من مترسکم ولی می ترسم؛ داستان مترسکی دوستداشتنی و مهربان
اگر توی خیابان یا گشتوگذار، اگر توی مزرعه آفتابگردان پدربزرگتان یا پشت چراغ قرمز یکی از خیابانهای شهر، مترسکی با لباسهای کثیف و پاره دیدید، اصلاً نترسید. این مترسک بهقصد دوستی با آدمها، از مزرعه دِل کنده و روانه شهر شده است. او مهربان است و دل بزرگی بهاندازه آسمان دارد. بروید نزدیکتر. با او دست بدهید و بگویید: «سلام مترسک قشنگ! من حاضرم با تو دوست شوم.»
نگران نباشید. این مترسک از پایان کتابی به نام «من مترسکم ولی می ترسم» به اینجا آمده است و ما در اینجا قرار است این کتاب را به شما معرفی کنیم.
شناسه کتاب
- عنوان کتاب: من مترسکم ولی می ترسم
- نویسنده: احمد اکبر پور
- تصویرگر: مریم طهماسبی
درباره کتاب من مترسکم ولی می ترسم
شاید همه ما خیال میکنیم که مترسکها برای ترساندن بچههای کوچک و پرندهها در مزرعهها و زمینهای کشاورزی کاشته میشوند، اما بگذارید خیالتان را راحت کنم. همه مترسکها دوست ندارند بچهها را بترسانند یا حیوانات را فراری بدهند. بعضی مترسکها عمیقا مهرباناند و دلشان برای دوستیهای زیادی میتپد.
مترسک این قصه نیز از همین مترسکهاست. مهربان با دلی لطیف و بزرگ که تمام مدتی که توی مزرعه کاشته شده، قصد دارد با همه دوست شود. از آسمان گرفته تا دختر کوچولوی دوستداشتنیِ صاحب مزرعه اما او ناخواسته باعث ترس بقیه میشود و همین او را غمگین میکند؛ اما دستآخر پاهایش را از خاک بیرون میکشد و برای همیشه، مزرعه را بهقصد پیدا کردن دوست واقعی ترک میکند.
میپرسید: چطور؟! کار سختی است، ولی مترسک قصه از پسِ این کار برمیآید. اگر دلتان میخواهد از ماجرای دقیق این مترسک و تلاشهایش سر دربیاورید، خواندن این کتاب را به شما توصیه میکنم. این کتاب فقط سیوشش صفحه دارد اما خواندنش مثل کتابی قطور و کمحجم لذتبخش است.
باید به پدرومادرها هم بگویی که اگر دنبال کتاب خوب با موضوع ارزشمند برای کودکانش هستند، ما این کتاب را به آنها پیشنهاد میکنیم. کتاب «من مترسکم ولی می ترسم» تأییدشده سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی است. همچنین در فهرست لاکپشت پرنده هم درجه خوب کسب کرده است.
نکته جالب درمورد این کتاب، پایان آن است. در پایان این داستان (البته این داستان پایانی ندارد) شما نیز جزئی از داستان میشوید. باور ندارید؟ بله. ممکن است. نویسنده از شما میخواهد اگر مترسک را دیدید، با او دوست شوید.
این کتاب قصد دارد به کودکان بیاموزد که اصل هر چیزی ورای ظاهر اوست. زیباییها را باید عمیقتر و جزئیتر جستوجو کرد. اگرچه ظاهر مترسک آنقدر زیبا و جذاب نیست، اما زیر پیراهن کثیفش قلبی مهربان دارد که با دیدن باران سر شوق میآید و وقتی دوستی پیدا نمیکند، اشک میریزد.
بخشهایی از کتاب
پشت جلد کتاب:
آیا از مترسکی که خیلی شجاع نیست خوشتان میآید؟ اگر اصلاً شجاع نباشد چی؟ اگر مترسکی که کمی ترسو است بخواهد با شما دوست شود، چه تصمیمی میگیرید؟ مترسک قصه ما را خیلی زشت ساختهاند تا حیوانات و پرندگان از او بترسند. برعکسِ خیلی از مترسکها، او اصلاً دلش نمیخواهد کسی را بترساند. او خیلی مهربان است و از تنهایی میترسد.
از متن کتاب:
وقتی چشمش به یک خرگوش تپلمپل افتاد، خندهاش گرفت. مترسک با خودش گفت: «اگر با او دوست شوم، دیگر نمیترسم.»