از زندگی متنفرم؛ با این احساس چه باید کرد؟

7

احساس می‌کنید که دیگر هیچ‌چیز در این جهان شما را خوشحال نمی‌کند؟ از کارهایی که قبلا از آنها لذت می‌بردید دست کشیده‌اید؟ صبح‌ها به‌زحمت از خواب بلند می‌شوید و به آینده امیدی ندارید؟ مدام به خود می‌گویید از زندگی متنفرم؟ چه این احساسات گذرا باشند و چه نشانه‌ای از مشکلی مهم‌تر، نباید آنها را نادیده بگیرید. آنچه ممکن است در حال حاضر افسردگی گذرا در نظرش بگیرید، شاید به مشکلی طولانی‌مدت تبدیل شود. پس همین حالا باید فکری اساسی کنید. در ادامه، درباره این مسئله بیشتر توضیح می‌دهیم.

چرا از زندگی متنفرم؟

جمله «متنفرم از زندگی» را از زبان بزرگ‌سالان بسیاری می‌شنویم. منشأ چنین احساسی ممکن است مسئله‌ای ساده مثل گذراندن روزی سخت در محل کار یا مسائلی جدی مثل افسردگی یا ترومای درمان‌نشده باشد.

دلایلی که باعث می‌شوند بزرگ‌سالان، به‌ویژه جوانان، دچار حس تنفر از زندگی شوند بسیار متفاوت‌اند. آمار جهانی شیوع این مشکل اصلا خوشایند نیست. بر اساس بررسی‌های انجام‌شده، از هر ۱۰ جوان ۱۸ تا ۲۵ساله در سراسر جهان تقریبا یکی حداقل ۱ مرتبه جدی به خودکشی فکر کرده است. همچنین بر اساس تحقیقات اخیر، حدود ۴۰درصد از دانشجویان کشورهایی مانند آمریکا به‌دلیل استرس و مسائل مربوط به سلامت روان به ترک‌تحصیل فکر کرده‌اند.

محققان معتقدند دلایل متعددی دارد که بعضی‌ها مدام تکرار می‌کنند از زندگی متنفرم. از میان این دلایل، ۹ دلیل از همه مهم‌ترند که در ادامه مطرحشان کرده‌ایم.

۱. مسائل مربوط به سلامت روان

مشکلات درمان‌نشده روان مانند اضطراب، افسردگی و اختلال دوقطبی ممکن است زندگی جوانان را دشوار، ترسناک و همراه با احساس تنهایی کنند. وجود چنین مشکلاتی ممکن است افکاری مانند «از زندگی متنفرم» و «می‌خواهم بمیرم» را بیشتر به ذهن جوانان بیندازد. اگر این افکار مزاحم گاه‌به‌گاه به افکار واقعی خودکشی تبدیل شوند، باید فورا از کارشناسان حرفه‌ای کمک بخواهید.

۲. اعتیاد به مواد مخدر یا مشروبات الکلی

اعتیاد به مواد مخدر یا مشروبات الکلی زندگی و ذهن فرد را مختل می‌کند و سبب می‌شود که به زندگی احساسات منفی بیشتری داشته باشید. این مشکل معمولا در مسائل مربوط به سلامت روان ریشه دارد.

۳. تجربه تروما

ترومای دوران کودکی مغز را از نو می‌سازد و معمولا باعث ترس، عصبانیت و هوشیاری بیش‌ازحد افراد در بزرگ‌سالی می‌شود. اگر تروما درمان نشود، احساساتی را برمی‌انگیزد که ممکن است به افکاری مانند «متنفرم از زندگی» منجر شوند. جوانان نیز ممکن است دچار تروما شوند. تروما علل مختلفی دارد که مهم‌ترین آنها عبارت‌اند از:

  • داشتن روابط بد؛
  • خشونت؛
  • تعرض جنسی؛
  • بلایای طبیعی؛
  • غم‌ و اندوه ناشی از مرگ عزیزان.

۴. ناتوانی در پذیرش درگیری‌های ذهنی

گاهی اوقات جوانان افسردگی خود را از دیگران و حتی از خود کاملا پنهان می‌کنند. شاید آنها احساس می‌کنند که هیچ دلیل واقعی‌ای برای نفرت از زندگی یا افسردگی ندارند. بنابراین این احساسات را نادیده می‌گیرند. همچنین ممکن است که چنین افرادی برای ایفای نقش دختر، پسر، دوست، شریک زندگی یا همکار خوب و موفق تحت‌فشار باشند.

