چطور فرهنگ یادگیری تلفیقی را در کلاس ایجاد کنیم؟

1

اصطلاح «یادگیری تلفیقی» (Blended Learning) به این معنا است که یادگیری دانش‌آموزان هم از روش‌های سنتی و هم از طریق برنامه‌های مبتنی بر فناوری، صورت گیرد. ایجاد محیط یادگیری تلفیقی یا دست‌جمعی برای معلم‌ها بسیار چالش‌برانگیز است. با در نظر گرفتن چالش‌های زیادی که در راه اجرای این نوع مدل وجود دارد، چرا یک معلم باید همچنان به اتخاذ این روش مبادرت ورزد؟ این روش با سطح مهارت دانش‌آموز مطابقت دارد، زمان یادگیری را افزایش می‌دهد، دانش‌آموزان را برای زندگی واقعی آماده می‌سازد، بر تعامل انسانی تمرکز دارد و به بچه‌ها حین مشارکت و سرگرمی آموزش می‌دهد. در این مقاله خواهید دید که چطور می‌توان فرهنگ یادگیری تلفیقی و یا دست‌جمعی را در کلاس ایجاد کرد.

یادگیری تلفیقی
گزیده‌ی زیر برگرفته از کتاب «اهداف عالی در آموزش: آغاز یادگیری تلفیقی در کلاس» (Moonshots in Education: Launching Blended Learning in the Classroom) نوشته‌ی اِستِر وُجیسکی (Esther Wojcicki) و آلیشیا چانگ (Alicia Chang) است. این گزیده، منتخب فصلی از کتاب با عنوان «ترفند اصلی کلاس‌های تلفیقی» نوشته‌ی وُجیسکی است.

همه چیز از سال ۱۹۸۷ آغاز شد، زمانی که من از ایالت کالیفرنیا کمک مالی دریافت کردم. از طرف ایالت، هشت کامپیوتر مکینتاش (Macintosh) برای من فرستادند و حتی نپرسیدند که آیا بلدم چگونه از آنها استفاده کنم یا نه. وقتی کامپیوترها رسیدند، حتی نمی‌دانستم چگونه آنها را روشن کنم. آن زمان فهمیدم اگر فورا از کسی کمک نگیرم، موفق نخواهم شد. به سراغ همکارانی رفتم که گمان می‌کردم می‌توانند من را راهنمایی کنند، اما هیچ کدام از آنها نتوانستند. مدرسه‌ی ما اصلا بخش فناوری اطلاعات نداشت. بنابراین ریسک کرده و به دانش‌آموزانم اعتراف کردم که اصلا نمی‌دانم چگونه از کامپیوترهای جدید استفاده کنم و به کمک احتیاج دارم. اگرچه من آن زمان نمی‌دانستم که این آغاز روش جدید تدریس من خواهد شد، اما این ماجرا عاقبت خوشی داشت.

دانش‌آموزانم برای کمک به من کاملا هیجان‌زده بودند (تصور کنید یک معلم از شاگردش تقاضای کمک کند!) و این آغاز مدل تدریس گروهی من بود که آن زمان نامی نداشت و من در واقع مجبور بودم آن را از معلمان دیگر مخفی کنم، چون ممکن بود روش تدریس من را تایید نکنند. سرانجام، کار من و دانش‌آموزانم به اینجا کشید که بعد از مدرسه و آخر هفته‌ها، ساعت‌های زیادی را برای سر در آوردن از کامپیوتر‌ها و چگونگی شبکه کردن آنها صرف می‌کردیم. من در حوزه‌ی کامپیوتر، اصلا واژه‌ی «شبکه» را هم نشنیده بودم. من جزو نخستین معلم‌های کالیفرنیا بودم که از کامپیوتر در کلاس استفاده می‌کردم و احتمالا در کشور، نخستین کسی بودم که در یک کلاس روزنامه‌نگاری از کامپیوتر استفاده می‌کرد.

به زودی جذب ایده‌ی همکاری، احترام و اعتماد در کلاس شدم و معلوم شد شکل‌گیری فرهنگ همکاری، احترام و اعتماد برای داشتن یک کلاس تلفیقی موفق، اهمیت بسیاری دارد. نخستین اقدامی که یک معلم باید در شروع سال تحصیلی جدید انجام دهد، فرهنگ‌پروری است. این امر شاید در ظاهر، اتلاف وقت باشد، اما اهمیت زیادی دارد. بخشی از این فرهنگ، این است که بدانیم تنها خبره‌ی کلاس، معلم نیست. در حقیقت، دانش‌آموزان ممکن است درباره‌ی جنبه‌هایی از کار گروهی، بیش از معلم بدانند.

