نگاهی به زندگی خالد حسینی، کتابها و سبک آثار او
خالد حسینی نویسندۀ افغانستانیالاصل رمانهای قابلتوجه و مشهوری مانند «بادبادکباز» و «هزار خورشید تابان» است. اگر هنوز آثار این نویسنده را نخواندهاید، تا پایان این نوشته با من همراه باشید.
سال ۱۹۶۵، کابل. مختصات تولد «خالد» در همین دو سه کلمه خلاصه میشود، اما باقی زندگی خالد و خانوادهاش به همین سادگی نبودهاست. بااینحال، او یکی از خوشاقبالترین شهروندان افغانستان در آن برهه از تاریخ بوده که توانسته است از افغانستان خارج شود؛ تجربهای که البته بعد از بازگشت به کشورش، او را در وضعیت ناخوشایندی قرار داد. او وقتی بعد از سالها به کشورش برگشت، به سرزمین مادریاش حس توریستها را داشت؛ همان دردی که همۀ مهاجران بعد از بازگشت به کشورشان تجربه میکنند.
زندگی پرفرازونشیب خالد
خالد از پدری تاجیک و مادری پشتون متولد شد. پدرش از کارمندان وزارت امورخارجه افغانستان و مادرش معلم ادبیات فارسی در دبیرستان بود. کودکی او در محلۀ وزیراکبرخان کابل گذشتهاست؛ همان مکانی که محل زندگی شخصیت اصلی داستان «بادبادکباز» بودهاست.
خالد حسینی بهخاطر شغل پدرش، زندگی در فرانسه، ایران و ایالات متحده آمریکا را تجربه کردهاست. زندگی خالد بهواسطۀ شغل پدر، تحتتأثیر مستقیم تحولات سیاسی افغانستان بود. خانوادۀ او بعد از کودتای حزب کمونیست و اشغال این کشور توسط شوروی، از ایالات متحده درخواست پناهندگی کردند. او در مصاحبهای به ترس و وحشتی اشاره کرده است که در خانوادۀ آنها از رویکار آمدن کمونیستها بهوجود آمده بود.
دولت آمریکا درخواست پناهندگی آنها را پذیرفت و آنها در ایالت سنخوزه ساکن شدند. خالد تجربۀ ورود به فرهنگی متفاوت از محیط زندگی خود را «شوک فرهنگی» تعبیر میکند، اما مهاجرت بهسادگی او را در خود حل کرد. او خیلی زود وارد دانشگاه شد و تحصیلات خود را در رشتۀ زیستشناسی آغاز کرد.
از پزشکی تا نویسندگی
خالد پس از فارغالتحصیلی، در رشتۀ بیولوژی وارد دانشکدۀ پزشکی شد. او از سال ۱۹۹۳ تا یک سالونیم پس از انتشار کتاب «بادبادکباز»، بهعنوان متخصص بیماریهای داخلی مشغولبهکار بود؛ پزشکی که احتمالا هیچوقت فکرش را نمیکرد انتشار اولین کتابش آنقدر با موفقیت همراه باشد که او را مجاب به کنار گذاشتن پزشکی کند. باوجود این، دنیای ادبیات جذابتر از دنیای بیماریها و درمانها بود. خالد که استعداد ادبیاش را از مادرش بهارث برده است، در همان تجربۀ اول نویسندگی، با موفقیت شگفتانگیزی روبهرو شد.
بادبادکباز؛ تجربۀ شگفتانگیز نویسندگی
خالد کتاب «بادبادکباز» را در سال ۲۰۰۳ نوشت. داستان این کتاب دربارۀ پسری به نام امیر است. او در بحبوحۀ سالهای اشغال افغانستان، با خانوادهاش به آمریکا مهاجرت میکند، اما چیزی در گذشتۀ او جا مانده است. سالها بعد، امیر به افغانستان برمیگردد تا خبری از قدیمیترین همبازی کودکیاش بگیرد؛ کسی که به او احساس دین میکرد. غافل از اینکه اتفاقات غیرمنتظرهای در انتظار امیر هستند. گویا چیزهایی که او از کودکی در افغانستان و محلۀ وزیراکبرخان جا گذاشتهاست، قرار نیست بهاینزودیها بهپایان برسد. او وارد افغانستان میشود و درست از وسط طالبان سر درمیآورَد.
