استراتژی چیست؟
استراتژی یکی از ابزارهای مهم در موفقیت کسبوکارهاست. استراتژی اهداف، منابع و مسیر درست برای رسیدن به موفقیت را به شما پیشکش میکند. اما استراتژی چیست؟! شاید نتوان تعریفی واحد برای استراتژی ارائه کرد ولی نکته مهمتر این است که به هر حال تعیین استراتژی و پیادهسازی آن نقش مهمی در تسهیل فعالیتهای کسبوکار و موفقیت سازمانها دارد. در مقالهی پیشِ رو شما با مفهوم استراتژی و راهکارهایی برای پیادهسازی آن آشنا میشوید.
بنا بر تعریف جانسون (Johnson) و شولز (Scholes) استراتژی یعنی «دامنهی فعالیت و مسیر حرکت سازمان در درازمدت که با خلق مزیتها، منابع لازم را برای تامین نیازهای بازار و انتظارات ذینفعان در محیطی چالشبرانگیز به دست میآورد.»
به عبارت دیگر استراتژی به این موارد میپردازد:
- کسبوکارِ سازمان تلاش میکند در درازمدت به کجا برسد؟ (مسیر حرکت)
- کسبوکارِ سازمان در کدام بازارها باید رقابت کند و چه فعالیتهایی در این بازارها انجام میشود؟ (بازارها، دامنهی فعالیت)
- کسبوکارِ سازمان چگونه میتواند بهتر از رقبا عمل کند؟ (مزیتها)
- منابع لازم (مهارت، سرمایه، ارتباطات، شایستگیهای فنی، امکانات) برای داشتن توان رقابت کدامند؟ (منابع)
- عوامل محیطی بیرونی که بر توانایی کسبوکارِ سازمان برای رقابت تأثیر میگذارند کدامند؟ (محیط)
- ارزشها و انتظارات طرفهای درگیر در کسبوکارِ سازمان که قدرت اثرگذاری دارند، چیست؟ (ذینفعان)
استراتژی در سطوح مختلف کسبوکار
استراتژی در سطوح مختلف سازمان جاری است و همهی کسبوکار (یا چندین کسبوکار) و تکتک کارکنان و اعضای آن را در بر میگیرد.
استراتژی کلی شرکت به اهداف کلی و دامنهی فعالیت کسبوکار برای تأمین انتظارات ذینفعان میپردازد و نقشی حیاتی دارد زیرا تحت تأثیر تصمیمات سرمایهگذاران به گرفتن تصمیمهای استراتژیک برای کسبوکار کمک میکند. استراتژی شرکت معمولا بهطور آشکار در «بیانیهی ماموریت» بیان میشود.
استراتژی بخشهای کسبوکار به چگونگی رقابت کارآمد در یک بازار خاص و تصمیمهای استراتژیکِ مربوط به انتخاب محصولات، تأمین نیازهای مشتریان، دستیابی به مزیت رقابتی، بهرهبرداری یا خلق فرصتهای جدید و… میپردازد.
استراتژی عملیاتی به چگونگی فعالیت بخشهای مختلف کسبوکار برای تأمین اهداف استراتژی شرکت و واحدهای کسبوکار میپردازد و تمرکز آن بر منابع، فرآیندها، افراد و… است.
مدیریت استراتژیک
در یک تعریف جامع، مدیریت استراتژیک در واقع گرفتن تصمیمهای استراتژیک است؛ تصمیمهایی که به پرسشهایی که پیش از این مطرح شد، پاسخ بدهند.
فرآیند کامل مدیریت استراتژیک شامل ۳ بخش است که در شکل زیر میبیند.
تحلیل استراتژیک
در این بخش به تحلیل نقاط قوت وضعیت کنونی کسبوکار و درک اهمیت عوامل بیرونی تأثیرگذار بر آنها پرداخته میشود. در فرآیند تحلیل استراتژیک میتوان از برخی ابزارهای کمکی استفاده کرد. برخی از این ابزارها را در ادامه معرفی میکنیم:
تحلیل PEST. روشی که نامش را از حروف آغازین ۴ کلمهی Political (سیاسی)، Economic (اقتصادی)، Social (اجتماعی) و Technological (فنی) گرفته است و به شناخت محیط کار و فعالیت کسبوکار کمک میکند.
