کتاب کلیدر محمود دولت آبادی؛ در دل دومین اثر داستانی بلند دنیا چه میگذرد؟
محمود دولت آبادی نویسندۀ نامآشنای ایرانی است. اگر اهل کتاب و کتابخوانی باشید، محال است نام این نویسنده بزرگ ایرانی و معروفترین اثر او یعنی «کلیدر» را نشنیده باشید. با من همراه باشید تا با کتاب کلیدر بیشتر آشنا شویم.
شناسنامه کتاب
- عنوان: کلیدر
- نویسنده: محمود دولت آبادی
- تعداد صفحات: ۲۲۹۳ (۱۰ جلد)
درباره کتاب کلیدر
«مارال» دختری از عشایر است که پدر و نامزدش در زندان هستند. او بعد از مرگ مادرش جایی برای ماندن ندارد؛ پس بهتوصیۀ پدر، رو بهسوی سرزمین پدری میگذارد، جایی که طایفۀ عمه او سکونت دارند. این کوچ سرآغازی برای عشق مارال و «گلمحمد» است، عشقی که به مزاج زیور، همسر اول گلمحمد تلخ و ناخوشایند میآید. همین ماجرا سرآغازی بر ماجراهای این داستان دوستداشتنی و طولانی میشود.
اگر فکر کردهاید که رمان کلیدر فقط همین یک خط روایی را در خود جا داده است، سخت در اشتباهید. شما با خواندن کلیدر، همزمان چند خط داستانی را دنبال خواهید کرد: داستانهایی که همه به یک اندازه جذابیت دارند. داستان «ماهدرویش» و عشق او با «شیرو»، خواهر گلمحمد و دخترعمۀ مارال یکی از آنهاست. داستان «بابقلی بندار» و فرزندانش، «خان آلاجاقی» و خدم و حشمش، و داستان رشادتهای گلمحمد در برابر ظلموستم خوانین منطقه، همه و همه از ماجراهایی هستند که برای لذت بردن از آنها کافی است این کتاب را بخوانید.
چرا کلیدر را بخوانیم؟
کلیدر یکی از معروفترین آثار ادبیات ایران در جهان است. کلیدر محمود دولت آبادی صحنۀ نمایش تصویر بیبدیلی از عشایر منطقۀ خراسان و زندگی آنهاست. علاوه بر این، رمان کلیدر نمایشی هنرمندانه از تاریخ است. جالب است بدانید که مقاومت گلمحمد در برابر ظلموستم، ریشه در واقعیت دارد. این شخصیت واقعا در تاریخ خراسان وجود داشته و یکی از قهرمانان آن منطقه است.
نثر دولت آبادی در کتاب کلیدر آنقدر شاعرانه است که نمیتوانید دست از خواندن آن بکشید. بااینکه این کتاب طولانی است و در هرجمله، تشبیه، توصیف شاعرانه و نثر شعرگونه دیده میشود اما خواننده را خسته نمیکند؛ بلکه لذتی توصیفناپذیر از خوانش متنی شعرگونه به خواننده میبخشد که روایتگر داستانی پرکشش است.
درباره محمود دولت آبادی
محمود دولت آبادی در سال ۱۳۱۹ در سبزوار به دنیا آمد. او علاوه بر نویسندگی، سابقۀ بازیگری در تئاتر هم دارد. دولت آبادی یکی از مشهورترین نویسندگان ایرانی در جهان است. آثار او به زبانهای مختلفی ترجمه شدهاند و خوانندگان بسیاری در سرتاسر جهان دارند.
دولت آبادی بهخاطر فعالیت ادبی و آثار فاخرش، مفتخر به دریافت نشان «لژیون دونور» فرانسه شده است. کتابهای «کلیدر»، «جای خالی سلوچ» و «سلوک» از معروفترین آثار او هستند. بسیاری از منتقدان ادبی و نویسندگان، او را یکی از کاندیداهای بالقوۀ نوبل ادبی میدانند.
قسمتهایی از کتاب کلیدر محمود دولت آبادی
ما را مثل عقرب بار آوردهاند؛ مثل عقرب! ما مردم صبح که سر از بالین برمیداریم تا شب که سر مرگمان را میگذاریم، مدام همدیگر را میگزیم. بخیلیم؛ بخیل. خوشمان میآید که سر راه دیگران سنگ بیندازیم. خوشمان میآید که دیگران را خوار و فلج ببینیم. اگر دیگری یک لقمه نان داشته باشد که سق بزند، مثل این است که گوشت تن ما را میجود. تنگنظریم ما مردم؛ تنگنظر و بخیل؛ بخیل و بدخواه. وقتی میبینیم دیگری سرِ گرسنه زمین میگذارد، انگار خیال ما راحتتر است؛ وقتی میبینیم کسی محتاج است، اگر هم به او کمک کنیم، باز هم مایه خاطرجمعی ماست؛ انگار که از سرپا بودن همدیگر بیم داریم.