قرار نیست فقط با آوردن کامپیوترها، تبلت‌ها و دیگر وسائل الکترونیکی، کلاس تغییر کند. چیزی که اهمیت دارد تغییر و تحول فرهنگ است.

برای اینکه فراموش نکنید شکل‌گیری یک فرهنگ کلاسی نیازمند چه چیزهایی است، پنج ویژگی زیر را که هر یک بخش مهمی از فرهنگ کلاسی هستند، بررسی می‌کنیم:

  • اعتماد
  • احترام
  • استقلال
  • همکاری
  • مهربانی

اعتماد

نخستین کاری که باید در کلاس انجام شود، ایجاد فرهنگ اعتماد است. این به آن معنا نیست که دانش‌آموزان به حال خودشان رها شوند و هر کاری که می‌خواهند انجام دهند، بلکه به این معنا است که برای کمک به فرایند یادگیری، معلم‌ها به دانش‌آموزان و دانش‌آموزان به یکدیگر اعتماد کنند. حد و مرزها را باید از ابتدای نیمسال تحصیلی مشخص کرد. انواعی از تمرین‌های اعتمادپروری وجود دارد که معلم‌ها‌ می‌توانند از آنها استفاده کنند، از بازی آدم نابینا گرفته تا راه رفتن به سمت دیوار.

از آنجا که معلم فقط بر کلاس نظارت دارد، پس خود او باید ابتکار عمل را به دست بگیرد. معلم‌ها باید خودشان را در موقعیت‌هایی قرار دهند که لازمه‌ی آنها، قابل‌ اعتماد بودن دانش‌آموزان باشد. این موقعیت‌ها هر روز به وجود می‌آیند. برای نمونه، کار گروهی و مسئول بودن در برابر گروه، به دانش‌آموزان اعتماد را یاد می‌دهد. ایجاد یک وبلاگ یا وبسایت گروهی، راهی طبیعی پیش روی دانش‌آموزان قرار می‌دهد تا حس اعتماد را در گروه تقویت کنند و اگر معلم نیز به گروه اعتماد کند، آنگاه اعتماد جمعی در کلاس شکل خواهد گرفت.

با این وجود، کلید ایجاد اعتماد این است که واقعا اعتماد کنید. شاید این امر به نظر بسیاری از معلم‌ها بر خلاف انتظار باشد، اما واقعا تنها راه مؤثر در ایجاد اعتماد است. برای نمونه، در کلاس روزنامه‌نگاری پیشرفته‌ی من، تکلیف هر دانش‌آموزی این بود که داستان شخصی خودش را بنویسد، بنابراین داستان‌ هیچ دو دانش‌آموزی یکسان نبود. حساسیت بعضی از داستان‌ها به ویژه به مسائل مدرسه، منطقه یا شهر بود. من باید ریسک می‌کردم و به دانش‌آموزان اعتماد می‌کردم که اطلاعات را درست جمع‌آوری کرده و آنها را به یک شیوه‌ی بی‌طرفانه تنظیم می‌کنند. ما نتایج را هم به صورت نسخه‌ی چاپی برای سه هزار ساکن محلی و هم به صورت آنلاین منتشر کردیم و چنان که انتظار می‌رفت هزاران نفر از آن بازدید کردند. به گفته‌ی دانش‌آموزان، اعتماد به آنها برای نوشتن داستان‌ها در تقویت اعتماد به نفس‌ آنها موثر بوده است.

دانش‌آموزان یک روزنامه و مجله‌ نیز منتشر کردند. هفتاد نفر برای کلاس روزنامه‌نگاری ثبت‌نام کردند تا به صورت تیمی روی روزنامه کار کنند. شش سردبیر ارشد مسئول کلاس شدند تا تجربیات مهم رهبری و حس کنترل بر انتشار مطالب را به دانش‌آموزان منتقل کنند. سی و پنج نفر به علاوه‌ی یک هیئت سردبیری متشکل از سه سردبیر هم برای کلاس مجله‌نویسی ثبت نام‌ کردند. هر دانش‌آموز در هر کلاس، عنوانی داشت که مربوط به مسؤلیت‌های او بود، از جمله سردبیر بخش خبر، سردبیر صفحه‌ی سرمقاله، سردبیر صفحه‌ی ویژه و یا خبرنگار نشریه.

