کتاب سقوط آلبر کامو؛ شاهکاری فلسفی از برداشتن نقاب انسان امروزی
فکر نمیکنم آلبر کامو نیازی به معرفی داشته باشد. با این حال اگر با آلبر کامو آشنا نیستید کافی است بدانید که این نویسنده مشهور با آثار قدرتمندش، خود را به یکی از بزرگترین نویسندگان قرن بیستم تبدیل کرد. در این نوشته با کتاب سقوط آلبر کامو که یکی از قویترین آثار اوست، آشنا میشویم. همراه ما باشید.
شناسنامه کتاب
- عنوان: سقوط
- نویسنده: آلبر کامو
- تعداد صفحات: ۱۶۷
دربارۀ کتاب سقوط آلبر کامو
«ژان باتیست کلمانس» وکیلی مشهور و موفق است که در پاریس زندگی میکرد. اتفاقاتی که در زندگیاش رخ دادهاند، او را از بهشت پاریس به جهنم آمستردام میکشاند. او خود را اینک در پستترین نقطۀ زندگیاش میبیند. تمام کتاب واگویهای از لحظات زندگیاش است که در کافهای در آمستردام، برای مردی که روبهرویش نشستهاست، بازگو میکند.
در واقع، مخاطب ژان کسی نیست جز خوانندگان کتاب سقوط. ژان در این مونولوگ، مانند متهمان، به تمام چیزهایی میپردازد که فکر میکند زندگیاش را تا سقوط سوق دادهاند. او خودش را در محکمهای که برای خودش ترتیب دیده است، بازخواست و مؤاخذه میکند.
نقطۀ عطف کتاب سقوط آلبر کامو ماجرایی است که ژان باتیست معتقد است همان لحظه او را به سقوط کشانده است: لحظهای که از کنار رودخانهای رد میشد و زنی را دید که به لبۀ رودخانه نزدیک شده بود. او بیاهمیت به این صحنه، از کنار آن زن رد شد، اما لحظهای بعد صدای برخورد چیزی با آب را شنید. وقتی برگشت، دید که آن زن در آب سقوط کرده است. او اعتقاد دارد اگر به آن لحظه توجه میکرد و آن زن را نجات میداد، این اتفاقات برایش نمیافتاد.
او آمستردام را تبعیدگاه خودش میداند و از آن بیزار است. از خندههای مردمش میترسد و هر چیزی در این تبعیدگاه برایش زجرآور است.
کامو در کتاب سقوط بهخوبی توانسته است نقاب انسان امروزی را کنار بزند. وقتی ژان باتیست زندگیاش را مرور میکند، خواننده را به یاد همۀ کارهایی میاندازد که خودش کرده است. کامو با این کتاب فلسفی نشان داد که بهخوبی بر روانشناسی و فلسفه مسلط است و فهم عمیقی از درونیات انسان امروزی دارد.
دربارۀ نویسنده
آلبر کامو متولد الجزایر است. او نخستین نویسندۀ زاده آفریقاست که توانسته است جایزه نوبل ادبی را کسب کند. او همدورۀ نویسندگان بزرگی است. آندره برتون و ژان پل سارتر ازجمله نویسندگان بزرگ ادبیات هستند که کامو با آنها در مراوده و ارتباط بودهاست.
بااینکه کامو را نویسندهای اگزیستانسیالیست میدانند، خودش این عنوان را رد میکند. او هرگونه وابستگی به هر مکتب فکریای را رد میکند و خودش را نویسندهای مستقل از هر فلسفۀ فکری ویژهای میداند.
کتاب بیگانه مشهورترین اثر این نویسندۀ نابغه است. نمایشنامه «کالیگولا»، یکی از مهمترین آثار ادبیات نمایشی نیز متعلق به این نویسنده است.
کامو در اواخر عمر خود به پاریس مهاجرت کرد. او در ۴۷ سالگی و براثرِ تصادف درگذشت.
قسمتهایی از کتاب سقوط آلبر کامو
وقتی از عشق و عفاف ناامید شدم، به این نتیجه رسیدم که عیاشی باقی مانده است. عیاشی بهخوبی جایگزین عشق میشود، خندهها را از میان میبرد، سکوت را بازمیآورد و مخصوصا جاودانگی میبخشد. در مرحلهای از مستی هوشیارانه، وقتی که دیرگاه شب میان دو زن هرجایی، خالی از هرگونه خواهشی خوابیدهاید، امید دیگر شکنجه نیست. روح بر سراسر زمان حکم میراند. درد هستی برای همیشه به آخر میرسد. از یک جهت میتوان گفت که من همیشه در عیاشی زندگی کرده بودم، چون هرگز از آرزوی زندگی جاوید دست نکشیده بودم. آیا این عمق طبیعت من و همچنین اثر عشق بزرگ من به خودم نبود؟ عشقی که از آن با شما سخن گفتم؟ بله، من در حسرت زندگی جاوید میسوختم.
توجه کردهاید که مردمی هستند که در مذهب آنها بخشودنْ توهین است. و واقعا هم آن را میبخشایند، اما هرگز آن را فراموش نمیکنند. من از آن تافتههای جدابافته نبودم که هر توهینی را ببخشایم، اما همیشه در آخر کار، آن را از یاد میبردم. آن کس که تصور میکرد که من از او نفرت دارم چون میدید که با لبخندی صمیمی به او سلام میگویم غرق در شگفتی میشد و نمیتوانست باور کند. در این حال، بر حسب خلقوخوی خودش، یا بزرگواریام را تحسین و یا جُبن و بیغیرتیام را تحقیر میکرد؛ بیآنکه فکر کند که انگیزه من سادهتر از اینها بوده است. من همهچیز حتی نام او را از یاد برده بودم؛ بنابراین، همین نقصی که موجب بیاعتنایی یا حقناشناسی من میشد، مرا شریف و بزرگوار جلوه میداد.