در مرکز هر کسب و کار موفق یک مدیریت خوب قرار دارد. عملکرد تیم مدیریتی و تصمیمات آنهاست که باعث میشود شرکت در هفتهها، ماهها و سالهای پیشِرو رونق پیدا کند یا به دردسر بیفتد.
با وجود اینکه برای موفقیت یک شرکت عواملی بیش از مدیریت خوب لازم است، اما در رأس سازمان، این عامل برای جمع کردن این موارد در یک جا، کلیدی است. انتخابهای خوب معمولا به نتایج مثبتی منجر میشوند و در نتیجه سازمان میتواند به رشد خود ادامه بدهد و به سمت جلو حرکت کند.
قطعا ایجاد مدیریت موفق در یک سازمان کار سادهای نیست. حتی مدیران باتجربه و بااستعداد هم ممکن است تصمیمات ضعیفی بگیرند یا وارد مشکلاتی با عوامل متعدد شوند. در پنج بیماری مدیریت دمینگ (Deming) برخی از رایجترین مسائل تشخیص داده و بیان شدهاند.
هر یک از این پنج بیماری به همراه توضیح مختصری درمورد اینکه در هر سازمان با آنها چگونه رفتار میشود، در زیر فهرست شدهاند.
۱-نبود ثبات در اهداف
یکی از اشتباههای رایج که توسط مدیریت اتفاق میافتد این است که بهطور روشن نمیدانند برای چه در کسبوکار حاضر هستند. بدون یک هدف و مقصد مشخص برای آینده، تفکرات کوتاهمدت به مرور زمان جای برنامه ریزی بلندمدت را می گیرند.
بسیاری از سازمانها هرگز این تفکرات کوتاهمدت را تبدیل به برنامهی بلندمدت نمیکنند چرا که چشماندازی برای برنامهریزیِ چگونگی آینده ندارند. هر سازمان باید فهم روشنی از اینکه سعی دارد چه کاری انجام دهد و اینکه چگونه برای موفقیت در آینده تلاش میکند داشته باشد. زمانی که مدیریت با چشم انداز موجود هدایت میشود، میتوانند تصمیمات عاقلانهای بگیرند که منفعت کوتاهمدت و بلندمدت داشته باشد.
۲-تأکید بر مزایای کوتاهمدت
این نکته به خوبی بر نکتهی پیشین منطبق است. زمانی که تصمیات تنها بر این مبنا گرفته شوند که چگونه منافع کوتاهمدت را بیشینه کنند- احتمالا با این هدف که ذینفعان را راضی نگه دارند- سلامت بلندمدت سازمان قربانی میشود. کارهایی از قبیل بهبود کیفیت محصولات یا فراهم کردن خدمات بهتر همیشه در گزارشهای سود و زیان فصلی بیان نمیشوند. در نتیجه سرمایه گذاری هایی که در بلندمدت به سازمان کمک میکنند، معمولا نادیده گرفته میشوند و فعالیتها به گونهای انجام میشوند که برای همین اکنون خوب به نظر برسند.
مزایای کوتاهمدت ممکن است مناسب باشند، اما آنها نمیتوانند سازمانی قدرتمند و پایدار ایجاد کنند. در نهایت تأکید بر منافع کوتاهمدت تبدیل به مانعی بر سر راه کسبوکار میشود و منافعی که تا پیش از این محقق شده بودند نیز از دست میروند.
۳-رتبهدهی سالانه به عملکرد
رتبهدهی سالانه به کارمندان، توان مدیریت را در تأثیرگذاری عمیق بر روی سازمان کاهش میدهد. به این دلیل که کارمندان درون سازمان از این ارزیابی سالانه میترسند و این ترس میتواند تأثیری منفی بر روی عملکرد سالانهی آنها داشته باشد. اینگونه کارمندان مجبور میشوند تا به جای اینکه تصمیماتی بگیرند و کارهایی انجام دهند که بهترین نتیجه را برای سازمان داشته باشد، به دنبال منفعت شخصی خودشان باشند و کارهایی انجام دهند که در هنگام ارزیابی مثبت در نظر گرفته میشود.
