید که بی‌رمق در گوشه‌ای افتاده‌اند، ناز می‌کند.

۶. کورالین

کورالاین دختربچه کنجکاوی است که یک سؤال بزرگ هیچ‌گاه رهایش نمی‌کند؛ او می‌خواهد بداند پشت در اتاق مهمان‌ها چه‌ چیزی وجود دارد. روزی او به همه تردیدهایش پایان می‌دهد و پشت آن در را نگاه می‌کند و داستان ترسناک کورالاین از اینجا شروع می‌شود.

کورالاین از پله‌های بیرون ساختمان بالا رفت تا به بالاترین آپارتمان برود، جایی که در دنیای خودش پیرمرد خل وضع زندگی می‌کرد. قبلا یک بار با مادر واقعی‌اش به آنجا رفته بود؛ وقتی مادرش داشت برای خیریه کمک جمع می‌کرد. جلوی در ایستاده بودند تا پیرمرد خل وضع با آن سبیل کلفتش پاکتی را که مادر کورالاین به او داده بود، پیدا کند.

۷. ربه‌کا

«ربه‌کا» بیشتر رمان جنایی است تا ترسناک، اما تعلیق و فضاسازی نویسنده با خلق خانه‌ای متروک کنار ساحل و زنی شرور و سرکش حس ترسی رازآلود را به مخاطب القا می‌کند تا جایی که تا پایان کتاب و یافتن پاسخی برای پرسش‌ها نمی‌توان کتاب را لحظه‌ای زمین گذاشت.

کاش اختراعی بود که خاطرات را مانند عطر در شیشه جمع می‌کرد و هیچ‌وقت هم خشک و کهنه نمی‌شد. و زمانی که به آن نیاز بود، می‌شد در شیشه را باز و دوباره آن لحظه را زندگی کرد.

۸. ایتان فروم

داستان درباره ایتان فروم کشاورز و همسرش زینا و پرستار زنش است. کتاب ۲ روز از زندگی این مرد و خانواده‌اش را روایت می‌کند. زندگی هیچ‌گاه با ایتان خوب تا نکرده است و همچنان هم نمی‌کند. ماجرا را یک راوی ناشناس تعریف می‌کند. نویسنده با استفاده از ناشناس‌بودن راوی ترس و تعلیق داستان را بیشتر می‌کند. اگر دنبال رمان ترسناک با پس‌زمینه مثلث عشقی هستید، این کتاب برای شماست.

به‌نظر فروم چنان می‌نمود که انگار هیچ جوّی وجود ندارد و یگانه چیزی که میان زمین سپید زیر پایش و گنبد فلزی بالای سرش وجود دارد حتی از اثیر هم رقیق‌تر است.

۹. خداوندگار مگس‌ها

بر اثر سانحه‌ای هوایی، گروهی از پسران نوجوان که به اردو رفته‌اند در جزیره‌ای متروک گیر می‌افتند. آنها در ابتدا از این بی‌خبری و استقلالی که دارند خوشحال‌اند، اما زیاد طول نمی‌کشد که جنگ قدرت بین آنها بالا می‌گیرد و آنها روی خطرناک و ترسناک خود را نشان می‌دهند. اگرچه ماجرای این کتاب ترسناک که با نام سالار مگس‌ها هم شناخته می‌شود تا حدی مبالغه‌آمیز است، می‌تواند تلنگری برای همه آدم‌ها باشد. این اثر یکی از بهترین رمان‌های کلاسیک برای نوجوان‌ها است.

به‌نظرم این احمقانه است که زن‌ها تظاهر می‌کنند که با مردها برابرند، آنها بسیار از مردها برترند و همیشه بوده‌اند.

۱۰. گوشت لطیف است

ماجرای این کتاب فراتر از وحشت و تا حد زیادی منزجرکننده است. داستان از این قرار است که نوعی ویروس گوشت همه حیوان‌ها را سمی می‌کند، در این شرایط، دولت خوردن گوشت انسان را قانونی اعلام می‌کند و فاجعه آغاز می‌شود.

