آگاهیِ نجات بخش

2

هر سوء رفتاری حاصل دو ضعف است. ضعف سوژه (آزارگر) و ضعف ابژه (آزاردیده). اما مشخصاً تجاوز و آزار جنسی حاصل ضعف ذهنی سوژه و ضعف جسمی ابژه است. از همین رو است که بیشتر زنان و کودکان قربانیان تجاوز و آزارهای جنسی هستند. کودکان، در ابتدای راه زندگی، تنی کم توان و آسیب پذیر دارند. شاید بتوان به روش‌هایی چون آموزش دفاع شخصی روی آورد، اما اساساً طبیعت لطیف کودکان با هر قدر آموزش فیزیکی باز هم توان مقابله با متجاوز را ندارد. این راهکار برای زنان تا حد زیادی مفید است، اما کودکان در هر حال در این نبرد مغلوبه می‌مانند. بنابراین در سَمت کودک آنچه بیشتر اهمیت می‌یابد، پیشگیری از مواجهه‌ی کودک با خطر است. آموزش‌های اولیه حتی در سنین پیش دبستانی از سوی والدین و رسانه‌ها حیاتی است. سال‌ها است که بشر به تجربه‌ دریافته شرم از سخن گفتن دربار‌ه‌ی حقیقت امر جنسی و حفظ بی مورد قبح آن در جایگاه درست، مفسده انگیز است. تا جایی که گاه زنان در جوامع ناآگاه حتی از ساختار بدن خود و تأثیر خود در تولیدمثل بی خبرند. در چنین جوامعی، حتی تجاوز گاه امری طبیعی و ناگزیر به نظر می‌رسد.

اما غیر از توانمندسازی جسمی و نیز لزوم آگاه‌سازی کودک و آموزش حفظ حریم بدن خود دربرابر متجاوز، آنچه بیش از هر چیز اهمیت دارد، پاکسازی سرچشمه است: تلاش برای رفع ضعف ذهنی آزارگر. هر آزارگر روزی کودکی بوده بی‌گناه و بی‌خبر از آلایش و پلشتی. چگونه است که زمان با او چنین می‌کند که دربرابر نیاز بیولوژیک، عقل و اخلاق و هر نشانه‌ی انسانیت را به دور افکنده و به درجه‌ی حیوانی نزول کند؟ پاسخ، فقدان تربیت اجتماعی است. در طول تاریخ آنچه زنان را دربرابر نیاز جنسی مقاوم‌تر ساخته و به آنها یاد داده شأن انسانی خود را پیش از این نیاز قرار دهند، صرفاً تربیت اجتماعی بوده است. به دلایلی که فراتر از این نوشته‌ی کوتاه است زنان آموخته‌اند که اِعمال این نیاز خارج از چارچوب‌های تعریف شده غیرقابل بخشش است. گرچه واژگانی چون گناه، آبرو، غیرت، و امثال آنها گاه به بیراهه رفته و زنان را هرچه بیشتر سرکوب کرده‌اند، اما منظور از آن “تربیت اجتماعی” نه این واژگان و باورهای قبیله‌ای، بلکه آن توانی است که زنان اکنون پس از 4000 سال تاریخ مکتوب از آن برخوردارند. توان زایل نکردن عقل در پیشگاه غریزه. در جوامع پیشرفته‌تر نیز آنچه مردان را در کنترل غرایز خود توانمندتر ساخته آموزش ذهنی بوده است. مذهب نیز در بازداشتن انسان‌ها از تعدی به حقوق یکدیگر، پیش از تعیین مجازات و قو‌ه‌ی قهریه، آنها را به تفکر و توجه به شأن انسانی خود فراخوانده است. اگر پسران نوجوان از توان خود در کنترل صحیح غرایز به جای سرکوب یا به بیراهه کشاندن آن، آگاه شوند، اگر بیاموزند که دختران را به مثابه‌ی “انسان زیبا” ونه به مثابه‌ی “ابژه جنسی” دوست بدارند، اگر این به “باور” تبدیل شود، هر نسل آن را عمق بیشتری می‌بخشد و یک باور “ریشه دار” هرگز زایل نخواهد شد.

 

رونیکس
ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

آخرین دیدگاه‌ها (از 2 دیدگاه)
  1. عیسی می‌گوید

    سلام مقاله خلاصه خوبی بود.

  2. نگین می‌گوید

    هدف نویسنده باید پاسخ به سوال مربوطه باشد ولی در اثر شما راه حلی اساسی ذکر نشده !!
    فقط به آموزش اشاره شده در حالی که کودک آزاری و تجاوز هرزگاهی با زور و خشونت انجام می شود که به دلیل نداشتن فرهنگ، احتیاج …. صورت می گیرد.