طعم بهاری گیلاس

2

اگر میزبانی اش را بر عهده داشتم، او را سوار ماشین ام می کردم تا در دل شهر و جاده با او همسفر شوم. ماشین، لوکیشن مورد علاقه اش و دستمایه چندین اثر برجسته سینمایی وی است. یک جور ابزار کشف و شهود اوست. با او سفری می کردم تا از ظرافت هایی با من بگوید که بطور طبیعی از چشمان ما به دور است. از او میخواستم تا عاطفه نهفته در روح طبیعت را برایم شرح دهد و به تصویر بکشد. طبق معمول دوربین عکاسی اش را همراهش می آورد، از پشت عینک تیره و بزرگش، به من می نگریست و برایم از چیزهایی می گفت که اصولا در هیچ کتاب و دانشگاهی بیان نشده است.

عباس کیارستمی، هنرمندی است که با فیلم هایش، شعر می سرود؛ با اشعارش عکس می گرفت و با عکس هایش، نقاشی می کرد.

زیباییهای نوروز و بهار، هر آدمی را سر ذوق می آورد. آدم شاعر و عکاس و نقاش می شود. طبیعت در آثار شاعران و هنرمندان که غالباً از ناخودآگاه ذهن آنان برخاسته، از وجوه مشترک آثار ادبی و هنری، به‌ویژه شعر و سینما است که خود بر پیوند بینامتنی آن­ها دلالت می­کند. اما ما هنرمندی داشتیم که نبض طبیعت را همیشه در دست داشت، خواه کویر یا جنگل، خواه برف و کوهستان. عباس کیارستمی، نامی است که برای من پیوند دهنده هنر و طبیعت بوده. هر جا قابی مناسب عکاسی می بینم، یاد عکس های بینظیرش می افتم. اگر امکان این را داشتم که ایام آغازین بهار را از او میزبانی کنم، مطمئناً زیباییهای اطراف برای من چند برابر می شد. از دید من، او کشف این اسرار را از کنکاش در روح و روان پاک ترین و ساده ترین انسان ها، یعنی کودکان وام گرفته است. از کانون پرورش فکری کودکان تا امروز. بازیگوشی ذهنی شخصی که نیمی از دنیا، به احترام آثارش برخاسته اند، برایم تکان دهنده و آموزنده است.

رونیکس

استاد، در هر پیچ جاده و هر کوچه و میدانی از من می خواست که توقف کنم. دوربینش را برمی داشت و بعد از دقایقی دست پر، به همراه برقی شگفت انگیز در چشمانش، همچون شکارچی ای فاتح، بازمی گشت. وقتی می پرسیدم چه یافتی، لبخندی از رضایت می زد و میگفت عشق را. سپس شعری زیر لب زمزمه می کرد : سیب از درخت فرو افتاد و من به جاذبه تو اندیشیدم!

قریحه خاصی می طلبد که تو از زیباییهای فصلی همچون بهار، برداشتی عاشقانه کنی. باید حتما عاشق باشی، تا از دل سنگ و درخت، تعبیر شاعرانه ماندگاری بیرون بکشی.

دوست دارم به او بگویم، نوروز دیگری با ما باش. در پایان سفر از استاد می پرسیدم اگر نباشی دلت برای چه چیز اینجا تنگ می شود و بدون اینکه در چهره اش حسی ایجاد شود، می گفت برای تغییر فصل ها، برای پاییز بعد از تابستان و برای بهار پس از زمستان. حالا دو سالی است که دل سینمای جهان در فصل های پی در پی بی تو تنگ می شود اما تو آسوده و بی درد و آرام باش، که به جایی رسیدی که خانه دوست همان جاست.

 

ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

آخرین دیدگاه‌ها (از 2 دیدگاه)
  1. ... می‌گوید

    انتخاب خلاقانه؟ نثر انشایی؟ موفق باشید…. عادلانه انتخاب کردید واقعا???

  2. یوسف می‌گوید

    دیدگاه غرب زده و جناح گرا با چاشنی ایدئولوژیک تلخ