شاید پذیرش احساسات منفی خود غیرمنطقی به نظر برسد، اما نادیده‌گرفتن آنها به شما بیشتر آسیب می‌زند. پنهان‌کردن مشکلات سبب می‌شود درمانی را که احتمالا به آن نیاز دارید دریافت نکنید. همچنین احتمال دارد که این کار در درازمدت مشکلات شما را تشدید کند.

۵. سوگیری منفی

بر اساس نظریه سوگیری منفی، افراد به احساسات منفی بیشتر از احساسات مثبت توجه می‌کنند و از آنها درس می‌گیرند. علت وجود این سوگیری در ذهن ما این است که در برابر تهدیدهای احتمالی در زندگی مقاومت کنیم.

نظریه‌پردازان معتقدند که این سوگیری نوعی جهان‌بینی طبیعی است که از طریق تکامل در رفتار انسان شکل می‌گیرد. بااین‌حال اگر سوگیری منفی را مهار نکنید، بر باورهایتان درباره توانایی‌ها و ارزش خود اثر می‌گذارد. این طرز فکر باعث می‌شود که بیش از پیش به دنبال اطلاعات منفی درباره خود و دنیای اطراف باشیم و آنها را باور کنیم.

۶. مقایسه‌کردن خود با دیگران

ما در جهانی زندگی می‌کنیم که همیشه در آن نقاط عطف زندگی دیگران را می‌بینیم. شبکه‌های اجتماعی در تصور ما از زندگی دیگران نقش مهمی دارند. وجود این رسانه‌ها سبب شده است فکر کنیم که زندگی دیگران آسان و سرگرم‌کننده است و ما تنها کسانی هستیم که با سختی‌های زندگی دست‌وپنجه نرم می‌کنیم.

مقایسه‌کردن خود با دیگران ممکن است به شما این باور را القا کند که با بیشتر مردم تفاوت دارید یا به آنچه به نظر می‌رسد که دیگران دارند دسترسی ندارید. پس حتما مشکلی وجود دارد.

۷. با خود مهربان‌نبودن

همیشه از خود انتقادکردن ممکن است احساس ارزشمندبودن جوانان از بین ببرد و سبب شود که تصور کنند مشکلی دارند. زمانی که احساس تنفر از زندگی سراغتان می‌آید، نمی‌توانید با خود مهربان باشید اما انجام‌ندادن این کار نیز ممکن است اوضاع را بدتر کند. با خود مهربان‌بودن مهارتی است که می‌توانید آن را مانند هر مهارت دیگری یاد بگیرید و به کار ببندید.

۸. مسائل مربوط به روابط شخصی

مشکلاتی که به روابط شخصی از قبیل روابط خانوادگی و عاشقانه مربوط می‌شوند، تا حد زیادی بر سلامت روان اثر می‌گذارند. انسان موجودی اجتماعی است و اگر روابط اجتماعی نداشته باشد، به‌میزانی باورنکردنی احساس تنهایی و انزوا می‌کند. از سوی دیگر طبق تحقیقات، ارتباطات مثبت و ایجاد اعتماد سبب بهبود سلامت روان می‌شوند.

۹. نداشتن انگیزه برای کارهای جدید

برخی از جوانان انگیزه‌ای برای ادامه زندگی ندارند و نمی‌توانند یک زندگی مرفه و مستقل از والدین را شروع کنند. در چنین شرایطی، تنبلی یا مسائلی مانند آن سد راه فرد نیستند، بلکه انگیزه‌نداشتن معمولا ناشی از مسائل سلامت روان است.

راه‌هایی برای مقابله با احساس تنفر از زندگی

۱. طرز فکر خود را تغییر دهید

ممکن است این راه‌حل بسیار ساده به نظر برسد. بااین‌حال، برای برخی از افرادی که دچار احساس گذرای تنفر از زندگی می‌شوند، تغییر طرز فکر بهترین راه‌حل است.

