بهترین کتاب های داستانی یک دهه اخیر که حداقل یک‌بار باید بخوانید

0

خلق کتابی تأثیرگذار کار دشواری است. نوشتن داستانی که پنجرهٔ جدیدی به رویمان بگشاید هم ساده نیست. دستیابی به هر دوی اینها تنها از عهده نویسنده‌های طرازاول برمی‌آید. در دههٔ دوم قرن ۲۱ کتاب‌های ماندگار متعددی خلق شدند. احتمالا برخی از آنها به‌عنوان کتاب‌هایی ژرف و برانگیزاننده، که متعلق به زمان و دوره خاصی نیستند، در تاریخ به یادگار می‌مانند. در این مطلب ۱۰ کتاب از بهترین کتاب های داستانی یک دهه اخیر را به انتخاب مجله تایم و به‌ترتیب سال انتشار به شما معرفی می‌کنیم.

ملاقات با جوخۀ آدمکش، نوشته جنیفر ایگان، ۲۰۱۰؛ از بهترین کتاب های داستانی دهه اخیر

این کتاب که آینده‌ای نزدیک را نشان می‌دهد، امروز حتی ارزشمندتر از زمانی است که برای نخستین بار در حدود یک دهه پیش به چاپ رسید. ساختار کتاب با شکستن قالب‌های رایج در فصل‌های مختلف بین شخصیت‌های گوناگون می‌چرخد. این شیوه به ترفند موردعلاقه رمان‌نویسان مدرن تبدیل شده است. اما آنچه داستان را ماندگار می‌کند، پیش‌گویی «ایگان» درباره تکنولوژی است. یکی از فصل‌های به‌یادماندنی کتاب، فصلی است که به‌تمامی در قالب پاورپوینت نوشته شده است! این بخش که ارائهٔ دختری است درباره خانواده‌اش، نشان می‌دهد چطور تکنولوژی احساسات فردی را پنهان می‌کند.

رونیکس

در آینده‌ای که «ایگان» توصیف می‌کند، بچه‌های نوپا اینفلوئنسرهای شبکه های اجتماعی هستند که مردم عامی را به‌دنبال خود به هر سو می‌کشانند: پیش‌بینی‌ای که در چند سال اخیر رنگ واقعیت به خود گرفته است! این رمانِ برندهٔ پولیتزر فراتر از آن است که تنها عنوان پیش‌قراول داستان‌هایی با موضوع روندها و گرایش‌های فناورانه را یدک بکشد. داستان عنصری همه‌زمانی دارد: چطور گذر عمر و راهکارهای ما برای کنار‌آمدن با آن، به روابط انسانی خدشه وارد می‌کند.

دوست اعجوبهٔ من، نوشته النا فرانته، ۲۰۱۱

سرآغاز دوستی دو دختر نوجوان به نام‌های لیلا و لنا، پرتاب عروسک موردعلاقه یکی توسط دیگری به اعماق تاریک سرداب است. آن دو باید با ترس‌هایشان روبه‌رو شوند و بر آنها غلبه کنند. این آغاز داستان رنجش، عشق و حسادت این‌دو به یکدیگر است: داستان رفتارهای گاهی بی‌رحمانه و گاهی عمیقا مهربانانه. یکی از نقاط جذاب داستان این است که خواننده نمی‌فهمد اعجوبه کیست و دوست چه کسی است! لنا و لیلا هم این را نمی‌دانند. داستان توصیفات دقیقی از ناپلِ دههٔ پنجاه (مانند ۳ کتاب بعد از آن) ارائه می‌کند. درست مانند شخصیت‌هایی که خلق کرده است، قضاوت درباره انگیزه «فرانته» دشوار است؛ اما داستانی که او تعریف می‌کند، به شفافی و برندگی تکه‌ای شیشه‌ است. جالب اینجاست که هویت واقعی نویسنده کتاب، النا فرانته، هنوز مشخص نیست.