شقه‌کردن. سلاخی، صف کشتار. آبپاشی و شست‌وشو. این کلمات دائم در ذهنش می‌چرخند و مانند پتک بر سرش فرود می‌آیند و او را در هم می‌کوبند. اما اینها فقط چند کلمه ساده نیستند. خون هستند، بویی غلیظ، اتوماسیون، فقدان تفکر، شبانه هجوم می‌آورند و غافلگیرش می‌کنند. از خواب که برمی‌خیزد، بدنش غرق در لایه نازکی از عرق شده است، چون می‌داند آنچه انتظارش را می‌کشد، روز دیگری است و سلاخی انسان‌هایی دیگر.

۱۱. درخشان

«درخشان» یا «درخشش» یکی از بهترین کتاب‌های استیون کینگ و بهترین کتاب‌های ترسناک است. داستان درباره جک تونس نویسنده است. او که به‌دنبال ایده‌‌ای برای کتاب تازه‌اش است، از موقعیتی شغلی در یک هتل تاریخی استقبال می‌کند و همراه همسر و پسر ۵ساله‌اش راهی آنجا می‌شود. در فصل زمستان و سرمای عجیبی که به‌همراه دارد، هتل از رونق می‌افتد و به مکانی متروکه و ترسناک تبدیل می‌شود که ماجراهای ترسناک این رمان را رقم می‌زند.

هیولاها واقعی هستند. ارواح هم همینطور. درون ما زندگی می‌کنند و گاهی اوقات پیروز می‌شوند.

۱۲. دریاچه متروک

جینا و خانواده‌اش در دریاچه استیل هاوس زندگی می‌کنند و زندگی آرامی را می‌گذرانند تا اینکه فهمیدن حقیقتی وحشتناک زندگی آنها را زیرورو می‌کند؛ شوهر جینا قاتلی زنجیره‌ای است. اگر به داستان‌هایی با غافل‌گیری‌های پشت‌سر هم علاقه دارید، این کتاب برای شماست.

هنوز هم معتقدم بهترین نوع زندگی، تنها بودن است. و دیگران چقدر غیرمنصفانه تنهایی کسی را قضاوت می‌کنند.

۱۳. دختران درهم‌شکسته

«دختران درهم‌شکسته» داستان زندگی دخترانی است که زندگی سختی را پشت‌سر گذاشته‌اند و اکنون همگی در یک دبیرستان درس می‌خوانند. هر فصل از این کتاب داستان ترسناک زندگی یکی از این دخترهاست.

با عقل جور درنمی‌آمد. پلیس‌ها و روزنامه‌نگارها دشمنان ذاتی بودند؛ هرگز نباید با هم قاتی می‌شدند. و خیلی وقت‌ها هم نمی‌شدند. جیمی فیونا را به همکارانش معرفی نکرد، یا او را به هیچ‌کدام از گردهمایی‌های اجتماعی‌اش نبرد. فیونا هم هروقت می‌خواست او را در ساعات کاری ببیند، داخل پاسگاه نمی‌رفت، در عوض بیرون منتظرش می‌ماند.

۱۴. جعبه پرنده

موجودی مرموز و ترسناک جهان را تسخیر کرده است و مالوری و فرزندانش از معدود بازمانده‌های این فاجعه هستند. چیزی ترسناک بعد از این اتفاق در آسمان وجود دارد که هیچ‌کدام از بازمانده‌ها نمی‌توانند به آن نگاه کنند، چراکه دچار جنون می‌شوند. مالوری اما به‌دنبال فراری‌دادن خود و فرزندانش از چنگ این موجود ناشناخته و ترسناک است.

مواجه شدن با جنون با نقشه و برنامه، بهتر از این است که بنشینی و اجازه دهی تو را تکه و پاره کند.

۱۵. گوتیک مکزیکی

نئومی دختر جوانی است که از طرف دخترعمویش نامه‌ای دریافت می‌کند تا به عمارتی برود که دخترعمویش به همراه همسرش در آن زندگی می‌کند. این عمارت در یکی از روستاهای مکزیک است. نئومی پس از دیدن آن عمارت متروک به آنجا و آدم‌هایش ظنین می‌شود و سعی می‌کند خود و دخترعمویش را نجات دهد. در این بین، ماجراهای ترسناکی رخ می‌دهند که هیجان کتاب را به اوج می‌رسانند.