احتمالا بزرگترین تأثیر منفی سیستم رتبهدهی سالانه، از دست رفتن کار گروهی است. تحت چنین سیستمی، افراد تمایل بسیار کمی به کار گروهی دارند، چرا که همیشه این ترس وجود دارد که در ازای کاری که انجام میدهند، به اعتبار فرد دیگری افزوده شود. انگیزه دادن با استفاده از ترس از ارزیابی سالانه، روشی کثیف برای وادار کردن افراد به سخت کار کردن است و آنها معمولا به ندرت در جهت منفعت سازمان کار میکنند. باز هم این اشتباه دیگر مدیریت است که منافع کوتاهمدت را به منافع بلندمدت سازمان ترجیح میدهد. اعمال کوتاهمدت ممکن است در یک ارزیابی خوب به نظر برسند، اما احتمالا نمیتوانند سازمان را به درجات بالایی برسانند.
۴-تغییر مدیریت
ثبات در تیم مدیریت چیزی است که برای یک سازمان بسیار مطلوب است، اما متأسفانه معمولا به ندرت شاهد چنین چیزی هستیم. در سازمانهایی که با مدیریت مشکل دارند، احتمال اینکه تیم مدیریت برای مدت زیادی با شرکت کار نکند بسیار زیاد است.
گرفتن تصمیمات هوشمندانه مستلزم فهم عمیقی از کسبوکار است، چیزی که نمیتوان با مطالعهی کتابهای راهنما و مورد کاوی به دست آورد. سازمانهایی که بیشترین منفعت را از تیم مدیریتیشان به دست میآورند، سازمانهایی هستند که مدیران را تا جایی که امکان دارد حفظ میکنند و به مدیران تنها برای پیشرفتهای کوتاهمدت پاداش نمیدهند. این نیز مصداق دیگری است که ثابت میکند ارزیابی سالانه و سیستمهای مشابه دیگر میتوانند مشکل آفرین شوند. یک ارزیابی ضعیف ممکن است باعث شود که مدیری بااستعداد و باتجربه به دنبال کار دیگری برود؛ در نتیجه، سازمان تمام دانش، انرژی و هزینههایی را که در طی سالها صرف تربیت یک مدیر بهدست آورده است، از دست میدهد.
۵-استفادهی صرف از ارقام قابل مشاهده
آخرین بیماری در این فهرست به تصمیم گیری های صِرف بر اساس آمارهای قابل اندازهگیری مربوط میشود. اگر نتوان چیزی را در یک ترازنامه یا در قیمت سهام مشاهده کرد، در این صورت نادیده گرفته میشود و این یک اشتباه است.
این نیز اشتباه دیگری است که به خاطر در نظر گرفتن عوامل کوتاهمدت به جای بلندمدت اتفاق میافتد. عمل کردن به شیوهای که تنها به نیازهای حسابهای سود و زیان پاسخ میدهند، ممکن است که در لحظه باعث خوشحالی صاحبان و ذینفعان شود، اما این خوشحالی به سرعت از بین میرود. برخی عوامل غیرقابل اندازهگیری، مانند خدمات مثبت به مشتریان و ایجاد وفاداری در مشتریان میتوانند منفعت بلندمدتی ایجاد کنند که در لحظه قابل مشاهده نیستند.
پیشگیری از پنج بیماری ذکر شده کار سادهای نیست، اما برای سلامتی و موفقیت سازمان در درازمدت مهم است. با ترکیبی از یک تیم مدیریتی پایدار و نگاه به آیندهی کسبوکار، ممکن است بتوانید به شکلی موفق از این مشکلات عبور کنید. یک تیم مدیریتی با تجربه، نیاز به توجه بلندمدت به آینده را به جای نتایج کوتاهمدتی که در گزارشهای فصلی قابل بیان هستند، درک میکند.
این مجموعه حاصل تجربیات اساتید هاروارد است که هر یک، از کارآفرینان و مشاوران بزرگ در دنیا هستند.