طراحی سناریو. روشی که چشماندازهای گوناگونی را که در آینده برای کسبوکار محتمل است، تعریف میکند.
تحلیل ۵ نیرو. روشی که برای شناسایی و بررسی نیروهای تأثیرگذار بر میزان رقابتپذیری یک صنعت به کار میرود.
بخشبندی بازار. روشی که شباهتها و تفاوتهای گروههای مختلف مصرفکنندگان را کاوش و شناسایی میکند.
ماتریس سیاستهای جهتدهی. ابزاری که مزیتهای رقابتی یک کسبوکار را در یک بازار ویژه نمایش میدهد.
تحلیل رقبا. مجموعهای از فنون و تحلیلها که خلاصهای از وضعیت کلی رقبای کسبوکار ارائه میکند.
تحلیل عوامل حیاتی موفقیت. ابزاری که زمینههایی را شناسایی میکند که عملکرد بهتر و بالاتر از رقبا در آنها برای موفقیت کسبوکار ضروری است.
تحلیل SWOT. ابزاری سودمند برای رسیدن به چکیدهای از مسائل کلیدی برآمده از ارزیابی وضعیت درونی کسبوکار (نقاط قوت و ضعف) و عوامل محیطی اثرگذار بر کسبوکار (فرصتها و تهدیدها) هستند.
تصمیم استراتژیک
این فرآیند شامل شناخت ماهیت انتظارات ذینفعان، شناسایی گزینهها و راه حلهای استراتژیک و سپس ارزیابی و انتخاب گزینه(ها)ی استراتژیک است.
اقدامات استراتژیک
سختترین قسمت کار، پیادهسازی استراتژی است. پس از تحلیل و انتخاب استراتژی باید آن را در قالب اقدامات سازمانی تعریف و اجرا کرد.
نقش استراتژی در رسیدن سازمان به اهدافش
برای درک بهتر مدیریت استراتژیک و پاسخ به این سوال که استراتژی چیست، آن را از بعد دیگری معرفی میکنیم. در این تعریف، وجود برخی مفاهیم ضروری است. نخست اینکه باید «اهداف» سازمان تعیین شده و همهی اعضا از آنها آگاه باشند. گام بعدی «چگونگی» رسیدن به اهداف است که دو شاخه میشود:
- وضعیت و شرایطی که سازمان در قبال سازمانهای دیگر در پیش میگیرد
- ابتکارات، سیاستها و تصمیمهایی که برای پیشرَوی در درازمدت اتخاذ میشوند
پس، از این منظر مدیریت استراتژیک شامل ۳ بخش است:
- تعیین اهداف سازمان
- تعیین جایگاه و موقعیت سازمان در بازار و محیط فعالیت آن
- هدایت سازمان در گذر زمان بر مبنای سیاستها و تصمیماتی که بر عملکرد سازمان اثرگذار هستند
تعیین اهداف
نخستین گام برای پاسخ به این سوال که استراتژی چیست، این است که بگوییم اول باید اهداف مدیریتی برای سازمان را تعیین کنیم. ممکن است اهداف، مالی باشند مانند افزایش حجم گردش مالی یا غیرمالی باشند مانند جذب تعداد خاصی مشتری. معمولا اهداف مختلف مانند افزایش سهم بازار و سود به طور همزمان پیگیری میشوند مگر اینکه سازمان در چنان موقیعت دشواری باشد که تنها هدفش بقا باشد. برخی اهداف هم ممکن است تأمین اهداف دیگر را دشوارتر کنند مانند افزایش سود بدون کاهش کیفیت خدمات.