اگر مدام شادی‌کردن را به زمانی در آینده موکول می‌کنید، باید بهانه را کنار بگذارید و در زمان حال زندگی کنید. شاید در گذشته برای شما اتفاقات بدی افتاده باشد یا ممکن است در حال حاضر هرآنچه را از زندگی می‌خواهید نداشته باشید. به‌هرحال هر کسی داستانی دارد که مدام بر دل او سنگینی می‌کند. آنچه شما را از دیگران متمایز می‌کند این است که به داستان زندگی خود چگونه نگاه می‌کنید و چگونه با دنیا روبه‌رو می‌شوید.

۲. نشخوار فکری را تمام کنید

نشخوار فکری و لذت نبردن از زندگی

وقتی متوجه شدید که آماده تغییر طرز فکر خود درباره زندگی هستید، چه اقدام خاصی باید انجام دهید؟ یکی از کارهایی که افراد با احساس تنفر از زندگی انجام می‌دهند نشخوار فکری است. شما هم این‌طوری هستید؟ آیا به این مسئله که دیگر از زندگی لذت نمی‌برید، بیش از اندازه فکر می‌کنید؟

نشخوار فکری عادتی است که حال بد یا احساس لذت‌نبردن از زندگی را بدتر می‌کند. سعی کنید به افکار خود و زمان‌هایی که به‌سمت افکار منفی کشیده می‌شوید آگاه باشید و فکر خود را از این راه منحرف کنید.

۳. مشکلات اصلی خود را شناسایی کنید

ممکن است احساس تنفر شما از زندگی دلایل مختلفی داشته باشد. با شناسایی این دلایل راحت‌تر می‌توانید راه‌حل‌های مناسبی بیابید. هیچ ۲ نفری برای احساس ناامیدی از زندگی دلیل مشترک ندارند.

۴. کمی ورزش کنید

بهتر است که حداقل چند بار در هفته و هر مرتبه ۳۰ دقیقه ورزش کنید. ورزش‌کردن باعث می‌شود که مغز شما اندورفین ترشح کند. ترشح‌شدن این هورمون سبب احساس شادی و خوشحالی بیشتر می‌شود.

۵. عادات سالم را تقویت کنید

عادات سالمی مانند ورزش منظم سبب می‌شوند سایر عادات خوب را هم در خود تقویت کنید.

آیا هر روز به‌اندازه کافی آب می‌نوشید؟ آیا هر روز غذای سالم می‌خورید و مکمل‌های ویتامین را منظم مصرف می‌کنید؟

غذاهای ناسالم، کافئین و الکل باعث بدترشدن حال بد، احساس تنبلی و حال بد همیشگی شما می‌شوند. عادات سالم به شما انگیزه‌ای برای دوباره شادبودن می‌دهند. هرآنچه را برای بهبود سلامت روانتان لازم است انجام دهید تا فرصتی برای حس بهتر داشته باشید.

۶. تمرین یوگا و مدیتیشن کنید

اگر مدام به خود می‌گویید که از زندگی متنفرم و نمی‌توانید شاد باشید، یوگا یا مدیتیشن همراه با تمرین‌های تنفسی را امتحان کنید. تمرین منظم حرکات یوگا و مدیتیشن به شما کمک می‌کند تا احساسات منفی و استرس را رها کنید. انجام‌دادن این ورزش‌ها باعث می‌شود که احساس آرامش، شادی و انگیزه بیشتری داشته باشید.

۷. برای دوباره شادبودن تلاش کنید

در این مرحله، احتمالا آماده‌اید تا انجام‌دادن فعالیت‌های شادی‌آور را به برنامه زندگی خود اضافه کنید. قبلا از انجام‌دادن چه کاری لذت می‌بردید؟ هر روز یا برخی از روزهای هفته را به کارهایی اختصاص بدهید که باعث شادی شما می‌شوند مانند فعالیت‌های هنری، باغبانی، کتاب‌خواندن و تماشای فیلم.

شاید فورا به انجام‌دادن این کارها تمایلی نداشته باشید، اما برنامه‌ریزی برای آنها به تقویت روحیه و انگیزه شما کمک می‌کند. اگر نمی‌توانید فعالیت‌های موردعلاقه گذشته خود را انجام بدهید، سراغ کارهای جدید بروید. مثلا اگر در گذشته با دوستان خود بیرون از خانه ناهار می‌خوردید اما در حال حاضر چنین امکانی را ندارید، به فکر فعالیت‌های جدید باشید.

