چرا مردان و زنان تصمیمات اقتصادی متفاوتی میگیرند؟
وقتی زمان سرمایهگذاری یا بهطورکلی انجام تصمیمات مالی میرسد، همه بهدنبالِ بالاترین سود بههمراهِ پایینترین ریسک هستند. اما امروزه محققان میگویند جنسیت افراد میتواند برنحوهی تصمیمگیریهای مالی آنها تأثیر بگذارد. تفاوتهای آناتومیکی (کالبدشناختی) مغز زنان و مردان، گویایِ تفاوت نگرش آنها در تصمیمگیریهای مالی است. آیا مشاوران مالی میتوانند روی تصمیمات مالی مشتریان خود اثر بگذارند؟ بله! آنها با شناخت تفاوتهای آناتومیکی و روانشناسی قادر به این کار هستند. در این مقاله به بررسی علمی تفاوتهای زنان و مردان در هنگام تصمیمگیریهای مالی میپردازیم.
مطالعات نشان میدهد سه ناحیه از مغز مردان و زنان، بهلحاظ آناتومیکی باهم فرق دارند و این تفاوت ممکن است بر تصمیمگیریهای مالی آنها اثر بگذارد. شکل ۱ نشاندهندهی این نواحیِ مغزی است که بهطور میانگین در مردان یا زنان نسبتبه یکدیگر بزرگتر است. این نواحی میتوانند برنحوهی ارزیابی ریسک، واکنشهای احساسی به موقعیتها و حس جهتیابیِ جنسهای مختلف اثر بگذارند. این یافته میتواند علت ارجحیتهای مختلف ما را درمورد ریسکپذیری و تصمیمات سرمایهگذاری توجیه کند. اختلافات آناتومیکی میتواند برنحوهی صحبتکردن و گوشکردن ما نیز اثر بگذارد، پس علت تصمیمگیریهای مختلف مالیِ مردان و زنان با داشتن اطلاعات یکسان، توجیه دیگری است که به کمک این یافتهها میسر میشود.
۱. ریسکپذیر یا ریسکگریز
نخستین ناحیهی مهم «آمیگدال» یا «بادامه» نام دارد. مغز انسان در این ناحیه میزان ریسک فعالیتهای روزانه ازجمله سرمایهگذاری را ارزیابی میکند.
این ناحیه از مغز در زنان نسبت به مردان، بزرگتر است و این اختلافِ اندازه نشان میدهد که چرا مردان تمایل بیشتری به ریسک و پاداش ریسک دارند، بدون اینکه به عواقب منفی آن توجه کنند و چرا زنان در مورد ریسک محتاطانهتر عمل میکنند.
بهطورخلاصه، این اختلاف به آن معناست که مردان در پورتفویِ سرمایهگذاری خود ریسکپذیرتر هستند یا بهعبارتی بیشازحد ریسک میکنند یا بیشتر معامله میکنند و آنها میتواند پُرهزینه و حسابنشده باشد. این نکته بیش از همه در روش معاملهی سهام اثبات میشود. مردان ۴۵ درصد بیشتر از زنان معامله میکنند، اما بهطور میانگین سود معاملاتشان ۲٫۷ درصد پایینتر است.
حالا به ریسکپذیری زنان بپردازیم. زنان بهطورکلی گزینههایی را برای سرمایهگذاری انتخاب میکنند که ریسک کمتری دارند، چون تمایلی به تجربهی زیانهای احتمالیِ معاملات پُرریسک ندارند. پذیرفتن ریسک کمتر به آن معناست که زنان قادر نخواهند بود به سودی که واقعا به آن نیاز دارند، برسند.
زنان ۲۰ درصد کمتر از مردان در تخصیص دارایی خود تغییر ایجاد میکنند. تخصیص داراییها، به قدرت ریسکپذیری سرمایهگذاران بستگی دارد. تخصیص داراییِ یک فرد باید بهمرور زمان تغییر کند، زیرا استراتژی سرمایهگذاری ما در جوانی ممکن است مناسب دوران بازنشستگیمان نباشد. بنابراین، بهتر است تخصیص دارایی خود را در مراحل کلیدی زندگی بررسی کنیم تا برای رسیدن به اهداف سرمایهگذاری در مقاطع خاصی از زندگی، دچار مشکل نشویم.
مطالعات انجامشده روی مردان، حتی با حضور مشاوران مالی برای کمک به آنها، نشان داد مردان به سرمایهگذاری در طبقات دارایی پرخطر تمایل دارند، اما زنان گزینههایی را انتخاب میکنند که کمخطرتر باشند. مدیریت مالی NAB، بیش از ۱۰۰ هزار نفر از مشتریان مطلع خود و میزان ریسکپذیری آنها را بررسی کرد. دادهها نشان داد که در میان تمام گروههای سنی، زنان در مقایسه با مردان، تمایل بیشتری به تخصیص دارایی تدافعی (روش تدافعی تخصیص داراییها و مدیریت پرتفوی با هدف کاهش ریسک از دستدادن اصل سرمایه) دارند.
