چگونه استعدادها و علایق خود را اولویتبندی و مدیریت کنیم؟
سالیان دراز در رابطه با روش استفاده، اولویت بندی و مدیریت استعدادها و علایقم سردرگم و بلاتکلیف بودم. در طول چند سالی که به ارائهی مشاوره در زمینهی استعدادیابی و خودشکوفایی مشغول هستم، همواره سؤالی تکراری از من پرسیده شده است: «چگونه استعدادها و علایق متفاوتم را اولویتبندی و مدیریت کنم؟»
معمولا هریک از ما در چند زمینهی متفاوت، استعدادها و علایق خاصی داریم. استعداد و علاقه را با هم بهکار میبرم چون علاقهی اصیل به یک فعالیت یا موضوع، معمولا نشانهی وجود استعدادی در آن زمینه است. بیشتر افراد وقتی استعدادهای چندگانهی خود را کشف میکنند، در اولویتبندی و مدیریت آنها ناتوان و دچار سردرگمی و بلاتکلیفی میشوند. برای من بیش از بیست سال طول کشید تا بتوانم از این سردرگمی خارج شوم. من از طریق مطالعه، تجربهی شخصی و آزمون و خطا توانستم روشی را برای اولویتبندی و مدیریت استعدادها و علایقم بیابم که آن را «تلفیق هارمونیک استعدادها» نامیدهام. در اینجا به توضیح این روش میپردازم به این امید که برای شما نیز مفید واقع شود.
۱. استعدادهایتان را بشناسید و آنها را دستهبندی کنید
بیشتر افراد شناخت مناسبی از استعدادها و تواناییهای خود ندارند. «شناخت استعدادها» مهارتی نیست که در مدرسه یا دانشگاه آموزش داده شود. من سعی کردم در کتاب «خودنبوغشناسی: چگونه نبوغ ذاتی خود را کشف و شکوفا کنیم؟» به سهم خودم، به رفع این خلأ آموزشی کمک کنم. تفریحات، علایق، فعالیتهای لذتبخش و یادگیری سریع، معیارهایی برای تشخیص هوش، استعداد و نبوغ ذاتی افراد هستند.
دکتر هوارد گاردنر، بنیانگذار نظریهی هوشهای چندگانه، بهطورکلی ۸ نوع هوش را شناسایی کرده است که عبارتند از:
- هوش منطقی-ریاضی؛
- هوش کلامی-زبانی؛
- هوش تصویری-فضایی؛
- هوش اندامی-جنبشی؛
- هوش موسیقیایی؛
- هوش میانفردی؛
- هوش درونفردی؛
- هوش طبیعتگرا.
براساس نظریات دکتر گاردنر، هریک از ما دارای ترکیبی از چند هوش و استعداد هستیم. شما باید ببینید که هوشها و استعدادهای خاص شما چه هستند و در کدام دسته قرار میگیرند.
۲. استعداد بنیادی خود را مشخص کنید
با اینکه هریک از ما دارای دو یا چند هوش و استعداد خاص هستیم، اما یک استعداد اصلی داریم که از سایر استعدادهایمان قویتر است. این استعداد اصلی را «استعداد بنیادی» مینامیم. استعداد بنیادی، موهبتی ذاتی است که به مقداری بسیار بیشتر از سایر استعدادهایتان، به شما اعطا شده است. آیا این استعداد را در وجود خود تشخیص میدهید؟ استعداد بنیادی معمولا در کودکی بهطور طبیعی بروز مییابد. کودکی که خودبهخود و با مهارتی خاص از در و دیوار بالا میرود، به احتمال زیاد از استعداد بنیادی اندامی-جنبشی برخوردار است. کودکی که محاسبات دشوارتر از سن خود را بهطور سریع انجام میدهد، احتمالا دارای استعداد بنیادی منطقی-ریاضی است. اگر هر فعالیتی را نسبت به همسالان خود در حد بالایی بهتر، سریعتر و راحتتر یا با شور و اشتیاق بیشتری انجام میدهید، به احتمال زیاد استعداد بنیادی شما در آن زمینه است.
۳. جهت کلی و رسالت زندگی خود را تعیین کنید
رسالت زندگی مثل یک قطبنما جهت زندگی شما را تعیین میکند. رسالت زندگی در واقع مأموریتی است که برای انجام آن به دنیا آمدهاید. رسالت با هدف فرق دارد. ما اهداف خود را انتخاب میکنیم و پس از دستیابی به آنها، اهداف دیگری را برای خود در نظر میگیریم، اما رسالت زندگی را باید کشف کنیم. رسالت زندگی، غایت کلی حیات ماست و مسیر و جهت زندگیمان را مشخص میکند. اهداف باید در راستای رسالت شخصی باشند. در غیر این صورت، زندگی ما معنای اصیل خود را از دست خواهد داد. استعدادها همچون ابزارهایی هستند که برای تحقق رسالت شخصی خود، آنها را بهکار میگیریم.
۴. کار و فعالیت اصلی خود را انتخاب کنید
باید تصمیم بگیریم که میخواهیم کدام شغل و رشته را بهعنوان کار اصلی خود انتخاب کنیم. میزان علاقه و اشتیاق، یکی از مهمترین معیارها برای انتخاب کار اصلی است، پس از آن باید نیاز اجتماع به آن کار و درنهایت میزان درآمد آن را در نظر بگیریم. کار اصلی ما باید بتواند استقلال و آزادی مالی ما را تأمین کند در غیر این صورت، در تقلا برای بقا گیر میافتیم و مجبوریم برای کسب درآمد، هر کاری را انجام بدهیم.
