در تکاپوی شدنها و دنیای امروز ما
در دنیای امروز به هر طرف رو می کنی همه را در تکاپوی “شدن ها” می بینی و هر صدایی که می شنوی چیزی جز هیاهوی این تکاپوها نیست. دنیای امروز سلامت جسمش را و روحش را فدای همین هیاهو و تکاپو کرده است.
شدنهایی که میشوی و رفتنهایی که میروی اما مقصدی که در نهایتش میبینی کجا و آن چه در دل انتظارش را داشتی کجا؟!
دنیای امروز به خلوت نیاز دارد و کمی گوش ناشنوا و چشم نابینا، به اندکی ذهن خاموش و قلبی که کمی تا قسمتی احساس داشته باشد! تا به همان حضور قلبی برسد که به هنگام نیاز در دست های به سوی آسمان دراز شده اش لبریز است، به همان عطشی که در دوراهیهای زندگی و هنگام خواندن فال حافظ با معنی و تفسیر کامل در خود احساس می کند و به همان عمقی از زندگی که بدون دست و پا زدن بتواند روی سطح آب شناور بماند.
گوشی ناشنوا می خواهد زیرا عشق تنها در سکوت جاری می شود.
چشمی نابینا می خواهد تا ظاهربینانه دیدن را که مانعی عظیم برای دیدن بطن هرچیز است به فراموشی سپرده و چشم بصیرت بینش بیدار شود…
ذهنی خاموش نیاز دارد زیرا که ذهن آلت دست نفس است و سرچشمه قیاس و مایه اسارت عقل …
و یک قلب تا در سکوت احساس کند، بفهمد، درک کند، ببیند، بشنود، لمس کند.
انسان امروز … کلاهبردار خوبی شده، نه کلاهی که به سر دیگران بگذارد که سنگین ترین کلاه همان است که به سر خودش می گذارد!
او صداقت را از یاد برده، نه صداقت با دیگرانی که گاه به گاه از کنارشان می گذرد بلکه صداقت با خودش را که مدعی است بیش از هرکسی در جهان می شناسدش!
صداقت را از یاد برده که در تکاپوی “شدن” هایش مدام انگشت اتهام به سوی آن کس ها دراز می کند و چشم و ذهن جستجوگرش مدام به دنبال مقصر می گردد.
صداقتش را از یاد برده که هنگام روبرو شدن با دیگران بدی های آن ها را بزرگ جلوه داده و هرگاه به درون خودش سرک می کشد چیزی جز خوبی نمی بیند.
صداقتش را از یاد برده که آنچه خوشش باشد می شنود و آن چه بدش باشد و آنچه ذره ای به حضرت درونش بی احترامی کند نمی شنود!
بسیاری از ما گوش و چشم و ذهن به ظاهر سالم داریم اما صداقتی نیست که از شنیدن ها و دیدن ها و تحلیل های خود بهره ای ببریم، و چنین گوشی و چشمی و ذهنی هرگز مباد!
به گفته زیباترین گفته های خداوند در قرآن سرشار از زیبایی، خوبیهای ما از خداوند است و بدی های ما از نفس خود! چه زیبا سخنی که به ما درس ها می دهد.
درس احترام را … که بدی های هر کس از نفسش است و نه از خودش! که بندگان خداوند را از بدی های آن ها جدا کنیم و چه بهتر آن که از بدی ها متنفر شویم و نه از آدم ها، بطن هر آدم از روح الهی اش سرچشمه میگیرد و هر آدمی شایسته احترام و دوست داشتن و عشق .. زیرا که خداوند، محترم و دوست داشتنی است.
درس تواضع را، که عزیز من اگر خصلتی، نعمتی و عزتی در وجودت هست که به واسطه آن از تو، شمایل خوبی را برای دیگران به تصویر کشیده، یادت نرود تو تنها تصویر هستی. نکند خودت را سرچشمه آن خیر بدانی، خوبی از آن خداست و به فیض او و به اذن او و به خواست او در وجودت قرار داده شده که اگر نمیخواست خواستنهای تو هرگز محقق نمی شد.
درس عزت نفس را، این زیبا دیدن ریشه هرچه حسادت است از جا در میآورد زیرا به یادمان میآورد که هرآنچه در دیگران میبینی و حس حسادت را در تو شعله ور میشود همه از خداست و اینگونه عزت نفس شکل میگیرد که هیچ آدمی چه به صورت یا ثروت از هیچکس بالاتر نیست و هرچه آن را خیر میشناسیم از وجود برتر نشات میگیرد.
درس صداقت را … که ناظم عالم بد خلق نکرده و بد نخواسته، بدیها تنها از نفس ماست که به واسطه تغییراتی که در نظم کائنات و قوانین هستی ایجاد می کنیم به خودمان بازمیگردد.
و کلام الهی در جای دیگر درس دیگری از عشق میدهد که میفرماید هر خوبی و بدی به خودتان می کنید.
خوب فکر کن! اگر هر کس هر بدی میکند به خود میکند و لاغیر پس چرا با کوچک ترین حرف تندی که می شنویم و رفتار نامناسبی که میبینیم به خود میگوییم “او” به ما بدی کرده؟ مگر در این عالم کسی میتواند به کسی بدی کند جز خودش؟
میتواند؟!
دنیای امروز . بیش از شدنها به بودنها نیاز دارد و ما بیش از دیدنها و شنیدنها به حضور و نگاهی نو، آن زمان است که هرگز به نتیجه و مقصد نمی اندیشیم و آن زمان است که هیاهو و قیل و قال ها فروکش کرده و ما به آن چه می خواهیم دست پیدا می کنیم: آرامشی خدایی.