معرفی کتاب اعتراف لئو تولستوی؛ سفری در جست‌وجوی حقیقت زندگی

0

«سؤالی که در پنجاه‌سالگی مرا به مرز خودکشی کشانده بود ساده‌ترین پرسشی است که در روح و جان هر انسانی از یک کودک نادان تا پیرمرد عاقل نهفته است. بدون این سؤال زندگی غیرممکن است، این را به تجربه دریافته بودم. سؤال این است: آنچه امروز یا فردا انجام می‌دهم چه نتیجه‌ای دارد؟ حاصل عمر من چیست؟ این سؤال را به‌شکل دیگری هم می‌توان مطرح کرد: چرا زندگی می‌کنم؟ چرا باید کاری کنم یا هیچ کاری نکنم؟ آیا معنایی در زندگی وجود دارد که با مرگ حتمی که در انتظارمان است نابود نشود؟» اگر شما هم به‌دنبال پاسخی برای این دست پرسش‌ها هستید، در ادامه با معرفی کتاب اعتراف نوشته لئو تولستوی با ما همراه باشید.

شناسنامه کتاب

عنوان: اعتراف

رونیکس

نویسنده: لئو تولستوی

مترجم: نسرین مجیدی (پیشنهاد ما)

انتشارات: روزگار نو

تعداد صفحات: ۱۰۴

درباره نویسنده

لئو تولستوی، نویسنده بزرگ روس، سال ۱۸۲۸ در خانواده‌ای بزرگ و اصیل در «یاسنایا پالیانا» از توابع شهر «تولا» در جنوب مسکو به دنیا آمد. در همان کودکی پدر و مادرش را از دست داد و عمه‌اش سرپرستی او را عهده‌دار شد. ۱۸‌ساله بود که تحصیل در رشته زبان‌های شرقی در دانشگاه قازان را آغاز کرد. دو سال بعد، این رشته را رها کرد و تحصیلاتش را در رشته حقوق ادامه داد؛ اما بازهم درسش را نیمه‌کاره رها کرد و به زادگاهش برگشت.

سال ۱۸۵۱ وارد ارتش شد و در همین دوران بود که نوشتن را به‌صورت حرفه‌ای آغاز کرد. ۵ سال بعد، برای همیشه از ارتش کناره‌گیری کرد و پس از بازگشت به زادگاهش عازم سفر شد. این سفر که در محدودۀ کشورهای اروپایی بود ضمن آشنایی او با مردمان و فرهنگ دیگر کشورها جهان‌بینی او را وسعت بخشید. تجربه زندگی در میان اشراف با توجه به موقعیت خانواده‌ تولستوی و حضور در ارتش و جنگ دست‌مایه‌ای شد برای شاهکارهایی که او بعدها نوشت. از جمله برجسته‌ترین آثار او می‌توان «جنگ و صلح»، «آناکارنینا»، «مرگ ایوان ایلیچ» و «رستاخیز» را برشمرد.


حتما بخوانید: آشنایی با تأثیرگذارترین نویسندگان روسی و آثار برجسته آنها

لئو تولستوی، نویسنده کتاب اعتراف

درباره کتاب اعتراف

برخلاف سایر شاهکارهایی که از تولستوی سراغ داریم، در کتاب اعتراف با یک رمان و روایت داستانی روبه‌رو نیستیم. این کتاب در واقع روایتی از روزها و شب‌هایی است که تولستوی با بزرگ‌ترین سؤال بشر یعنی چیستی معنای زندگی درگیر بوده است. در این اثر، مخاطب شاهد سیر اعتقادی نویسنده از نوجوانی تا میان‌سالی در مورد دین، جامعه، زندگی و جهان هستی است.

تولستوی در این کتاب با پرسشی مواجه است که هر انسانی ممکن است با آن درگیر باشد. او این سؤال را مطرح می‌کند و راه‌‌های رفته‌اش برای یافتن پاسخ را برای ما تعریف می‌کند. به‌بیان دیگر، تولستوی در کتاب اعتراف ما را با خود به سفری می‌برد که هرلحظه‌اش جست‌وجوی حقیقت است. او در این سفر به همه‌جا از جمله علوم تجربی و انسانی سر می‌زند و یافته‌ها و برداشت‌های شخصی خود را با ما در میان می‌گذارد.

