بادکنک قرمز
«وقتی به مدرسه میرفتم، کتابها تصویر نداشتند، کسلکننده بودند و من تمام مدت به کتابهایی که هیچ تصویری نداشتند، نگاه میکردم.»
اینها صحبتهای فردریک فریبل (خالق سیستم آموزش نوین) هستند، با وجودی که در دورهی ما کتابهای مدرسه مملو از تصویرند، اما هنوز جای درس نقاشی خالی است. خیلیها نقاشی را تنها وسیلهای برای پر کردن برنامه درسی کودکان میدانند، اما نقاشی چیزی بیش از یک فعالیت ساده است. نقاشی راه سادهای برای انتقال بسیاری چیزهای مهم، از ایدهها تا بیان احساسات و و تجربیات است. با نگاه کردن به نقاشی یک کودک میتوان، دیدگاه او به جهان را دید. ما انسانها از زمان اولین نقاشیهای غارها تاکنون از نقاشی و هنر به عنوان راهی برای بیان درونیات خود بهره بردهایم.
همهمان احتمالا به خوبی با نقاشیهای کودکانه آشنایی داریم. همان نقاشیهای آشنایی که همهمان در کودکی میکشیدیم: خانههایی با مثلث و مربعهای ساده، خورشیدی با دایرهای زرد و ابرها و شکلکهایی با دایرههایی برای سر و خطهایی برای دستوپا و گاهی نیم دایرهای که لبخندی را نشان میدادند. اما کودکانی که در عصر صفر و یک و فناوریهای نوظهور زندگی میکنند، بیشتر به تلفنهای هوشمند و ابزارهایی از این دست علاقه نشان میدهند، اما هیچ چیزی نمیتواند نتیجه تجربهای همچون خطخطیهایی که ذهنیات، ابهامها و خیالها را به تصور می کشد، داشته باشد.
بله در نهان همین نقاشیهای به ظاهر ساده با نمادپردازیهایی که ظاهرا به سادگی به تصور کشیده شدهاند، هیچ فرقی با ضمیر ناخودآگاه هنرمندان و نقاشهای حرفهای ندارند. نقاشی موجب افزایش تعادل هورمونی و انتقال دهندههای عصبی مغز میشود و فیزیولوژی بدن را از استرس به آرامش تغییر میدهد. شاید نقاشی آینهای به سوی روح و واقعیت ذهنی کودکان نباشد، اما به خوبی مفاهیم ذهنی آنها را انتقال میدهد.
اما برای یک کودک سادهتر است که در مورد یک تصویر حرف بزند تا از احساسات و درونیاتش. به بیان دیگر با دنیای تصویر میتوان وارد دنیای کودکان هم شد. نقاشی آگاهی کودک از دنیای درونی خودش را افزایش میدهد و در واقع، تبدیل به پنجرهای به سوی چشمانداز او به دنیا میشود. نقاشی میتواند راهی برای انتقال درونیات او باشد که با چیزهای دیگر قابل انتقال نیستند.
شاید تفسیر خیالپردازیهای کودکانه به همین سادگیها هم نباشد. کودکی را تصور کنید که هزارپایی با هزار کفش و هزار رنگ برای کفشهایش نقاشی کرده. اما نترسید، او جانوری عجیب و وحشتناک را نقاشی نکرده، بلکه از استعارهای استفاده کرده تا دنیای درونی چندوجهی، پر هرجومرج و پرتناقض خودش را نشان دهد، استعارهای ناب که دست کمی از نقاشیهای هنرمندان بزرگ ندارد.
البته واضح است که تفکر در دنیای کودکان راه بردن سوی بیمعنایی است. شاید همه درسهای زبان محور از نگارش تا فارسی مفید باشند، اما چنانچه لوییس کارول در شاهکارش« آلیس در سرزمین عجایب» به ما آموخت:
زبان تنها زبان است و نمیتواند توضیحدهنده جهان کودکان باشد، جایی که با تخیل ناممکنها ممکن می شوند.
* پ.ن: عنوان مطلب برگرفته از فیلم کوتاهی به همین نام ساخته آلبر لاموریس
با موردی که عنوان کردید، بچه ها منصرف می شوند نقاشی بکشند
شیوه ی مذکور هرزگاهی فقط سبب گذراندن دوره کودکی می شود