دختر گمشده، نوشته گیلیان فلین، ۲۰۱۲؛ یکی از بهترین کتاب های داستانی دهه اخیر

گیلیان فلین خالق راوی ناموثق نیست اما پیش از دختر گمشده، خواننده‌ها شخصیتی مانند «ایمی دان» ندیده بودند: تحریک‌کننده، بی‌اعتقاد و دم‌دمی با توانایی ارائهٔ تک‌گویی‌های طولانی. امروز سنجش اثرگذاری دختر گمشده ساده‌تر از زمان چاپ نخست آن در سال ۲۰۱۲ است. گره معروف داستان روشن می‌کند نه «ایمی» و نه شوهرش آن‌ آدم‌هایی نیستند که به‌نظر می‌رسند. همین مسئله تجزیه‌وتحلیل داستان را برای منتقدان دشوار کرد. کتاب از آن زمان تاکنون تعریف رمان‌های رازآلود را برای یک نسل تغییر داد.

داستان‌های زیادی با واژه «دختر» یا «همسر» در عنوانشان، به‌تقلید از این داستان خلق شد. برخلاف بسیاری از مقلدانش، «دختر گمشده» در پس‌زمینه دوران رکود بزرگ سؤالات حساس و پیچیده‌ای درباره قربانی‌بودن، زن بودن و زندگی مشترک مطرح می‌کند.

داستان ویژگی‌های یک داستان دلهره‌آور خوب را دارد، ازجمله روند شکننده، وحشت قابل‌لمس و شخصیت‌هایی که هوشمندانه پرداخته شده‌اند. اما «فلین» فراتر از کلیشه‌های رایج، داستانی خلق می‌کند که هم نقدی فمینیستی دارد و هم اثری ادبی است که ذهن‌تان را درگیر می‌کند.

امریکانا، نوشته چیماماندا اینگازی آدیچی، ۲۰۱۳

چیماماندا اینگازی آدیچی نابغهٔ ادبیات است. او نخستین کتابش، «ختمی بنفش» (گل ختمی) را در ۲۵سالگی منتشر کرد. آدیچی با امریکانا خودش را به‌عنوان یکی از برترین رمان‌نویسان نسل حاضر ثابت کرد. شخصیت اصلی داستان، ایفِمِلو، مانند آدیچی، نویسنده جوانی است که برای تحصیلات عالی از وطنش نیجریه به آمریکا سفر می‌کند. در این سفر او می‌فهمد سیاه‌پوست بودن در کشوری که بر پایهٔ برتری سفیدپوستان بنا نهاده شده، چگونه است. به‌موازات داستان ایفِمِلو، داستان دوست‌پسر او اُبینزه هم در جریان است. او ناتوان از پیوستن به ایفِمِلو، مسیری تاریک‌تر و خطرناک‌تر را در انگلستان طی می‌کند.

با خواندن آنچه بر آنها می‌گذرد، پیوسته این پرسش در برابرمان است که بهتر نبود این دو در وطن‌شان می‌ماندند؟! تجربه تأثیرگذار و بدیع این شخصیت‌ها، تحلیلی است بُرنده از معنای سیاه‌بودن در آمریکا و داستانی گرم و لطیف درباره بلوغ و پیداکردن جایگاه‌مان در دنیایی که در حال بزرگ‌تر شدن است.

امریکانا هنرمندانه هویت فردی و روابط نژادی را می‌کاود: چیزی که به تعریف گفت‌وگوی فرهنگی که اشتیاق فراوانی هم برای آن وجود دارد، کمک می‌کند.

زندگی پس از زندگی، نوشته کیت اتکینسون، ۲۰۱۳

در «زندگی پس از زندگی»،‌ «اورسلا تاد» بارها مرگ را تجربه می‌کند: از پشت‌بام می‌افتد، غرق می‌شود، آنفولانزا او را از پا درمی‌آورد؛ اما مرگ فقط ابزاری است برای تعریف داستانی درباره زندگی و مهم‌تر از آن درباره جست‌وجو برای یافتن راه‌‌های زندگی‌کردن تا اینکه راه درست را پیدا کنیم.