علاوه بر مشارکت دانش‌آموزان در انتشار واقعی یک نشریه، پیشنهاد دوم این است که به دانش‌آموزان اجازه دهیم به طور منظم به کلاس آموزش دهند. برای نمونه، معلم می‌تواند یک روز در هفته را به دانش‌آموزان اختصاص دهد تا مسؤلیت کلاس را به مدت یک ساعت یا بیشتر به عهده بگیرند. آموزش بچه‌ها به هم، به طور منظم و در گروه‌های کوچک، سبب تقویت حس اعتماد در کلاس می‌شود.

من دانش‌آموزان را به مشارکت در جنبه‌ی فنی برنامه نیز تشویق می‌کنم. من از گوگل داکس (Google Docs) برای ایجاد اسناد (Documents) و از نرم‌افزار ادوبی (Adobe) برای انتشار نسخه‌های نشریه استفاده می‌کنم. محصولات جدید روزانه به بازار می‌آیند و بسیاری از آنها ممکن است برای من مفید باشند، اما من زمان کمی برای بررسی آنها دارم. بنابراین، از دانش‌آموزانم می‌خواهم به دنبال نرم‌افزارهای جدیدی باشند که ممکن است برای برنامه مفید باشند، شیوه‌ی کار کردن با آنها را نیز یاد بگیرند و پس از آن، اطلاعات خود را با بقیه‌ی کلاس به اشتراک بگذارند.

پیشنهاد سوم جهت تقویت اعتماد این است که شماره تلفن ثابت، تلفن همراه و ایمیل خود را به آنها بدهید و به آنها بگویید هر زمان که مشکلی داشتند با شما تماس بگیرند، اما نهایتا تا پیش از زمان مشخصی از غروب که خودتان تعیین می‌کنید. دادن این اطلاعات به تنهایی، زمینه‌ی ایجاد فرهنگ اعتماد و نوع‌دوستی را به وجود می‌آورد. تمام دانش‌آموزان نیز اطلاعات تماس یکدیگر را که شامل تلفن ثابت، تلفن همراه و آدرس می‌شود، دارند.

پیشنهاد چهارم برای معلم است که به اشتباهات خودش بخندد. همه‌ی ما اشتباه می‌کنیم و اینکه به‌دانش آموزان بیاموزیم اشتباه بخشی از زندگی است، درس مهمی است که به آنها کمک می‌کند خودشان را آن گونه که هستند، بپذیرند. من هر روز در کلاس اشتباهی می‌کنم و یافتن اشتباهات کار دشواری نیست: هر روز کاری وجود دارد که طبق برنامه پیش نمی‌رود. معلم‌هایی که تمایل ندارند خودشان را بی‌عیب و نقص نشان دهند، با این عمل اعتراف می‌کنند که همه چیز را نمی‌دانند و می‌توانند به اشتباهات خودشان بخندند و به این ترتیب، ایجاد حس اعتماد برای آنها راحت‌تر است.

نکته‌ی آخر و شاید مهم‌ترین نکته‌ در خصوص اعتماد این است که دانش‌آموزان را در موقعیت‌هایی قرار دهید که مجبور شوند خودشان فکر کنند. شاید در این راه اشتباه کنند و مشکل داشته باشند، اما نکته‌ی مهم این است که از تلاش آنها حمایت کنید، ولی اجازه دهید خودشان مشکل را حل کنند. با این کار اعتماد در خودشان، در کل کلاس و میان معلم و دانش‌آموزان شکل می‌گیرد.

احترام

احترام

معلم‌ها باید برای دانش‌آموزان‌ احترام صادقانه‌ای قائل شوند، به ویژه در دنیای امروز که اعضای یک کلاس ممکن است با فرهنگ‌ها و تجربیات بسیار متفاوتی گرد هم آمده باشند. اما هر یک موهبت‌های منحصر به فردی دارند، حتی اگر به همراه آنها مشکلات منحصر به فردی نیز داشته باشند. به عنوان یک معلم می‌دانم احترام گذاشتن به دانش‌آموزانی که دردسرساز هستند، کار دشواری است، اما نشان دادن احترام به عهده‌ی معلم است. زمان زیادی طول می‌کشد تا دانش‌آموزان به کمک شما نسبت به خودشان احساس بهتری داشته باشند.

احترام بخشی از اعتماد است. من به بچه‌ها اعتماد می‌کنم و به آنها احترام می‌گذارم، در عوض آنها نیز به من اعتماد می‌کنند و احترام می‌گذارند. یک نفر باید این فرایند را آغاز کند و آغازگر این فرایند نمی‌تواند دانش‌آموز باشد، زیرا معلم مسئول کلاس است.

احترام گذاشتن به دانش‌آموزان به معنی دست کشیدن از توقعات نیست، بلکه برعکس آن است.

