معرفی کتاب عاشقی به سبک ون گوگ
کتاب عاشقی به سبک ون گوگ یک کتاب همهچیز تمام است! کتابی که با جذابیت هرچه تمام، داستان عاشقیِ پسر جوانی با سرگذشتی رازآلود را بیان میکند که با کنار هم قرار دادن رویدادها، شخصیتها و اتفاقها، سعی در کامل کردن تکه گمشدهای از پازل زندگی خود را دارد. روایت عشق و عاشقی از دید مردانه و توصیف تمام احوالات مربوط به آن، همیشه متفاوتتر و ناشناختهتر از توصیفها و زاویه دید زنان نسبت به موضوع عشق بوده و از همین رو قلم محمدرضا شرفی خبوشان سرشار از عاشقانههای ناب و توصیفات جدید در این رمان است. در ادامه به معرفی این کتاب خوشتکنیک خواهیم پرداخت.
شناسنامه کتاب
- عنوان کتاب: عاشقی به سبک وَنگوگ
- نویسنده: محمدرضا شرفی خبوشان
- تعداد صفحات: 212 صفحه
درباره کتاب عاشقی به سبک ون گوگ
داستان این رمان، ماجرای زندگی پسری به نام «البرز» است که در خانه یکی از فرماندهان ارتش شاهنشاهی بهعنوان فرزند خدمتکار بزرگ شده و با دختر تیمسار، «نازلی»، همبازی بوده و با گذشت زمان عاشق او شده است. او در ابتدای رمان به خاطر نازلی دست به کاری عجیب و غیرمعمولی زده است. ولی همین امر موجب میشود که خواننده تا پایان داستان، به دنبال کردن البرز و ماجرای آن ترغیب شود. این رمان در واقع تصویری از فضای روشنفکری عصر پهلوی را به تصویر کشیده و خواننده را در آن فضا قرار داده است. شخصیت اصلی داستان نقاش معلولیست که در طول روایت داستان شیدایی خود، از پیلهای که با عنوان هنر دور خود پیچیده خارج میشود، پوست میاندازد و وارد فضای واقعی جامعه میشود. علاوه بر وجه ادبی زیبای این رمان، به نظر میرسد که نویسنده ظرافتها و جزئیات نقاشی را هم بهخوبی شناخته و بیان کرده است.
کتاب در چهار فصل نوشته شده و تمام داستانها از زاویه دید «البرز» که به طور اتفاقی در جریان ماجرا قرار گرفته، در حال روایت است. فصل آخر در حقیقت روایتی از اتفاقاتی است که بر سر مردم شمال خراسان آمده و به جریانات مشروطه و ظلم بر دختران قوچان بر اثر فشار حکومت اشاره شده است.
عاشقی به سبک ون گوگ کتابیست که بعد از خواندن آن، دوباره به سراغش خواهید رفت.
آیا این کتاب برای شماست؟
«عاشقی به سبک ونگوگ» رمانی سرشار از تکنیکهای ادبی و نوشتاری است. شاید بتوان گفت که سبک متفاوت نویسنده در این اثر، تصویرسازی قوی و استفاده از توصیفات ساختارشکن در روایت داستان، این رمان را به یک کلاس کوچک نویسندگی تبدیل کرده است؛ کلاس کوچکی که در کنار لذت خواندن داستانی عاشقانه، شما را با فنون ادبی موجود در متن کتاب نیز همراه خواهد کرد.
بخشهایی از کتاب
به قول نازلی نقاشی آدم را کر میکند، شنوایی آدم را میبرد توی رنگها و نقاش وقتی به نقاشی فکر میکند، یا وقتی دارد تابلویش را میکشد، هم رنگها را میبیند و هم رنگها را میشنود. بو و مزهای که حس میکند، بو و مزه رنگ است و با دمب باریک و بلند قلم مو، لمسش را هم به تن تابلو میریزد و گاهی اصلا هوس میکند به این لمس آنقدر میدان بدهد که از نوک انگشتش برای درهم کردن و ساختن رنگها استفاده کند. همیشه خدا کناره منفذها و زیر ناخن انگشت اشارهمان رنگی بود و موقع کشیدن و فکر کردن به نقاشی، صدایی غیر از رنگ نمیشنیدیم.
یکی از بدترین رمانهای فارسی که خوندم این کتاب بود. شلخته در روایت و پر ادعا.