حسادت ورزیدن چه بر سر ما میآورد؟
در این محیط رقابتی که امروزه گرفتارش شدهایم، حسادت نسبت به موفقیتهای دیگران چیز عجیبی نیست. در حوزهی استارتاپها، همیشه پدیدههایی وجود دارند که یک شبه ره صدساله میروند. اپِ تولیدیِ فلان شرکت بهسرعت ۲۰ میلیون کاربر جمع کرد، و بهمان شرکت هم چندین جایزهی مهم در حیطهی کسبوکار گرفت و توجه رسانهها را به خودش جلب کرد. استارتاپ کوچک دیگری هم به جایی رسید که ۲۰۰ کارمند در استخدام خود داشت! از این مثالها در حوزهی استارتاپ فراوان است. پس با ما باشید تا بیشتر درباره تأثیر حسادت بگوییم.
وقتی همکاری بهتر از شما عمل میکند، دوستی زندگی اجتماعی پرتکاپویی دارد، یا فردی روابط عاطفی بهظاهر فوقالعادهای دارد، بهآسانی ممکن است شما را دچار رنجش خاطر کنند. بیشتر اوقات قبول نمیکنیم که چنین احساساتی در ما هم وجود دارند، اما حسادت زیرپوستی رشد میکند. قبول کنیم یا نه، همهی ما حسادت به شخص دیگری را تجربه کردهایم. حس رقابت و حسادت بهراحتی در ما رشد میکنند. انسان طبیعتا دوست دارد خودش را با دیگران مقایسه کند، چون برای زندهماندن و پیشرفت در این محیط رقابتی، عملکرد بهتر نسبت به دیگران ضروری است. اگرچه حسادت نسبت به دیگران طبیعی بهنظر میرسد، اما این حس بیش از آنکه خیر برساند، شر به همراه دارد.
حسادت همهی ذهنتان را درگیرِ خود میکند
حسادت در توانایی تفکر و عمل افراد مداخله میکند. انرژی فرد را بهجای تلاش برای رسیدن به سطوح بالای موفقیت، روی نداشتههایش متمرکز میکند. آدم حسود پیشرفتهای خودش را نمیبیند، زیرا تنها هدفش داشتن چیزی است که فرد دیگری دارد. حسودها بدون آنکه محکی برای پیشرفت خودشان در نظر بگیرند، فورا همهی انگیزهشان را از دست میدهند.
آنهایی که مدام چشم به موفقیتهای دیگران دارند، دربارهی زحماتی فکر نمیکنند که رقبایشان کشیدهاند تا به آن مرحله از موفقیت دست یابند. آدمهای حسود نقاط قوت خودشان را نمیبینند و نمیتوانند نقاط ضعف دیگران را هم ببینند.
اگر همهی عمر خود را صرف حسادت به دیگران بکنید، چون فکر میکنید آنها افراد تأثیرگذارتری هستند، راحتتر ارتقای شغلی پیدا میکنند یا بهتر مسائل را حل میکنند، هرگز نمیتوانید پیشرفتی داشته باشید. کسی که وقت خود را صرفِ غصهخوردن دربارهی موفقیتهای دیگران میکند، نمیتواند ظرفیتهای خودش را ببیند. آدم حسود حتی وقتی موفق میشود هم احتمالا همچنان روی فرد دیگری متمرکز است که یک دلیل حتی کوچکتر از او برای خوشحالی دارد! این چرخهی معیوب ادامه مییابد و آدم حسود هرگز احساس رضایت درونی را تجربه نمیکند.
واقعیت این است که همیشه آدمی وجود دارد که باهوشتر، بهتر یا قویتر است. حسادت انسان را محکوم به زندگیای میکند که در آن همیشه باید چشم به بیشتر داشت. آدم حسود هرگز راضی نمیشود. انگیزهی ذاتی برای موفقیت، نتایج بهتری به همراه دارد تا غصهخوردن برای دستاوردهای دیگران.
طناب حسادت را قطع کنید و دیگر به آن آویزان نشوید
میدانم که حتی نوعدوستترین و خوشبینترین آدمها هم گاهیاوقات ممکن است دچار وسوسهی حسادت شوند. خودِ من وقتی با حسادت مواجه میشوم، هدف و میلم به موفقیت را دوباره مرور میکنم. انگیزه را در خودم دوباره پیدا میکنم.