معلم‌ها باید به تک تک دانش‌آموزان احترام گذاشته و از آنها در یک سطح بالا انتظار پیشرفت داشته باشند. انتظارات من بالا است و به طور منظم با دادن فرصت اصلاح، دانش‌آموزانم را تشویق می‌کنم به آن استانداردها برسند. من از مدل سیستم تسلط استفاده می‌کنم (به این معنی که دانش‌آموزان بر روی یک مهارت کار می‌کنند تا در آن تسلط یابند) و تنها زمانی نمره می‌دهم که دانش‌آموزان بالاخره به مهارت رسیده باشند. یک شرکت اینترنتی نوآور به نام MasteryConnect.com نرم‌افزاری دارد که از این فن آموزشی حمایت می‌کند. نمره‌های نه چندان خوب می‌تواند برای بچه‌ها بسیار ناامیدکننده باشد، اما اگر معلم‌ها تکلیفی را به آنها واگذار کنند و به همراه آن پیشنهاداتی درباره‌ی چگونگی بهبود یا اصلاح اشتباهات بدهند و بچه‌ها درک کنند که این بخشی از فرایند یادگیری است، آن زمان همچنان مشتاق یادگیری خواهند بود.

آلبرت باندورا (Albert Bandura)، روانشناس مشهور، از قدرت خودکارآمدی (self-efficacy) و اینکه چگونه تصور شخصی دانش‌آموز، احساس او را نسبت به خودش تعیین می‌کند، سخن می‌گوید. او خودکارآمدی را به عنوان «باور فرد نسبت به توانایی موفقیت‌ خود در موقعیت‌های خاص» تعریف می‌کند و می‌گوید خودکارآمدی نقش مهمی در چگونگی راه یافتن افراد (به ویژه دانش‌آموزان) به سوی اهداف، وظایف و چالش‌ها بازی می‌کند. طبق تئوری باندورا، افرادی که خودکارآمدی بالایی دارندـ به عبارت دیگر، آنها که ایمان دارند به خوبی از عهده‌ی کارها بر می‌آیندـ به احتمال قوی به تکالیف سخت به عنوان هدفی برای تسلط یافتن بر مهارت نگاه می‌کنند تا هدفی برای اجتناب و گریز.

دیوید کِلی (David Kelley)، مدیرعامل شرکت IDEO و رئیس مؤسسه‌ی طراحی دانشگاه استنفورد، فلسفه‌ی مشابهی دارد که آن را اعتماد به خلاقیت می‌نامد. به گفته‌ی وی، کلید خلاقیت و موفقیت، «این باور است که شما توانایی تغییر جهان پیرامون خود را دارید». به عبارت دیگر، داشتن این اعتماد راسخ که شما می‌توانید به چیزی که می‌خواهید، برسید. به اعتقاد ما اعتماد به نفس و ایمان به وجود موهبتِ خلاقیت، در قلب نوآوری قرار دارد. اعتماد به خلاقیت شبیه ماهیچه است، به بیان دیگر می‌تواند از طریق تلاش و تجربه، تغذیه و تقویت شود».

کارول دوئِک (Carol Dweck)، روانشناس اجتماعی از دانشگاه استنفورد از قدرت «ذهنیت» سخن می‌گوید، اینکه اگر مردم تصور کنند هوش آنها انعطاف‌پذیر و مستعد رشد است، پس موفق خواهند شد، اما اگر تصور کنند هوش آنها ثابت است و هیچ کاری نمی‌توان برای آن کرد، پس ترس از تلاش، ثمره‌ی تصور آنها خواهد بود. کسانی‌ که ذهنیت رشدگرا دارند درک می‌کنند که استعدادها و توانایی‌های آنها می‌تواند از راه تلاش، فراگیری درست و پشتکار، گسترش یابد. آنها باور دارند اگر استقامت به خرج دهند، (مفهوم فراگیری مهارت) به حقیقت خواهد پیوست.

این حقیقت تازه‌ای نیست، اما گفتن، آسان است و عمل کردن دشوار. دانش‌آموزان، توقعات معلم‌ها و والدین‌شان را برآورده خواهند کرد. معلم‌ها با احترام گذاشتن توأم با توقع، در واقع به دانش‌آموزان اختیار و قدرت می‌دهند. با توجه به تجربه‌ی شخصی خودم می‌گویم اگر به دانش‌آموزان فرصت داده شود، آنها به سطوح بالاتری از آنچه انتظار می‌رود، خواهند رسید. اگر ما آنها را باور کنیم، به خودباوری خود آنها کمک کرده‌ایم.