«بادبادکباز» به ۴۸ زبان زندۀ دنیا ترجمه شد و تا هفتهها در صدر لیست پرفروشترین کتابهای «نیویورک تایمز» قرار گرفت. نوشتن از دنیای افغانستان و رنجهایی که به مردم این کشور تحمیل شد، یکی از مؤثرترین عللِ دیده شدن این کتاب بود. از این کتاب در سال ۲۰۰۷، فیلمی هم اقتباس و ساخته شد.
هزار خورشید تابان؛ پیش بهسوی حرفهایتر نوشتن
خالد حسینی در سال ۲۰۰۷ کتاب دومش را نوشت. این کتاب «هزار خورشید تابان» نام دارد. او این اثر را به همۀ زنان دنیا و به دخترانش تقدیم کرده است. کتاب «هزار خورشید تابان» داستان کاملا زنانهای دارد. داستان این کتاب دربارۀ دو زن به نامهای «لیلا» و «مریم» است. اتفاقاتی که در نظام سیاسی افغانستان رخ میدهد، باعث میشود آنها، بهاجبار، مدتی همخانۀ یکدیگر شوند. اما همخانه بودن آنها معمولی نیست.
آنها از دو سرگذشت متفاوت و دو پسزمینۀ فرهنگی جدا، به زندگی یکسانی محکوم میشوند: زندگی در کنار یک همسر مشترک و قرار گرفتن درمعرض خشونتهای خانگی. باوجود این، مریم و لیلا، برخلاف همۀ کلیشهها، رابطۀ عمیقی در کنار هم تجربه میکنند. لیلا همۀ سعی خود را میکند تا مریم را از این مهلکه نجات دهد.
«هزار خورشید تابان»، بهوضوح، پیشرفت خالد حسینی در نویسندگی را نشان میدهد. او با نوشتن این رمان نشان داد که معروفترین رمانش بهترین اثرِ کارنامۀ نویسندگیاش نیست. رمان «هزار خورشید تابان»، برخلاف بادبادکباز، با بُعد دیگری از عواطف و روابط انسانی سروکار دارد که باوجود زنانگی ویژهاش، توجه همه را به خود جلب کرده است. این کتاب هم به اکثر زبانهای زندۀ دنیا ترجمه شده است؛ همچنین، حداقل سه هفته در صدر لیست پرفروشترین کتابهای نیویورک تایمز قرار داشته است.
و کوهها طنین انداختند؛ متفاوتترین اثر خالد حسینی
خالد حسینی ترجیح داد کتاب سومش را در جوّی کاملا متفاوت از دو کتاب قبلیاش بنویسد. کتاب «و کوهها طنین انداختند» در سال ۲۰۱۳ نوشته و چاپ شد. او برای نوشتن این کتاب از تجربیات پزشکی خود هم استفاده کرده است. این کتاب روایتگر داستان خواهر و برادری به نامهای «عبدالله» و «پری» است که پدرشان آنها را به خانوادهای میفروشد.
این کتاب ۹ فصل دارد. در هر فصل، داستان از زبان یک شخصیت روایت میشود. این کتاب گسترۀ عمیقتری از نگاه به زندگی مردم افغانستان و مسئلۀ مهاجرت را دربر میگیرد. داستان زندگی شخصیتهای کتاب مربوط به سالهای بعد از اشغال افغانستان توسط ایالات متحده و ورود سازمان ملل به این کشور است.
«و کوهها طنین انداختند» هم مانند دو کتاب قبلی موفقیت خوبی داشت. الگوی پیشرفت درونمایۀ نویسندگی خالد در این کتاب هم قابلمشاهده است. او بهوضوح نسبتبه دو داستان قلبی پیشرفت کردهاست و کلیشۀ شخصیتسازیهای مطلقا سیاه یا مطلقا سفید را شکسته است. خالد سعی کرده است نقاط سیاه و سفید زندگی انسانها را به خواننده نشان دهد. نویسنده به شخصیت هرکس بهصورت طیفی از رنگهای تیره و روشن نگاه کرده است. این ویژگی کتاب «و کوهها طنین انداختند» آن را از باقی کتابهای خالد حسینی متمایز کرده است.