جدول ۱، اختلاف ریسکپذیری را میان زنان و مردان نشان میدهد. همچین درصد مردان و زنانی که یک پروفایل با ریسک بالا را انتخاب کردهاند، بررسی میکند. بهعبارتی، پروفایلی که برابر یا بیشتر از ۸۵ درصد دارایی روبهرشد و ۱۵ درصد دارایی تدافعی است.
جدول ۱: تحمل ریسک: درصد مشتریان مطلع با پروفایل ریسک بالا (۸۵ درصد روبهرشد، ۱۵ درصد تدافعی یا بیشتر)
سن | مرد | زن | اختلاف |
تمامی سنین | ۳۷٫۵ درصد | ۳۰ درصد | ۷٫۵ درصد |
۴۰-۳۰ | ۶۳ درصد | ۵۸ درصد | ۵ درصد |
۸۰-۶۰ | ۱۸٫۴ درصد | ۱۲٫۵ درصد | ۵٫۹ درصد |
۲. واکنشهای احساسی
دومین ناحیه از مغز که واکنشهای احساسی، بخشهایی از قشر جلویی مغز و سیستم لیمبیک، را پردازش میکند، بین زنان و مردان متفاوت است. در بررسیها ثابت شد که بخشهایی از این مناطق در مغز زنان بهنسبت بزرگتر است. بهبیاندیگر، زنان نسبت به احتمالِ نتایجِ منفی حساستر از مردان هستند.
احتمال نگرانشدن زنان درصورت افت ناگهانی در ارزش موجودیشان در اوراق بهادار، بیشتر از مردان است. همینطور هنگام تصمیمگیری برای سرمایهگذاری در یک طبقهی داراییِ متغیر از قبیل سهام، احتمال بهتعویقانداختن تصمیم سرمایهگذاری بهواسطهی ریسکهای ممکن، از جانب زنان بیشتر است.
برعکس، مردان، برای اجتناب از ضرر حاضرند دو برابر ریسک کنند. برای مثال، اگر زنان در یکی از سرمایهگذاریهایشان ۲۵ درصد ضرر کنند، ممکن است تصمیمات سرمایهگذاری دیگرشان را به تأخیر بیندازند و نگران ضرر شوند، اما مردان ممکن است بهدنبال افزایش داراییشان باشند تا سریعتر ضرر وارده را جبران کنند.
۳. موقعیتیابی در تصمیمگیریهای مالی
سومین ناحیه از مغز ما که از آن برای جهتیابی استفاده میشود، «هیپوکامپ» نام دارد. این ناحیه برای تخمین فواصل، جهتیابی جادهها یا تشخیص موقعیت خودمان حیاتی است. تحقیقات نشان میدهد که «هیپوکامپ» در مغز زنان بزرگتر از مغز مردان است. این اختلاف، دلیل جهتیابی متفاوت مردان و زنان را روشن میکند. مردان با استفاده از اطلاعات مکانی جهتیابی میکنند (تخمین فاصله بهلحاظ مکان و جهت)، درحالیکه زنان ترجیح میدهند از علائم استفاده کنند.
این یافته میتواند درحیطهی تصمیمگیرهای مالی، همچنین درک چگونگی ارزیابی موفقیت مالی، مفاهیمی را دربرداشته باشد.
مردان معمولا ترجیح میدهند که عملکرد سرمایهگذاریشان را، متناسب با یک گروه همتا بپندارند تا به احساس برتری دست یابند یا مطمئن شوند که در مسیر درستی گام برمیدارند (تخمین مکان یا موقعیت). اما زنان بهدنبال علائمی هستند که ثابت کند در مسیر درستی گام برمیدارند و در آینده به اهدافشان میرسند (تخمین علائم). به معنای دقیق کلمه، مردان برای ارزیابی موفقیت و خودانگیزی، کمتر از زنان از ملاکهای مطرح استفاده میکنند، اما زنان چگونگی پیشرفتشان را در راه رسیدن به اهداف، تجسم میکنند.
الان چی گفتی؟
درنهایت، شیوهی صحبتکردن مردان و زنان و نحوهی تفسیر آنها از شنیدههایشان، بر ادراک و انتخابهایشان اثر میگذارد.