***
خانعمو ، مرد کهن، تن راست کرد. برابر خانمحمد ایستاد و چنگ در شانۀ او زد. و همچنان که پنجههایش در پوست و گوشت فرو بنشیند، بازوی سالخوردهترین فرزند برادر خود را فشرد و گفت:
«زنده بمان، زنده بمان. بشنو که عمویت با تو چه می گوید! زنده بمان. میخواهم که کینه خود را به کار بگیری. این دنیا که من میشناختمش، بیشتر مستوجب کینۀ تو است تا لایق خوشطبعی من. زنده بمان و کینۀ خود را بپروران. تو زنده بمان خانمحمد؛ از آن که حق با تو بود. ما باید پیشدستی میکردیم. ما باید اول دست به کشتن میزدیم. حق با تو بود که چنین میگفتی. خانمحمد حق با تو بود. پس حق با توست که بمانی و عمل کنی. قدر کینههای تو را حالا دارم من میشناسم. پس زنده بمان و آن کینهها را صدچندان کن. زنده بمان و بکش. بکش و بکش و بکش. حرف آخر من به تو، حکم آخر من به تو همین است.»
رمان کلیدر اثری بلند از محمود دولتآبادی، به زندگی یک خانواده کرد ایرانی میپردازد. خانواده کلمیشی از عشایر شمال شرقی ایران به روستای کلیدر از توابع شهر سبزوار کوچ کرده و در سیاه چادرهایشان زندگی میکنند. داستان درباره گلمحمد کلمیشی و شورشش علیه حکومت پهلوی است. در ابتدای داستان گلمحمد مردی است که نه خیلی اهل کار است و نه اهل پایبندی به خانواده. برای گذران زندگی پول نزول میگیرد و پوست گوسفندان مریضش را با قلدری میفروشد. دو مامور مالیات را میکشد و به زندان میافتد. توسط پینهدوزی به نام ستار که تا آخر داستان هم هیچ هویت شفافی از او نداریم فرار میکند. بعد از اتهام قتل دو مامور دولت و فرارش از زندان، به همراه خان عمویش که راهزنی عیاش و زورگو است به راهزنی روی میآورد. بدون هیچ توضیحی در کتاب به یکباره گلمحمد تبدیل به سردار گلمحمدخان میشود که همراه با یارانش که حالا همه جا معروف شده اند، علیه حکوکت شورش میکند. به روستاهای اطراف میرود و بر مسائل مردم قضاوت میکند و حکم میدهد و عدالت خود را اجرا میکند. در آخر هم در یک نبرد دقیقن به سبک دشت کربلا کشته میشود.
سه هزار صفحه کتاب، سه هزار صفحه توضیحات اضافه و البته قلمی بسیار شیرین و جذاب، و داستانی که حقیقتن در پانصد صفحه هم جا میشد. خط داستان سرشار از ایراد و البته دروغپردازیهای سیاسی و تاریخی. شخصیت پردازی های ضعیف، آدمهای خوب داستان سرشار از رفتارهای بد و آدمهای بد داستان فقط از زبان راوی داستان بد هستند و در روند کتاب شرارت خاصی از آنها دیده نمیشود. نبرد تراژیک آخر داستان عینن داستان نبرد کربلاست. گلمحمد شب قبل از نبرد همه یارانش را مرخص میکند و خودبه همراه برادرانش با خیل دشمنان میجنگد و تک تک کشته میشوند و سر از تنشان جدا در شهرها به گردش در میآید.
بزرگترین ایراد کلیدر، کتابی که از قضا اوایل انقلاب نوشته شده، دشمنی آشکار با پهلوی است. استفاده از کلمه انقلاب توسط شخصیت خوب کتاب آن هم در دهه بیست و عباراتی مثل رضا خان وحشی از زبان راوی، تجاوز به زنان توسط مامورین حکومت، اشاره به آتش سوزی سینما توسط شاه پهلوی که هیچ ربطی به روند و زمان داستان ندارد، دستور کشتن و بریدن سرگلمحمد و برادرانش توسط شخص محمدرضا شاه! تمامن نشانه کتابی کثیف از نویسنده ای خودفروحته است. اثری که به غلط به عنوان شاهکار ادبیات و هم تراز شاهنامه فردوسی از آن یاد میکنند.
مطالعه این اثر ناخوشایند را توصیه نمیکنم.
کاملا با نظرات شما موافقم دوست گرامی. ضمن اینکه حس میکنم شخصیت عباس جان شخصیت رذل خود این آقای نویسنده است. گویی بر رذالت خود هم آگاه است و آنرا حق میشمارد.
جلد نهم به طرز خستهکننده ای موضوع ده صفحهای را آب بسته و حتی رویدادها بی جهت تکرار میشوند. البته این حکایت کل مجموعه است، ولی در جلد نهم دوست داری کتاب رو پرت کنی تو خلا. در مجموع نثری که در بوق و کرنایش میکنند هم در کنار نثر بزرگانی چون جمالزاده بیشتر به تکلیف مشقی از پورپکان شبیه است.