ادبیات کلاسیک جهان، خاطره‌انگیزترین آثار را در خود جای داده است و کمتر کسی پیدا می‌شود که در نوجوانی حداقل یک‌بار به این بخش هیجان‌انگیز سری نزده باشد. از برجسته‌ترین آثار بخش ادبیات کلاسیک می‌توان به کتاب جین ایر نوشته شارلوت برونته اشاره کرد که در ادامه بیشتر با آن آشنا می‌شویم.
شناسنامه کتاب
- عنوان کتاب: جین ایر (Jane Ayre)
- نویسنده: شارلوت برونته
- تعداد صفحات: ۶۵۵
درباره کتاب جین ایر
شارلوت برونته به‌همراه خواهرانش امیلی و آن، از نویسندگان به‌نام قرن نوزدهم میلادی هستند که آثار معروفی از خود به‌جای گذاشته‌اند. شارلوت و خواهرانش در خانواده‌ای مذهبی و فقیر بزرگ شدند، و بسیاری از منتقدین بر این باورند که محیط زندگی، تربیت و وضعیت خانوادگی خواهران برونته تأثیر زیادی بر نوشته‌هایشان داشته است.
همان‌طور که از عنوان کتاب پیداست، شخصیت اصلی داستان، دختری به‌نام جین است، که سرگذشت آن به‌صورت اول‌شخص روایت می‌شود و شامل ۳۸ فصل از کودکی تا بزرگسالی است.
کودکی و نوجوانی جین در پرورشگاه می‌گذرد. در این مرحله از زندگی او، بیشتر با نحوهٔ آموزش و رسیدگی به کودکان و تأثیرات مسیحیت در آن بازه زمانی آشنا می‌شویم. در دوران جوانی، جین با پرچالش‌ترین مرحله زندگی خود روبه‌رو می‌شود و خواننده شاهد تصمیم‌گیری‌های او در بزنگاه‌های زندگی‌اش است.
ویژگی برجسته‌ٔ کتاب شخصیت‌پردازی قوی آن است. از جمله شخصیت‌های متفاوتی که در رمان جین ایر می‌بینیم، شخصیت عاشق‌پیشه و جذاب آقای راچستر و البته فرد مذهبی داستان، آقای سینت جان در قالب یک کشیش است. از نکات جالب توجه شخصیت جین اخلاق، اراده، آگاهی و توجه به ارزش‌هایی است که نویسنده سعی دارد آن‌ها را برتر نشان بدهد و این برخلاف چیزی است که جامعهٔ اشرافیت در آن زمان برای زنان می‌پسندد. از طرفی، این نکته، به‌نوعی نگرش متفاوت شارلوت برونته را نسبت به جامعه زنان آن دوران نشان می‌دهد.
آیا این کتاب برای شماست؟
جین ایر همه آن‌چه را که یک رمان جذاب لازم دارد، در خود جای داده است؛ مانند کشش و جذابیت موضوع داستان، تعلیق، عشق، فراق، وصال، شکست، صبر و البته چیزهایی برای یاد گرفتن. اگر به ادبیات کلاسیک علاقه دارید، خواندن جین ایر را به‌عنوان یک اثر جذاب و البته متفاوت به شما پیشنهاد می‌کنیم. همچنین اگر به‌دنبال رمانی آموزنده و تأثیرگذار برای نوجوانان هستید، جین ایر می‌تواند گزینه مناسبی برای انتخاب و هدیه‌دادن باشد.
بخش هایی از کتاب
- سن جان پرسید: «صدایی می‌شنوی؟ چیزی می‌بینی؟» من هیچ‌چیز ندیده بودم، ولی صدایی در جایی فریاد کرد. جین… جین… جین… و دیگر هیچ. احتمالا گفته بودم این صدا از کجاست؟ چراکه این صدا نه از اتاق بود، نه از خانه بود، نه از باغ بود، نه از آسمان. نه از زیرزمین بود، نه از بالای سرم. ولی آن صدا را شنیده بودم. هرچند که هیچگاه امکان این‌که بدانم آن صدا از کجاست، وجود ندارد. ولی آن صدا متعلق به یک انسان بود. انسانی که می‌شناختم و دوستش می‌داشتم. صدایی که برایم آشنا بود. آن صدای ادوارد فیرفاکس روچستر بود. صدایی که سخت وحشت‌زده مهیب بود و مرا به کمک خود فرا می‌خواند.
- اگر تمام دنیا هم از تو بدشان بیاید و تو را آدم بدی بدانند، تا وقتی که وجدانت تو را تأیید می‌کند و گناهکار نمی‌داند، تو بدون دوست نمی‌مانی.
واقعا کتابش محشره پیشنهاد میدم بخونید من واقعا لذت بردم مخصوصا شخصیت جذاب آقای راچستر