اهداف غیرمالی مانند کاهش نرخ جرم و جنایت که در مؤسسات ارائهی خدمات عمومی و سازمانهایی که فعالیتهای داوطلبانه دارند، رایج و معمول هستند در حال رواج در کسبوکارها و بنگاههای تجاری هم هستند. مثلا شرکتهای هواپیمایی پیوسته پروازهایی برای مقاصدی که مسافران زیادی دارد در نظر میگیرند. البته این تصمیمها اغلب برای شرکتها سودآور است.
اهداف با گذر زمان و در مسیر تلاش برای تحقق آنها تغییر میکنند مثلا اگر در نیمهی راه متوجه شوید رسیدن به هدفی خاص آسانتر از آنی بود که فکر میکردید، احتمالا آن را به سرانجام میرسانید و هدفی بالاتر و بزرگتر تعیین میکنید.
تعیین جایگاه و موقعیت سازمان
گام دوم در مدیریت استراتژیک تعیین موقعیت و شناسایی جایگاه سازمان در بازارِ منتخب و محیط پیرامون است. به این منظور دربارهی اینکه مشتریان چه کسانی باشند، محصول یا خدمت چه باشد و چطور باید به مشتریان خدمت کرد تصمیمگیری میشود. خدمت و عرضهی محصول به همهی گروههای موجود مشتریان، به ندرت یک استراتژی سودمند است بنابراین جایگذاری استراتژیک باید گروههای خاصی از مشتریان و نیازهای آنها را هدف بگیرد. انتخاب محصول یا خدمت محدود به فهرستی از محصولات یا خدمات نمیشود بلکه ویژگیهایی مانند کیفیت و کارکرد آنها را در بر میگیرد. در بخش چگونگی به موارد بسیاری پاسخ داده میشود مانند قیمت مورد انتظار در مقایسه با رقبا، پیام تبلیغاتی که محصول شما را از موارد مشابه متمایز کند، شبکههایی که در بازار به کار میروند مثلا آیا باید با فروشگاهها کار کرد یا توزیعکنندگان یا مستقیم و بیواسطه به سراغ مشتری رفت؟
سازمانهای غیرانتفاعی هم باید جایگاه خود را تعیین کنند. تمرکز بر خدمات ویژه و تلاش برای به خدمت گرفتن افراد مناسب و ابزار لازم برای تحقق این خدمترسانی باعث میشود سازمان(ها) خیریه بخواهد یا قادر باشد تنها به بخش خاصی از مددجویان بالقوه خدمت کند.
هدایت عملکرد سازمان در گذر زمان
پس از تعیین اهداف و جایگاه و موقعیت مناسب برای تحقق آن اهداف، نوبت به گام دشوار و چالشبرانگیز تعیین سیاستها و رویههای کارآمد برای رسیدن به اهداف و گرفتن تصمیمهای درست برای پیادهسازی استراتژی و هدایت عملکرد میرسد. این آخرین گام مدیریت استراتژیک است.
ممکن است این سیاستها و تصمیمها غیرعادی و بزرگ به نظر برسند، مثلا ورود به بازاری جدید؛ یا تصمیمهایی رایج و به ظاهر کوچک باشند مانند میزان استخدام کارکنان جدید. البته فراموش نکنید که تصمیمهای کوچک هم در درازمدت تأثیرات قابلِتوجهی بر عملکرد دارند.
تصمیمها و انتخابها ممکن است به شکلگیری یک استراتژی محکم و استوار منجر شوند و یا گاهی همراه با بازخورد سازمان به وقایع مختلف تغییر کنند و بهبود یابند.
استراتژی تأثیر بسزایی در شناسایی اقدامات و تصمیمهای مدیریتیای دارد که برای رسیدن به نتیجهی دلخواه حیاتی هستند.
برگرفته از: tutor2u.net strategydynamics.com
مطالب خیلی پر محتوا و کاربردی بود. تشکر
سلام
ممنون از مطالب خوبتون واقعا تاثیرگذار بودن.
مقاله کاملی ارایه دادید.
به امید موفقیت روزافزون