با توجه به اینکه جست‌وجوی حقیقت برای تولستوی سال‌ها به طول می‌انجامد و پر از تجربه‌های کوچک و بزرگ است، مخاطب با هر سن و عقیده‌ای می‌تواند با همه یا حداقل بخشی از آن به‌شدت احساس هم‌ذات‌پنداری کند. در ابتدا، به نظر می‌رسد با کتابی تماما فلسفی مواجه هستیم که متنی سنگین و پیچیده دارد، اما با مطالعه کتاب متوجه می‌شویم مسائل پیچیده و سؤالات عمیق فلسفی با زبانی ساده و روان بیان شده‌اند.

نویسنده در توصیف حال خود در دوره‌ای که به‌دنبال حقیقت است می‌گوید:

اگر مانند فردی بودم که در جنگل زندگی می‌کند و می‌داند راه گریزی ندارد، شاید می‌توانستم به زندگی ادامه دهم؛ اما من مثل فردی بودم که در جنگل گم شده است، می‌ترسد و در جست‌وجوی راهی برای فرار است، می‌داند با هر گامی که برمی‌دارد بیشتر گم می‌شود؛ با وجود این نمی‌تواند همان‌جا بایستد.

گم شدن در جنگل

آیا این کتاب برای شماست؟

این کتاب برای شماست اگر ذهنتان با سؤالات اساسی درمورد هستی و وجود انسان درگیر است. کتاب اعتراف همان‌طور که از عنوانش پیداست شرحی است از آنچه ذهن تولستوی را درباره معنا و چیستی زندگی درگیر کرده و او در این کتاب به آنها معترف است.

اهمیت این کتاب نه‌فقط برای پاسخ نویسنده است به سؤالات مطرح‌شده، که برای سرگذشت و مسیری است که او برای یافتن حقیقت طی می‌کند. به همین دلیل برای مخاطبی با تجربۀ مشابه، مثل دوست است و نیز مرهمی است برای ترس‌ها یا عذاب‌وجدان‌های احتمالی که با آنها مواجه است. اگر همچنان به‌دنبال معنایی برای زندگی‌تان هستید، خواندن این کتاب خالی از لطف نخواهد بود.

بخش‌هایی از کتاب

وقتی زندگی یکنواخت می‌شد، همان سؤالات ذهنم را مشغول می‌کرد: «چرا؟ بعد از این چه خواهد شد؟» ابتدا فکر می‌کردم این سؤال‌ها بیهوده و بی‌ربط‌اند. احساس می‌کردم جواب آنها را به‌خوبی می‌دانم. برای پاسخ نیاز به تلاش زیادی نبود. وقتی ذهنم را پر می‌کرد پاسخ همۀ سؤالات را می‌یافتم. به هر حال، این سؤال بارها و بارها برایم تکرار می‌شد و هر بار با اصرار بیشتری نیازمند پاسخ بود […].

فکر می‌کنید چه بلایی بر سر کسی می‌آید که گرفتار این بیماری درونی مرگبار شده است؟ ابتدا علائم پریشانی به‌صورت اندک ظاهر می‌شود. انسان آن را نادیده می‌گیرد. پس از مدتی، بیشتر و شدیدتر می‌شود و بیمار دوران طولانی‌تری از درد و رنج را تجربه می‌کند. بعد تا حدی شدت می‌گیرد که بیمار می‌فهمد چیزی مهم‌تر از افسردگی در دنیا وجود دارد و آن مرگ است.

این درست بلایی است که بر سر من آمد. سرانجام به این نتیجه رسیدم که موضوع جدی است و این سؤال تکراری باید پاسخ داده شود. سؤال‌ها بسیار ساده، بچگانه و حتی احمقانه به نظر می‌رسید؛ اما وقتی تلاش کردم به آنها پاسخ دهم، معتقد شدم که نه‌تنها بچگانه و احمقانه نیستند، بلکه جدی‌ترین و عمیق‌ترین پرسش‌های زندگی می‌باشند. از طرف دیگر، هرچه بیشتر می‌جستم کمتر می‌یافتم. (صفحه ۲۹، نسخه الکترونیکی)


در ادامه بخوانید: معرفی کتاب مغازه خودکشی؛ کمدی‌ای سیاه در ستایش زندگی
ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.