کاری که انجام میدهیم ضمن ارضای روحی و لذتبخش بودن، باید صرفهی اقتصادی هم داشته باشد تا بتوانیم سبک زندگی دلخواه خود را در پیش بگیریم. پس از اینکه شغل و رشتهی اصلی خود را انتخاب کردیم، باید استعداد اصلی خود را برای انجام آن بهکار بگیریم.
۵. استعداد بنیادی خود را محور کارتان قرار بدهید
بدیهی است که شما برای انتخاب کار اصلی خود، استعداد بنیادی خود را نیز در نظر خواهید گرفت. در واقع استعداد بنیادی شما بر نوع کار شما تقدم دارد و کار اصلی خود را باید بر مبنای استعداد بنیادی خود انتخاب کنید. پس از آن باید استعداد بنیادی خود را محور آن کار قرار بدهید، یعنی بتوانید برای انجام کار خود، از استعداد اصلیتان نهایت استفاده را ببرید. مثلا اگر استعداد بنیادی شما تصویری-فضایی است و شما در تناسب با آن، رشتهی طراحی و دوخت را انتخاب کرده باشید اما فقط بهعنوان خیاط فعالیت کنید، استعداد اصلی خود را محور کار خود قرار ندادهاید اما اگر مستقیما به طراحی لباس بپردازید یا در زمینهی ارزیابی و انتخاب طرحهای موجود فعالیت کنید، استعداد بنیادی شما، محور کارتان قرار گرفته است و در این صورت کار شما بازدهی و خلاقیت بسیار بالایی خواهد داشت.
۶. کار خود را با رسالت شخصی خود همسو کنید
برای تحقق رسالت شخصیمان، باید شغل و استعدادهایمان همسو باشند. اگر رسالت شخصی شما «احیای محیط زیست» باشد و شغل «حفاظت محیط زیست» را براساس استعداد بنیادیِ «هوش طبیعتگرای» خود انتخاب کرده باشید، در این صورت در مسیر درستی قرار دارید و کار شما با رسالت شخصیتان همسو و سازگار است. اگر کار ما در جهت رسالت شخصیمان نباشد بیشتر به معنای «کار برای کار» یا «کار برای پول» یا «کار برای اعتبار اجتماعی» و امثال آن خواهد بود که این نوع کار معمولا با تقلا و استهلاک بالا و لذت، سازندگی و خلاقیت پایین همراه خواهد بود. این نوع کار درنهایت نوعی بیگاری است و برای خودِ فرد و دیگران، ارزش زیادی ایجاد نخواهد کرد.
۷. استعدادهای فرعی را در راستای کار اصلی خود بهکار بگیرید
بیشتر افراد به استعدادهای خود اهمیت نمیدهند و بیشتر در اوقات فراغت خود و بهعنوان تفریح و سرگرمی به آنها میپردازند. در یک تلفیق هارمونیک استعدادها، استعدادهای فرعی باید در خدمت کار اصلی و همسو با استعداد بنیادی بهکار گرفته شوند. بهعنوان مثال استعداد بنیادی من، نوشتن یا همان هوش کلامی-زبانی است و کار اصلی من نیز نویسندگی در زمینههای مورد علاقهام مثل خودشناسی و خودشکوفایی است اما از استعداد فرعی «هوش درونفردی» یعنی توانایی دروننگری و تأمل درونی نیز برخوردار هستم و آن را در جهت کار اصلیام که نوشتن است، بهکار میگیرم.
۸. تمام استعدادهایتان را با هم سازگار و هماهنگ کنید
درنهایت برای ساختن یک زندگی هماهنگ، منسجم، یکپارچه و معنادار، باید بتوانید تمام استعدادهایتان را همسو، سازگار و هماهنگ کنید. در این مسیر ما هیچگاه به حالت ایدهآل نخواهیم رسید اما همیشه باید در جهت هماهنگی بیشتر و تلفیق هارمونیک استعدادها حرکت کنیم. ایجاد این نوع هماهنگی و انسجام، نیازمند خلاقیت و ابتکار است و وقتی تحقق یابد، منجر به فعالیتی لذتبخش و ارضاکننده میشود و ارائهی ارزش و خدمتی والا در جهت تحقق رسالت شخصیمان را به همراه خواهد داشت. اکثر قهرمانان بزرگ، دانشمندان، مخترعان، هنرمندان و سایر سازندگان فرهنگ و تمدن با تلفیق هارمونیک استعدادهایشان، از زندگیِ هماهنگ، یکپارچه و معناداری برخوردار بودهاند و علاوه بر کسب لذت و ارضای روحی، خدمات شایستهای را نیز به بشریت هدیه کردهاند. هریک از ما در صورت جدیت، جسارت و داشتنِ همت عالی، میتوانیم به جمع این انسانهای تاریخساز بپیوندیم.
تهیهشده برای: chetor.com
سلام خداقوت. منظورتون از رسالت شخصی چیه چطوری اینو پیدا کنیم من به شخصه هدف اصلی زندگیمو شناخت خالقم میدونم و اینکه مفید باشم این رسالت شخصی من محسوب میشه خواهش می کنم منو راهنمایی کنید.تشکر
سلام
برای کسب اطلاعات بیشتر در مورد “رسالت شخصی”، مقاله زیر را مطالعه کنید:
http://zendegiroyaie.com/1396/01/23/resalat-shakhsi-chist/
هوش درون فردی متناسب با چه شغلی میتونه باشه؟