استقلال

استقلال

همه‌ی ما استقلال را دوست داریم. استقلال، پایه و اساس کشور ما است. برای اغلب کودکان، استقلال از دو سالگی آغاز می‌شود، زمانی‌ که می‌خواهند هر کاری را خودشان به تنهایی انجام دهند. در دبستان هم دانش‌آموزان می‌خواهند مستقل باشند، اما هم‌ چنان که با نظام آموزشی پیش می‌روند، بیشتر به معلم وابسته می‌شوند. زمانی که به دبیرستان می‌رسند، اگر هم چنان بر اساس مدل قدیمی آموزش دیده باشند، منتظر دستور گرفتن از معلم می‌مانند. با این وجود، دبیرستان مقطعی است که در آن تمایل دانش‌آموزان به استقلال به بالاترین حد خود می‌رسد. یک روش برای تقویت این تمایل این است که معلم‌ها به دانش‌آموزان فرصت ارائه‌ی پروژه‌های خودشان را در حیطه‌ی راهبردهای تعریف شده بدهند. برای نمونه، دانش‌آموزان می‌توانند تکلیف مقاله‌نویسی داشته باشند، اما موضوع را خودشان انتخاب کنند. این موضوع می‌تواند نقد و بررسی یک رستوران باشد و هر دانش‌آموز رستوران مورد علاقه‌ خودش را نقد کند.

همکاری

همکاری

همکاری بخش مهمی از فرهنگ جمعیِ یک کلاس تلفیقی است. دانش‌آموزان کار کردن با همکلاسی‌هایشان را دوست دارند، به ویژه اگر روی پروژه‌ای کار کنند که انتخاب خودشان باشد. در واقع، جذابیت اصلی مدرسه برای اغلب دانش‌آموزان، بودن در کنار هم‌ سن و سال‌های خودشان است‌. بنابراین اگر معلم‌ها محیط کلاس را تبدیل به محیط کاری دوستانه و گرمی کنند که در آن دانش‌آموزان احساس راحتی کنند، یادگیری بیشتری صورت خواهد گرفت.

این نوع یادگیری به دلایل متعدد اهمیت دارد: ۱) امروزه، در اغلب محیط‌های کاری، همکاری لازم است. ۲) دانش‌آموزان زمانی بیشتر می‌آموزند که مسئول کار دانش‌آموز دیگری باشند. ۳) همکاری، علاقه‌ی دانش‌آموز به یادگیری را افزایش می‌دهد، به ویژه اگر این همکاری در حیطه‌ی یک پروژه‌ی مشترک نظیر روزنامه، مجله، ویدئو یا وبسایت باشد.

محبت

محبت

محبت نیازی به اثبات ندارد. اگر دانش‌آموزان احساس کنند معلم مهربان است، به یادگیری تمایل پیدا می‌کنند. من نمونه‌های بسیاری از محبت به دانش‌آموزانی را به یاد می‌آورم که اشتباه کرده بودند. این روش صدها بار اثر کرد، زیرا دانش‌آموزان در جواب بسیار قدردان بودند و این محبت به آنها احساس آرامش و مورد قبول واقع شدن می‌داد. با محبت بودن نه تنها در مدرسه، بلکه در زندگی نیز اهمیت دارد. همان طور که ویلیام جِی. اچ. بواِتکِر (William J. H. Boetcker) (۱۹۶۲-۱۸۷۳) رهبر مذهبی امریکایی می‌گوید:

بزرگی شما با محبت شما و هوش و تحصیلات شما با فروتنی شما سنجیده می‌شود، نادانی‌ شما با بدگمانی و تعصب‌تان آشکار می‌شود و استعداد واقعی‌تان با ملاحظه و تحملی که نسبت به دیگران دارید، سنجیده می‌شود.

مولف کتاب

اِستِر وُجیسکی در دبیرستان پالو آلتو (Palo Alto) در کالیفرنیا، روزنامه‌نگاری و زبان انگلیسی تدریس می‌کند. او در مقام رئیس کریتیو کامِنز (Creative Commons) خدمت کرده است و هم اکنون نائب رئیس کریتیو کامِنز و مشاور دانشگاه پیپِل (University of the People) می‌باشد که یک دانشگاه آزاد آنلاین غیرانتفاعی است.

 

برگرفته از:‌kqed.org

اولویت‌بندی کارها را بیاموزید تا در زمان کمتر، بهینه‌تر کار کنید.
ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

۱ دیدگاه
  1. majidghorbali می‌گوید

    خیلی خوب بود

هر سوالی داری از
هوش مصنوعی رایگان چطور
بپرس!

close icon
close icon