نوئمی به او هشدار داده بود که می‌خواهد در رقابت بالماسکه برنده شود و از لارا کوئزادا و معشوقه‌اش پیشی بگیرد، بنابراین پسر جوان نیز تمام تلاشش را به کار برد، که البته اکنون با توجه به این که همراهش آنطور که گفته بود لباس نپوشیده بود، کارش کاملا اشتباه به نظر می‌رسید.

۱۶. زن سیاه‌پوش

آرتور کیپس جوان برای حل‌وفصل کارهای زنی بیوه که به‌تازگی مرده است، به روستایی در انگلیس می‌رود. از همان ابتدا مردم شهر استقبال خوبی از او نمی‌کنند و ماجرا آنجا به اوج می‌رسد که او متوجه زنی سیاه‌پوش در مراسم خاکسپاری زن بیوه می‌شود. به‌ نظر می‌رسد آرتور باید به چیزاهایی بیشتر از حساب‌های مربوط به بیوه‌زن مرده رسیدگی کند.

آن شب وقتی روستا را ترک کردم تا به لندن برگردم حس شدیدی که در مانکس پیس به من دست داده بود همچنان در وجودم بود، هرچند نه در جلوی ذهنم. به آقای بنتلی گفته بودم اگر روزگاری شنید آن خانه فروشی است مشتاقم خبردار شوم.

۱۷. عشق خرکی

نویسنده این کتاب برای عجیب‌شدن داستان سنگ تمام گذاشته و خانواده‌ای با شخصیت‌های عجیب‌وغریب خلق کرده است. هرکدام از افراد این خانواده ویژگی خاص و عجیبی دارد که او را از دیگران متمایز می‌کند. این شخصیت‌ها عامل رخ‌دادن اتفاق‌های ترسناک و عجیب هستند. اگر می‌خواهد هرلحظه از توصیفات نویسنده و اتفاق‌های کتاب شگفت‌زنده شوید، «عشق خرکی» همان کتابی است که به‌دنبال آن هستید.

وقتی‌ اون مرغای بدترکیب و جیغ‌جیغو رو می‌گرفت دستش، باورتون نمی‌شد که ممکنه همچین حرکتی بکنه. بعد که کله مرغا رو می‌کرد توی دهنش و کارشونو می‌ساخت، کل جمعیت دیوونه می‌شد. تا اون موقع همچین گاز گرفتن و چرخش مچی ندیده بودم. آرواره‌هاش، انگار که خون‌آشام باشه، می‌جنبید و خون مرغا رو یه‌جوری می‌خورد که فکر کنی داره شامپاین می‌ریزه تو حلقش. مامانتون توی گود گیک واقعا باشکوه بود، مث یه پرنسس، یکی مث کلئوپاترا، یه پری! ملت واسه برنامه‌ش سرودست می‌شکستن.

۱۸. بیگانه

مقاله بهترین رمان های ترسناک را با یکی دیگر از شاهکارهای استیون کینگ به پایان می‌بریم. ماجرای کتاب درباره تری میتلند است. او یک مربی ورزشی معروف است که در کمال ناباوری مظنون به قتل پسری جوان می‌شود. کارآگاه آندرسن به‌دنبال پرده‌برداشتن از راز جنایت‌های انجام‌شده است و درست زمانی که خواننده فکر می‌کند با رمانی کارآگاهی مواجه است، استیون کینگ همه را غافل‌گیر می‌کند و هنرش در خلق داستان‌های ترسناک و تخیلی را رو می‌کند.

ارکینگ استلا بارگا تقریبا به بزرگی پارکینگ فروشگاه کروگر بود جایی که رالف و همسرش شنبه عصرها آنجا خرید می‌کردند و در این عصر جولای پر از ماشین بود. روی خیلی از سپرها برچسب تیم گلدن دراگنز نصب شده بود و روی تعدادی از شیشه‌های عقب با صابون شعارهای روکم‌کنی نوشته شده بود: ما شما رو می‌کشیم؛ اژدهاها بزها رو می سوزونن؛ کیپ سیتی ما اومدیم؛ امسال نوبت ما است.

شما بگویید

اگر از علاقه‌مندان به رمان‌های ترسناک هستید، در قسمت نظرها از تجربه‌های جذاب خود و ترسناک‌ترین رمانی که خوانده‌اید برای ما بنویسید.