معرفی کتاب موهبت کامل نبودن؛ عشق ورزیدن به وجود خود
شما تا چه اندازه فرد کمالگرایی هستید؟ آیا خودتان را با بهترین تصویری که از خود در ذهنتان ساختهاید، مقایسه میکنید؟ تاکنون به این فکر کردهاید که خودتان را با کاستیهایتان دوست بدارید؟ کمال گرایی صفتی است که مانند یک شمشیر دولبه عمل میکند. اگر از قدرت این ویژگی آگاه نباشیم، میتواند ما را به دردسر بیندازد: کمکم، با گذشت زمان، چنان در وجودمان رشد میکند که هرچه بیشتر پیشرفت کنیم، بازهم بهدلیل نارضایتی درونی خود را سرزنش میکنیم؛ به بیانی بهتر، لذت زندگی کردن را از خودمان سلب میکنیم، عزت نفس خود را از دست میدهیم و شادابی و سرحالی از زندگیمان دور میشود. کتاب موهبت کامل نبودن اثر نویسندۀ نامی، برنی براون، به همین موضوع اشاره میکند. این کتاب، که در ادامه معرفیاش میکنیم، بر اهمیت پذیرش خود واقعیمان تأکید میکند.
کتاب موهبت کامل نبودن به مخاطب کمک میکند که آرامش خود را بازیابی کند و دید بهتری به زندگی داشته باشد. بحران ناشی از کمالگرایی و خود را به دست فراموشی سپردن، روح آدمی را آزار میدهد. «دکتر برنی براون» در کتاب موهبت کامل نبودن راهکارهایی برای مدیریت بهتر این بحران به اشتراک گذاشته است. اگر شما هم دوست دارید که به خود بازگردید و نگاهی مهربان به خودتان داشته باشید، در ادامه، با معرفی این کتاب، همراه ما باشید.
شناسنامه کتاب موهبت کامل نبودن
- عنوان: موهبت کامل نبودن
- نویسنده: برنی براون
- تعداد صفحات: ۱۶۵
- ترجمه: اکرم کرمی (پیشنهاد کاربران)
- انتشارات: صابرین (پیشنهاد کاربران)
درباره کتاب موهبت کامل نبودن
خانم دکتر براون کتاب موهبت کامل نبودن را در ۱۰ راهکار متفاوت دستهبندی کرده است. در این کتاب ابتدا مفاهیمی مانند شجاعت، شفقت و مهربانی تشریح میشوند؛ سپس قدرت عشق و اثر احساس تعلق و کافیبودن بررسی میشود. موانعی که بر سر راه هستند نیز با بیانی رسا پوشش داده شده است. پس از این بخش، راهکارهای اول تا دهم هستند که مخاطب را همراهی میکنند.
مخاطب این کتاب در اول راه میخواند که چگونه باید اصالت خود را حفظ کند و رها از فکر دیگران زندگی کند. در راهکار دوم، شفقت با خود و رهایی از کمال گرایی بیان میشود. راهکار سوم به پرورش روحیه تابآوری اشاره دارد: چگونه با رنجها کنار بیاییم و بهتر تحمل کنیم.
از راهکار چهارم بهبعد، پرورش شادی، شکرگزاری، رهایی از احساس فقدان و ترس از تاریکی آموزش داده میشود. پس از آن، پرورش شهود و ایمان با تأکید بر بینیازی از وضوح و قطعیت مورد بحث قرار میگیرد. گام بعد پرورش خلاقیت و رهایی از قیاس است. سپس، پرورش بازی و استراحت همراه با رهایی از فرسودگی مورد توجه قرار میگیرد.
در ادامۀ کتاب، پرورش آرامش و سکون، در کنار رهایی از اضطراب، بهزیبایی توضیح دادهمیشود. سپس، پرورش کار معنادار همراه با تأکید بر رهاکردن بایدها و تردید به خود و پرورش خنده و شادی و آواز با رهایی از خانم/ آقا بودن و خویشتن داری بهعنوان دو راهکار پایانی این کتاب موردبحث قرار میگیرند.
آیا این کتاب برای شماست؟
این کتاب برای تمام افراد میتواند الهامبخش باشد؛ بهطور ویژه میتوان آن را به کسانی پیشنهاد کرد که خودشان را فراموش کردهاند: کسانی که مهربانبودن با دیگران را بهدرستی یادگرفتهاند اما با خودشان را خیر. اگر شما هم خودتان را فراموش کردهاید این کتاب برای شماست. اگر دوست و یا عزیزی در اطرافتان میشناسید که احساس میکنید به خودش اهمیت لازم را نمیدهد، میتوانید این کتاب را به او پیشنهاد یا هدیه دهید.