اتکینسون به‌خاطر رمان‌های رازآلودش معروف است، اما این کتاب قالب ژانر را رها می‌کند. داستان بیش از نیم قرن طول می‌کشد و این تغییر زمان، به داستان‌پردازی اتکینسون عمق بیشتری می‌دهد. همچنین فرصتی فراهم می‌کند برای مشاهده تأثیر انتخاب‌های متنوع شخصیت‌ها: زندگی مشترکی که رها می‌شود یا نجات می‌یابد، سربازی که جان به‌ در می‌برد یا می‌میرد. داستان در لندن زمان جنگ می‌گذرد ـ جایی‌که «اورسلا» تخریب ناشی از بمباران‌های شبانهٔ نازی‌ها را از زوایای مختلف تجربه می‌کند ـ و بر پوچ‌بودن این حملات تأکید می‌کند. ‌

داستان‌ زندگی چندلایۀ اورسلا برانگیزاننده، سبک‌بار و پر از شوخی است. داستان زبانی قدرتمند دارد که خوشی‌ها و ناخوشی‌های فراوان زندگی را نمایش می‌دهد. تراژدی داستان پرواضح است اما زیستن نامتعارف اورسلا سرانجام این حقیقت را آشکار می‌کند که «باید تلاش کنیم و هرآنچه می‌توانیم، انجام دهیم؛ حتی اگر به‌سوی مرگ پیش برویم!»

دهم دسامبر، نوشته جرج ساندرز، ۲۰۱۳

نویسندگان بزرگ به‌ندرت با داستان های کوتاه به جایگاه واقعی‌شان می‌رسند. ادگار آلن پو، چخوف، بورخس و مونرو جزو استثناها هستند. جرج ساندرز را هم پس از چاپ چهارمین مجموعه داستانش (با عنوان «دهم دسامبر») در سال ۲۰۱۳ باید به این فهرست اضافه کرد.

جنبه‌های گوناگون ۱۰ داستان این مجموعه، که در آغاز معمولی به نظر می‌رسیدند، در این سال‌ها آشکار شدند. ساندرز با اختلاط واقعیت و سوررئالیسم، ترکیبی نشاط‌آور خلق می‌کند. او مفاهیم علمی‌ـ‌تخیلی، احساسات بشری و شوخی‌های گزنده را با هم ترکیب کرده است.

داستان «خاطرات دختر تزئینی» در دنیایی می‌گذرد که دختران از کشورهای درحال‌توسعه به آمریکا فرستاده می‌شوند تا به‌عنوان ابزارهای تزئينی زنده در حیاط خانه‌ها خدمت کنند.

«فرار از کله‌عنکبوتی» در زندانی می‌گذرد که زندانی‌هایش نمونه‌های آزمایشی دارویی هستند که برای عاشق‌شدن و فارغ‌شدن از عشق ساخته شده است.

همهٔ این داستان‌ها طنز تلخی دارند که اصول اخلاقی ما را تحریک می‌کنند؛ افزون بر این، با نگرانی معقولی، این پرسش را به ذهن متبادر می‌کنند که چه می‌شود اگر تکنولوژی از انسانیت پیشی بگیرد! برخی «ساندرز» را بهترین نویسندهٔ انگلیسی‌زبان داستان‌های کوتاه می‌دانند. او الهام‌بخش بسیاری از مقلدانش بوده است اما هنوز کسی به خوبی او پیدا نشده است.