آن اوایل که استارتاپ خودم را راهاندازی کرده بودم، مدام در تقلا بودم. آن زمان وب هر روز محبوبیت بیشتری مییافت و بسیاری از شرکتهای جدید پا به عرصهی وجود میگذاشتند تا از این فضای جدید بهره ببرند. در آن دوره شنیدم استارتاپی راه افتاده و خیلی سریع دفتر بسیار بزرگی هم برای خودش دستوپا کرده است. ساختمان آنها چهار طبقه داشت، اسباب و وسایل درجهیک، غذاخوری بزرگ و یک اتاق سرگرمی با یک استخر و دارت و چیزهای دیگر! همانموقع با خودم فکر کردم: «وای! چه عالی. کاش من هم چنین چیزهایی داشتم. باید خیلی جذاب باشه». تحتتأثیر قرار گرفته بودم، اما کمکم دچار آن احساس بدِ مقایسهی خودم با آن استارتاپی شدم که یکشبه سرپا شده بود.
میتوانستم به این حسم پروبال بدهم، اما این کار را نکردم و بهجای آن به درون خودم رجوع کردم تا به یاد بیاورم که چه چیزی برایم مهم است. به خودم یادآوری کردم که علاقهی اصلیِ من ایجاد محیطی است که بازدهی را تقویت کند و هر چیزی که بازدهی را تقویت نکند زائد است و ممکن است باعث حواسپرتی شود.
سپس دربارهی اهداف کاریام فکر کردم. من میخواستم محصولی ایجاد کنم که تأثیر مثبتی روی دیگران داشته باشد. فرقی نمیکرد فضای دفتر کارم جذاب باشد یا نه. آنچه واقعا اهمیت داشت، این بود که کارم در آن دفتر بتواند زندگی مردم را تغییر دهد.
گروهی که با من کار میکردند، برای شادکردن محیط کار نیازی به جینگیلپینگیل نداشتند! اعضای گروه من اصلا خودشان شاد و خلاق بودند و هستند. اگر همهی وقت خود را صرف نگرانی دربارهی بزرگی آن دفتر میکردم، و از خودم ناراحت میشدم که چرا نمیتوانستم آنچه آن استارتاپ دارد را در اختیار گروهم قرار بدهم، آنقدر درگیر این احساسات میشدم که دیگر نمیتوانستم هدفم را دنبال کنم.
وقتی روی آرزوهایم تمرکز دارم و برای بهبود خودم کار میکنم، به هدفم نزدیکتر میشوم. دانستن اینکه واقعا چه میخواهم، بهترین انگیزه است و حسادت را بهتر از تلاش بیهوده برای رسیدن به داشتههای دیگران دفع میکند. دلیلی وجود ندارد که بخواهم به دیگران حسادت کنم، چون داشتههای آنها در راستای چشمانداز من برای شرکت خودم نیست.
رهایی خودم از یوغ حسادت، مرا از تمایلات غیرواقعبینانه و بیاثر خلاص کرد. اکنون میتوانم پیشرفتی که کردم و زمینههایی را که باید در آنها رشد کنم ببینم و به کارم اجازه دهم، بهجای مقایسه مداوم با کار دیگران، روی شایستگیهای خودش استوار باشد.
رهایی از شر حسادت نهتنها برای متمرکز ماندن روی مسائل مهم ضروری است، بلکه زندگی را بسیار لذتبخشتر هم میکند. توانایی تشویق دیگران برای موفقیتهایشان بدون بازخورد منفی، منجر به فرصتها و همکاریهای بیشتری هم شد.
وقتی حس میکنید نسبت به موفقیتهای دیگران حسادت دارید، چشمانداز خودتان را بازنگری کنید و بدانید که همهی ما در تلاش برای رسیدن به بالاترین دستاوردهای ممکن برای خودمان هستیم.
عااااالی بود خیلی نثر روان و جذابی داشت همینطور اموزنده هم بود.
درود بر شما،
از ابراز لطفتون سپاسگزارم.
سال نو هم مبارک!
این سرگذشت ی ایرانی بود ؟؟؟استارت اپ چیه ؟؟؟؟
نه برادر، این مقاله در مورد حسادت به قلم آقای «لئون هو»، با تکیه بر تجربیات خودِ ایشون در حوزهی استارتاپها بود؛ که البته خواننده میتونه اون رو به سایر حوزههای زندگی هم تعمیم بده.
سال نو هم مبارک!
واقعا وب سایتتون عالیه…
هر وبسایتی، به لطف همراهانش عالی میشه.
شما عالی هستید، که چطور عالی شده.
سال نو هم مبارک!