۶ قانون برای همهگیر شدن یا بازاریابی ویروسی
مردم عاشق حرف زدن هستند. دوست دارند شایعهها، اطلاعات و اخبار داغ را به هم بگویند. حرفهای دهانبهدهان نهتنها دائمی هستند، بلکه مهم هم تلقی میشوند. چیزهایی که دیگران به ما میگویند و برایمان میفرستند، اثر مستقیمی روی افکار، مطالعات، خرید و کارهایمان دارد.
شش قانون برای همهگیر شدن یا بازاریابی ویروسی
منظور از کلمه همهگیر رواج بین مردم است. درواقع این اصطلاح به انتقال نفربهنفر اخبار و اطلاعات، بهصورت شفاهی اشاره دارد. وقتی چیزی همهگیر میشود، یعنی دربارهاش صحبت و به دیگران اطلاعرسانی میکنند. معمولا برای همهگیر شدن هر چیزی، عنصر کلیدی وجود دارد.
اعتبار اجتماعی
ما دوست داریم جذاب و تأثیرگذار باشیم و نظرات و عقایدمان روی نظرات دیگران تأثیر مستقیمی داشته باشد. درواقع این بهنوعی اعتبار اجتماعی تلقی میشود.
دانستن اطلاعات جالب (مثل مخلوطکنی که میتواند گوشی آیفون را پودر کند) باعث میشود مردم با دانستن این مطلب، احساس خوبی داشته باشند. پس اگر میخواهیم در باره ما حرف بزنند، باید پیامهایی بسازیم که این حسهای خاص و جالب را در آنها زنده کند.
زنجیرهها
منظور از زنجیره همان رابطههایی است که باعث میشود مردم درباره مباحث مرتبط فکر کنند. کره بادامزمینی ما را یاد ژله میاندازد و کلمه سگ کلمه گربه را بهیاد میآورد.
باید طراحی محصول به صورتی باشد که در ذهن مخاطب بماند و در دفعات آن را به یاد بیاورد؛ یعنی راهی ارتباطی بین محیط و محصول ایجاد کنیم که این زنجیرهها را بسازند. درواقع، زبان ترجمان ذهن است.
احساسات
چیزی که برایمان اهمیت داشته باشد، حتما دربارهاش به دیگران هم میگوییم. پس چطور میتوانیم پیامهایی بسازیم که حس خاصی را در مردم ایجاد کنند؟
مطالب مسری بهطور طبیعی نوعی احساس را در انسان زنده می کنند. مثالی که در بالا برای مخلوطکن زدیم، عجیب است یا بالارفتن مبلغ مالیات عصبانیمان میکند. پس بهجای پیلهکردن بیشازحد به کاربرد تبلیغات و پیاممان، کمی هم باید روی احساساتمان تمرکز کنیم.
عمومیت
مردم به هم نگاه میکنند و همان کارهای مشابه یکدیگر را انجام میدهند. این جمله فقط درباره تقلیدی ساده حرف نمیزند. هر چیزی ملموستر باشد، پیروی از آن هم سادهتر است.
ارزش کاربردی
مردم دوست دارند به هم کمک کنند. پس اگر بتوانیم نشان بدهیم که محصولمان بهنوعی باعث صرفهجویی در وقت و پول میشود یا برای سلامتیشان مفید است، بدون شک در ذهنشان میماند.
داستانسازی
مردم علاوهبر اطلاعاتی که در اختیار هم میگذارند، کلی داستان هم سر هم میکنند. پس ما هم باید قصهی خودمان را داشته باشیم؛ قصهی که ارزش تکرار داشته باشد. همهچیز باید طوری برنامهریزی شود که پیام ما جزو جداییناپذیر داستان شود و راوی نتواند بدون اشاره به پیام مخفی ما آن را تکرار کند.