آدم‌فروش، نوشته پل بیتی، ۲۰۱۵؛ از بهترین کتاب های داستانی دهه اخیر

هستهٔ اصلی این داستان احمقانه به‌ نظر می‌رسد: شخصیت اصلی و راوی، «بان‌بان»، کشاورزی در شهر دیکنز ایالت کالیفرنیاست که درباره کیفیت محصولاتش وسواس دارد. غالب شهروندان شهر دیکنز آفریقایی‌ـ‌آمریکایی و لاتین‌تبارند. این شهر در گذشته پررونق بود، اما این‌روزها چنان افول کرده‌ است که دیگر خیلی‌ها آن را نمی‌شناسند. در این بین «بان‌بان» به‌همراه برده‌اش «هامینی» تلاش می‌کند با برقراری دوباره تبعیض نژادی در دبیرستان شهر، منطقه را از نابودی بیشتر حفظ کند.

داستان آدم‌فروش برندهٔ جایزه‌ٔ من‌بوکر شده است. این داستان، مانند بیشتر آثار ادبی طنز و ابزورد ارزشمند، شگفت‌انگیز است. این ویژگی نه فقط به‌خاطر شوخی‌های خنده‌دارش بلکه به‌خاطر یادآوری حقایق گزندهٔ دنیای امروز است. جملات تند و سوزان پل بیتی به پشتوانهٔ مشاهدات اجتماعی ریزبینانه، به نمونه‌های تاریخی و معاصر اشاره می‌کند. جملات بیتی نمایانگر خشم و عشق به زندگی در آمریکای قرن ۲۱ است. فراتر از اینها، این داستان شوخی‌های تندوتیزی دارد که هم ما را می‌خندانند، هم کاری می‌کنند که گریه کنیم!

آواز اجساد بی‌گور، نوشته جزمین وارد، ۲۰۱۷

در دههٔ گذشته، نویسندگان اندکی توانسته‌اند به تأثیرگذاری «جزمین وارد» بنویسند. «وارد» بزرگ‌شدهٔ می‌سی‌سی‌پی است؛ به‌خاطر همین، پیوسته به‌دنبال ثبت واقعیت‌های ناخوشایند درباره زندگی سیاه‌پوستان جنوب آمریکا است. او در سال ۲۰۱۱ برای دومین رمانش با نام «استخوان‌ها را نجات بده» برنده جایزه ملی کتاب آمریکا شد. او دو سال بعد «مردانی که ما کشتیم» را منتشر کرد. کتاب شرح مرگ دردناک ۵ مرد جوان سیاه‌پوست است که تأثیر ماندگاری بر زندگی او داشت.

اوج دستاوردهای او در سال ۲۰۱۷ بود که برای «آواز اجساد بی‌گور» دوباره جایزه ملی کتاب آمریکا را برد و به نخستین زنی تبدیل شد که ۲ بار این جایزه را در بخش داستان برده است.

کتاب آواز اجساد بی‌گور داستان ترسناکی است با لحن شاعرانه. این کتاب ماجرای زن سیاه‌پوست معتاد و آسیب‌پذیری به‌ نام «لئونی» را روایت می‌کند. او با دو فرزندش سفری را آغاز می‌کند. در این سفر، لئونی به‌دنبال پدر سفیدپوست فرزندانش می‌گردد که قرار است از زندان آزاد شود. درحالی‌که این سفر به‌ظاهر آسان به‌تدریج بغرنج‌تر می‌شود، داستان به‌نرمی بین گذشته و حال در جریان است و به‌تدریج بحران‌هایی که ریشه در تفاوت نژادی دارند، در خانوادهٔ چندنژادی آنها آشکار می‌شود.

این کتاب در ایران با عنوان «بخوان، دفن نکن، بخوان» هم به‌چاپ رسیده است.