درباره نویسنده
دکتر برنی براون (Brené Brown) از اساتید گروه پژوهشی دانشگاه هوستون است. او در زمینۀ موضوعات رشد فردی و احترام به خویشتن، شجاعت، آسیبپذیری و همدلی کتابهای پرفروشی نوشته است. ویدئوهایی که براون در زمینۀ «خود را بیشتر دوست داشتن» به اشتراک میگذارد، بسیار موردعلاقه مخاطبان قرار گرفته است؛ برای نمونه یکی از ویدئوهای ایشان به نام «قدرت آسیبپذیری»، با بیشاز ۳۸میلیون بازدید، جزو ۵ ویدئوی پربازدید جهان است. برنی براون بههمراه همسرش، ستیو الی (Steve Alley)، و دو فرزندشان، آلن و چارلی، در تگزاس آمریکا زندگی میکنند.
برنی براون از طریق وبسایتش با طرفدارانش در کل دنیا در ارتباط است. وبسایت او شامل همۀ برنامههای کتابخوانی، ویدئوها و سخنرانی ها، مقالات و پژوهشها، کتابها، زندگینامه و عکسهای خانوادگیاش است. کتاب موهبت کامل نبودن نیز در طی یک برنامه کتابخوانی هشتهفتهای با عنوان «شرم کمتر، شادی بیشتر» ارائه شد. این برنامه که در سال ۲۰۰۹ برگزارشد، طرفداران بسیاری را از سراسر دنیا از طریق پست الکترونیک به یکدیگر نزدیک کرد.
از دیگر کتابهای برنی براون میتوان جرئت بسیار (زندگی شجاعانه)، با اقتدار برخاستن، شجاعت در برهوت و شهامت رهبری (رهبری دلیرانه) را نام برد.
بخشهایی از کتاب موهبت کامل نبودن
دلم میخواست بدانم چرا هنگام اضطراب و تنش، دچار سرگیجه میشوم، طوریکه چندین بار به زمین افتادم. هرچند سرگیجه امر جدیدی بود، اما اضطراب تازگی نداشت. قبل از شروع پژوهشم درباره زندگی، با تمام وجود، همیشه میتوانستم اولویتهای مختلف زندگیام را کنترل کنم. از مسئولیتهای زندگی خانوادگی گرفته تا فشارهای بیامان حرفهایام در دانشگاه. میتوان گفت اضطراب همیشه در زندگی من حضور داشته است.
اما به موازاتی که آگاهی من از زندگی با تمام وجود بیشتر میشد، به نظر میرسید بدنم به من میگوید: «من میخواهم نادیدهگرفتن اضطراب را برایت دشوار کنم تا به این ترتیب بهتر بتوانی این شیوه جدید زندگی را در آغوش بگیری.» حال اگر اضطرابم شدید میشد، مجبور بودم بنشینم تا زمین نخورم.
یادم میآید به مشاورم گفتم: «اگر اوضاع اینطور پیش برود، دیگر نمیتوانم زندگیام را اداره کنم. واقعا نمیتوانم.»
در جواب گفت: «میدانم. معلوم است که نمیتوانی. بهنظرت چی لازم داری؟» یک لحظه فکر کردم و گفتم: «دلم میخواهد راهی پیدا کنم که وقتی واقعا مضطرب هستم، بتوانم روی پایم بایستم.» سرش را به علامت نفی تکان داد و بدون اینکه چیزی بگوید، منتظر نشست تا من جواب را پیدا کنم.
بالاخره جواب را پیدا کردم: «اوه. فهمیدم! من نمیتوانم با این شیوه عمل کنم. من دیگر نمیتوانم با این شدت از اضطراب به کار و زندگی ادامه دهم. من نباید راهی پیدا کنم که با این شدت از اضطراب به کارم ادامه دهم، بلکه باید راهی پیدا کنم که اضطرابم را کاهش بدهم.»
سکوت او دردآور ولی مؤثر بود؛ ازاینرو از پژوهش خود کمک گرفتم تا برای کاهش اضطرابم طرح و برنامهای پیدا کنم. افراد اصیلی که با آنها مصاحبه میکردم، افراد بیاضطراب یا ضداضطراب نبودند، بلکه نسبت به اضطراب خود آگاه بودند. آنها مقید به شیوهای بودند که وجود اضطراب بهعنوان یک واقعیت پذیرفته میشد اما سبک زندگی آنها بهشمار نمیرفت. آنها با پرورش آرامش و سکون این کار را انجام میدادند و تمرین آن را بهعنوان یک قاعده نپذیرفته بودند. شاید در وهله اول آرامش و سکون یک چیز به نظر برسد؛ اما ایندو یا یکدیگر تفاوت دارند و ما به هردو نیاز داریم. (ص۲۷۲ نسخه الکترونیکی)