هی جِف!

0

مزه یِ عید یعنی عیدی گرفتن و چه کسی بهتر از جف بزوس برای عیدی دادن!جف از وقتی آمازون را راه انداخته شده پولدارترین آدمِ دنیا و حالا هم وقتش است که سری به انبارهای بزند و برای این میزبان مهربانش از هر چه که دم دستش میرسد سوا کند و بیاورد.البته جف وقتی بیاید خانه ی ما احتمالا تعجب خواهد کرد.ماشین لباسشویی ما یک مدلِ ارجِ بیست سال پیش است که احتمالا جف -که حدس میزنم مقداری سوسول هم باشد و از این وسایل های جدید و هوشمند استفاده کند- نظیرش را هم ندیده باشد.احتمالا بپرسد:”هادی،این دقیقا چیه؟” و من همان لحظه با لبخندی قهرمانانه برایش از جان فشانی های این ماشین لباسشویی در سال های قبل تعریف کنم.احتمالا جف از همه چیز این شهر تعجب میکند.خب پس دیگر وقت خاصی نیست که من برایش از پیچیدگی های کسب و کار در ایران برایش توضیح دهم.باید یک به یک همه ی موفقیت هایمان را برایش شرح بدهم.ممکن است در راه میدان فردوسی اجازه بدم در حد چند دقیقه-آن هم پشت چراغ قرمز- با پرایدِ یشمیِ هاچ بکم رانندگی کند تا بداند تسلا و سایر خودروسازان باید چند ده سال دیگر هم کار کنند تا بتوانند حتی تکنولوژی ای شبیه این تولید کنند.جف میخواهد بپرسد آن آقای بالای چهارپایه وسط میدان فردوسی چه میکند؟مشغول پرفورمنس خاصی است یا دنبال کسی میگردد؟و من برایش شرح بدهم تا بتواند از ثانیه ثانیه ی این لحظات ناب لذت ببرد.حتی جِف احتمالا ذوق زده بشود و بسته های صد دلاریش را به من بسپارد تا برایش در صرافی آب کنم به امیدِ فردایی که دلار دوباره بالاتر برود و جف خوشحال و شاد بتواند آمازون را گسترش بدهد و حتی سود این کار را صرف ساعت زیرزمینی اش کند.راستی باید برایت جف از ساعت های تهران هم بگویم.میدانم جف قرار است یک ساعت زیرزمینی چهل میلیون دلاری بسازد که قرن ها را اندازه بگیرد.اما نمیداند ما چندین سال است که به ساعت هایمان باطری نمیاندازیم و بدون خرج ده هزار سال دیگه هم ساعت ده را دقیق نشان میدهد.جف چند وقتِ پیش گفته بود از اینکه نمیدانم ثروتم را کجا خرج کنم شرمنده ی مردم شده ام.باید به او بگویم:”جف،عزیز دلم چه عجیب است که روزگار حال و روز ما را شبیه هم کرده است.من هم دقیقا چون پولی ندارم نمیدانم کدام مشکل زندگی را باید حل کنم و شرمنده شده ام.ما هر دو شرمنده ایم و شرمسار.چه فرقی میکند وقتی قرار است آدم شرمنده باشد.”

باید برای جفِ عزیزم از سرمایه داران کشورم هم بیشتر بگویم.آن هایی که یا نشناخته اند،یا اعدام میشوند و یا در جزایر قناری با پول بانک های سرزمینم میگردند و میگردند… . شاید جف جای درستی را برای نوروز انتخاب نکرده بود.جفِ عزیز،میدانم روزهای بی تکراری را در ایران سپری خواهی کرد.به دیدنم بیا که این روزها اشتیاق ما برای تو-و البته سرمایه ات-مثل کویریست که هر چه در آن باران ببارد ترک های پر نخواهد شد… به دیدارم بیا.

 

رونیکس
ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.