نیایش دریا؛ مرثیهای تلخ برای جنگزدگان
کتاب چهارم خالد حسینی «نیایش دریا» نام دارد. این کتاب با الهام از واقعۀ جانسوز و دردناکی نوشته شده است که تا مدتها احساسات جهانی را جریحهدار کرده بود. حتما تصویر پسر ۳ ساله کردی را یادتان هست که جسدش را در سواحل ترکیه پیدا کرده بودند. «آیلان کردی» پسری سوری است که بههمراه خانوادهاش برای فرار از جنگ سوریه، به آبهای مدیترانه پناه برده بودند؛ جایی که مأمن هزاران آوارۀ جنگ است تا آنها را به سرزمینی امن راهی کند.
این کتاب فرم داستانی ندارد. «نیایش دریا» برخلاف سه کتاب قبلی خالد حسینی، بهشکل منظومه و از زبان پدر آیلان نوشته شده است. این کتاب، در واقع، مویهای از زبان پدری برای پسرش است؛ در ضمن این مویهها، سرگذشت دردناک پناهجویان جنگزده نیز روایت میشود.
علت محبوبیت رمانهای خالد حسینی
خالد حسینی از فرمول سادهای برای نوشتن رمانهایش استفاده میکند: او از ترکیب خیر و شر در بستر فضایی ناآرام برای بهتصویر کشیدن سرگذشت شخصیتهای داستانش استفاده میکند. داستانهای او پیچیده نیستند و رنجِ بهتصویرکشیدهشدۀ شخصیتهای این داستانها ملموس است. خالد با احساسات عمیق انسانها سروکار دارد. بازگوییِ این احساسات است که قلب خوانندگان را به کتابهای او پیوند زده است.
باوجود این، نظر خوانندگان افغانستانی دربارۀ کتابهای خالد حسینی متفاوت است. آنها عقیده دارند که او، باوجود زندگی در افغانستان، با مسائل این کشور آشنایی عمیقی ندارد. تضاد و تعارض قومیتهای افغانستان بهشکل اغراقشدهای در این کتاب توصیف شده است. آنها اعتقاد دارند که آنچه خالد حسینی از قومیت هزارهای به خواننده ارائه میدهد، بسیار متفاوت از واقعیت است؛ فقر و وضعیت زندگی آنها در افغانستان به آن صورت که خالد حسینی از آن صحبت میکند نیست. همین مسئله عدهای از مردم این کشور را از خالد حسینی آزردهخاطر کرده است.
چرا باید کتابهای خالد حسینی را بخوانیم؟
کتابهای خالد حسینی روایت ساده و دوستداشتنیای دارند. او آنقدر باورپذیر و ملموس مینویسد که خواننده ناخودآگاه خود را در وضعیتی مشابه احساس میکند. روایتهای تکخطی و سادۀ کتاب آنقدر شما را درگیر خود میکند که غرق داستان خواهید شد.
یکی از مهمترین ویژگیهای کتابهای خالد حسینی، خوشخوان بودن آنهاست. سادگی در روایت و بهتصویر کشیدن احساسات عمیق انسانی علت اصلی این ویژگی است. اگرچه کتابهای خالد حسینی روایت دردناکی از رنجهای انسانها هستند، اما پایانبندی خوب کتاب و بهثمر رساندن زندگی شخصیتها آنقدر جذاب و زیباست که خواندنشان حالتان را خوب خواهد کرد. اگر دوست دارید کتابهایی بخوانید که علاوهبر ارائۀ اطلاعات نسبتا خوب از وضعیت سیاسی و تاریخی افغانستان، شما را درگیر حوادث و ماجراهای خود کند، حتما سراغ کتابهای خالد حسینی بروید.
سلام
من تازه خوندن کتاب بادبادک باز رو تموم کردم.
هرچند خیییلی دیرتر از زمان انتشارش.
باید بگم با قسمت آخر توضیحاتتون موافق نیستم که نوشتید در اخر حالتون رو خوب می کنه.
واقعا پایان (نقطه ی بحرانی ل پایانیش) اذیت کننده و حتی نالازم به نطر می رسید.
اونچه که بعد از خوندن اولین اثر مشهور این نویسنده گفتم این بود که خالد حسینی یک داستان گوی ماهر هست که/ ولی بی رحمانه می نویسه.
دقیقا خیلی بی رحمانه می نویسا خالد حسینی و من این مهارتشو که باهاش قلبم و به درد میاره ستایش میکنم