همه‌جا آتش‌های خُرد، نوشته سلست اینگ، ۲۰۱۷

داستان با «کی بود، کی بود» خوشایندی آغاز می‌شود: چه کسی خانهٔ خانواده پولدار ریچاردسون را در شیکر‌هایتزِ اوهایو آتش زده است؟ سپس تحلیلی گیج‌کننده و چندوجهی از سقط جنین، مادرانگی، هویت نژادی و نزاع طبقاتی ارائه می‌دهد! خانواده ریچاردسون معتقدند شیکرهایتز آرمان‌شهری آمریکایی است. باور آنها با ورود هنرمندی فقیر و دختر نوجوانش به شهر به چالش کشیده می‌شود. این‌دو درک متفاوتی از ارزش انسان و دستاوردهایش دارند. عاشقانه‌ها جوانه می‌زنند. رازها ردوبدل می‌شوند. رقابت‌های تلخ شکل می‌گیرند. همچنان که دو خانواده باقدرت با یکدیگر گره می‌خورند، تفاوت‌های آنها به‌شدت افزایش می‌یابد.

سلست اینگ خود در کودکی در شیکرهایتز زندگی می‌کرده است. او بدون احساسات‌گرایی، معمایی به‌شدت ساختارمند خلق می‌کند. داستان شعله‌ور او تا مدت‌ها خاکسترش را در ذهنتان به‌ جا می‌گذارد.

پسران نیکل، نوشته کلسِن وایتهد، ۲۰۱۹؛ یکی از بهترین کتاب های داستانی دهه اخیر

کلسن وایتهد داستان‌پرداز خبره‌ای است. او استادی‌اش را در پسران نیکل با شخصیت‌ها و داستان‌ نمایشی‌اش نشان می‌دهد: داستانی تأثیرگذار از سال‌های اجرای قوانینِ «جیم کرو» (قوانین جداسازی سیاه‌پوستان در ایالت‌های جنوبی آمریکا که تا میانه دههٔ ۶۰ میلادی ادامه داشت). رمان شگفت‌انگیز او، راه‌آهن زیرزمینی، در سال ۲۰۱۶ برندهٔ دو جایزه ملی کتاب آمریکا و پولیترز شد: موفقیتی که تنها ۶ نویسنده به آن دست یافته‌اند.

پسران نیکل حتی از راه‌آهن زیرزمینی هم قوی‌تر است. این قوت شاید به‌دلیل نزدیکی داستان به وضعیت امروز آمریکا باشد. فاصله ما با کسانی که دوران اتفاقات داستان را تجربه کرده‌اند، تنها یک نسل است. همین فاصلۀ کم ما ذهن را بیشتر درگیر تجربه‌ٔ دهشتناک شخصیت‌های داستان می‌کند. داستان پسران مدرسه بازپروری نیکل، داستانی کهنه است که می‌تواند روایتی از خود ما باشد.

وایتهد سال پیش در مصاحبه با مجلهٔ تایم گفت: «اثر هنری کاری است که بتوانیم خودمان را در شخصیت‌های اصلی‌اش ببینیم و جنبه‌هایی از خودمان را در شخصیت‌های منفی‌اش پیدا کنیم. شما می‌توانید بازتابی از خودتان را در شخصیت‌های اصلی و فرعی [این داستان] ببینید. دست تقدیر می‌تواند شما را جای این آدم‌ها بنشاند. می‌توانید خودتان را یک پسر آفریقایی‌ـ‌آمریکایی در حال رشد در آمریکا تصور کنید.»

سخن آخر

در این مقاله، فهرستی از بهترین کتاب‌های داستانی یک دهه اخیر را به شما معرفی کردیم. به‌عقیدهٔ مجله تایم، این کتاب‌ها پرتخیل‌ترین و جذاب‌ترین داستان‌های دههٔ دوم قرن ۲۱ هستند. این داستان‌ها ما را به‌سوی خود می‌کشانند و کاری می‌کنند نگاهی به خودمان بیندازیم و به این بیندیشیم که از کجا آمده‌ایم و باید به کجا برسیم؟!

شما چه کتاب‌های داستانی دیگری می‌توانید به این فهرست اضافه کنید؟


در ادامه بخوانید: بهترین کتاب هایی که تبدیل به فیلم شدند
منبع time
ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.