برای مثال، در جلسهی سالانهای با مشتری، این جمله گفته میشود: «سودِ موجودی اوراق بهادار شما در سال گذشته ۶ درصد و سود بازار ۵٫۵ درصد است». شنیدن این جمله منجر به افکار بسیار متفاوتی در مردان و زنان میشود. محققان پس از چندین دهه تحقیق دریافتند که مردان هنگام صحبتکردن و دریافت اطلاعات روی سلسهمراتب (قدرت و موقعیت نسبی) تمرکز میکنند. بنابراین، واکنش یک مرد میتواند این باشد: «من از یک سرمایهگذارِ عادی بهتر عمل کردهام و این خوب است، اما عملکردم فقط نیمدرصد بهتر بوده است و این کمتر از میزانی است که انتظارش را داشتم». زنان روی ارتباط (دوری یا نزدیکی نسبی به هدف) تمرکز میکنند. بنابراین، واکنش یک زن شاید این باشد: «۶ درصد سود یعنی من در مسیر درستی گام برمیدارم، پس این نتیجه چگونه موقعیت من را برای رسیدن به هدف کلی سرمایهگذاریام تغییر میدهد؟»
اختلاف واکنش مردان و زنان به شنیدههایشان به این معنا نیست که نزدیکی به هدف برای مردان مهم نیست یا زنان قدرت را دوست ندارند. معنای این اختلاف این است شیوهی رسیدن به هدف برای مردان و زنان بسیار متفاوت است. بهعبارتدیگر، زنان و مردان برداشتهای بسیار متفاوتی را از اطلاعات یکسان خواهند داشت.
چه کمکی از دست مشاوران مالی برمیآید؟
همانطور که گفتیم، آناتومی مغز منجر به تصمیمگیریهای مالی متفاوت در مردان و زنان میشود. آگاهی از این اطلاعات مهم است.
تفاوتهای زنان و مردان در تصمیمگیریهای اقتصادی و روشهای حل آنها
۱. مردان معمولا خودشان را در برابر همتایان یا سود بازار ملاک قرار میدهند
رویکرد بهتر شاید این باشد که سود سرمایهگذاری را براساس اهداف شخصی بسنجید. برای مثال، «من براساس شاخص قیمت مصرف کننده، قبل از رسیدن به بازنشستگی، سالیانه به ۷ درصد سود نیاز دارم». برای چنین سرمایهگذارانی، درنظرگرفتنِ استراتژٰیهای سرمایهگذاریِ بازده-مدار، نظیر پورتفوی بازدهی واقعی، که هدفش تولید بازده بیشتر از تورم است، ارزش دارد.
۲. احتمال بهتأخیرانداختنِ تصمیمات سرمایهگذاری در زنان بیشتر است
برای مشتریانی که بهدلیل نگرانی از بیثباتی بازار یا سرمایهگذاری، تصمیمات مهمشان را بهتعویق میاندازند، آموزش نقش کلیدی دارد. شاید برای جلب اعتماد این مشتریان به زمان بیشتری نیاز داشته باشید. برای کاهش ریسک زمانبندی ضعیف برای سرمایهگذاریهای اولیهی آنها میتوانید از استراتژی متوسط هزینه دلاری استفاده کنید.
۳. احتمال ریسکپذیری مردان بسیار بیشتر است
مدیریت یک حساب بانکی که جداگانه مدیریت شود، میتواند گزینهی خوبی باشد. این گزینه به مشتری اجازهی مالکیت و نظارت روزانه بر سرمایهگذاریهایش را میدهد و تضمین میکند که موجودی سهامش مطابق یک پروفایل ریسکِ تعیینشده، بهطور حرفهای مدیریت میشود.
۴. احتمال ریسکگریزی زنان بسیار بیشتر است
این مشتریان باید درک کنند که آیا میزان تحمل ریسک آنها اجازهی رسیدن به اهدافشان را میدهد. شاید موجودی سهام آنها به منابع مختلف سود نیاز داشته باشد، برای مثال، ازطریق یک سرمایهگذاری که فعالانه مدیریت میشود. علاوهبراین، باید به این مشتریان آموزش داد تا بیثباتی کوتاهمدت را ضرر همیشگی تصور نکنند. تشخیص اثر تورم هم باید جزء آموزشهای این مشتریان باشد. یکی از گزینههای مناسب برای این مشتریان، پورتفوی اوراق بهادارِ متمرکز بر بازدهی واقعی با اهدافِ بازده یا تورم است که ریسک از دستدادن اصل سرمایه را مدیریت میکند.
بنابراین با اینکه ما از وجود این اختلافات باخبر هستیم، نباید این حقیقت را فراموش کنیم که مغز انسان توانایی شگفتانگیزی برای یادگیری و تغییر دارد. به این قابلیت انعطافپذیریِ عصبی میگویند. شما بهعنوان مشاور میتوانید به مشتریان خود کمک کنید تا آن دسته از اولویتهای ریسکپذیریشان را که مانعِ تصمیمگیریهای درستِ سرمایهگذاری میشوند، شناسایی کنند. شما میتوانید ازطریق ارتباط و آموزش مداوم بهنحوی بر مشتریان خود اثر بگذارید که تفکرشان را تغییر بدهند و روی اهدافشان متمرکز بمانند.
برگرفته از: Nabam
سلام مقاله جالب و خوبی بود.