۸. از کارشناس حرفه‌ای کمک بخواهید

اگر تمام راهکارهای گفته‌شده را امتحان کردید اما باز هم حس تنفر از زندگی رهایتان نکرد، چه باید کرد؟ در این مرحله، بهتر است از پزشک خود یا کارشناس سلامت روان کمک بخواهید.

ممکن است که ازدست‌دادن لذت و انگیزه زندگی نشانه‌ای از افسردگی بالینی باشد. گاهی اوقات این مشکل به مسائل بیولوژیکی مربوط می‌شود. افسردگی را می‌توان با درمان دارویی یا روان‌شناختی برطرف کرد. با این درمان‌ها مواد شیمیایی مثبت در مغز شما ترشح می‌شوند و ذهن شما برای احساس مثبت فرصتی دوباره خواهد داشت.

شما بگویید

اگر مدام به خود می‌گویید: «از زندگی متنفرم» و هیچ‌چیز شما را خوشحال نمی‌کند، ابتدا طرز فکر خود را تغییر دهید. سپس برای حل‌کردن مشکلات سلامت روان خود اقدام کنید. کارهایی را انجام بدهید که قبلا دوست داشتید. در صورتی که هیچ‌‌یک از این راهکارها مؤثر نبودند، از کارشناس حرفه‌ای سلامت روان کمک بخواهید. کمک خواستن از چنین افرادی هیچ اشکالی ندارد.

آیا شما تابه‌حال دچار احساس تنفر از زندگی شده‌اید؟ فکر می‌کنید که در این شرایط بهترین کار چیست؟ لطفا تجربیات خود را با ما و خوانندگان عزیز چطور در میان بگذارید.


در ادامه بخوانید: از خودم متنفرم؛ تنفر از خود را چطور درمان کنیم؟
برای از بین بردن احساس افسردگی چه کاری انجام دهیم؟

در افسردگی غم به لایه‌های عمیق زندگی نفوذ کرده و اختلالاتی در احساسات و رفتار شما به‌وجود می‌آورد. اگر احساس افسردگی دارید، حتما با کمک یک روانشناس متخصص مشکل را ریشه‌یابی کنید و برای حل آن راهکار بگیرید.برای ارتباط با مشاور متخصص افسردگی روی دکمه زیر کلیک کنید.

هشدار! این مطلب صرفا جنبه آموزشی دارد و برای استفاده از آن لازم است با پزشک یا متخصص مربوطه مشورت کنید. اطلاعات بیشتر

به کمک زبان بدن، ناگفته‌ها را بگویید و بشنوید

۸،۰۰۰ تومان


منبع newportinstitute psychcentral verywellmind
ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

آخرین دیدگاه‌ها (از 7 دیدگاه)
  1. زهرا نعمتی می‌گوید

    هیچ وقت سعی نکن از خودت و زندگیت متنفر باشی حتی اگر دختر باشی یا پسر فرقی نداره
    زندگی همیشه به آدم سخت میگیره ولی تو همیشه باید ادامه بدی. میدونی چرا؟
    چون با ارزشی 🙂

    1. آمنه صرامی می‌گوید

      درود بر شما.

  2. ایرانی می‌گوید

    جوانان ایرانی متاسفانه بخاطر شرایط ایران ( که همه میدونیم ) خیلی با این قضیه ی تنفر از زندگی در گیرند . الان بنده ۳۴ سالمه و سعی کردم درست زندگی کنم بخدا قسم اهل هیچ چیزی مثل ( ولخرجی و مارک باز و مسافرت های پر خرج مجردی و غیره … ) هم نبودم الان حدود ۱۲ ساله دارم روزی ده الی دوازده ساعت کار میکنم بدون تعطیلی و الان که دارم به خودم نگاه میکنم میبینم که هیچی ندارم با این همه نخورمی و پس انداز فقط تونستم یه کوییک بخرم ! این یعنی تنفر از زندگی !!! یعنی ۳۴ سال از عمرم تباه شد !!! نه تونستم مثل یه جوان اروپایی یا آمریکایی تفریح و عشق و حال کنم و بخاطر شرایط اقتصادی و تحریمی و دلاری ایران پول جمع کنم و پیشرفت کنم !!! بعد جالب کارشناسان محترم میان میگن افسردگی در جوانان ! نه عزیزان این بیماری و افسردگی نیست مشکل از یه جای دیگه ست …

    1. فائزه احمدی می‌گوید

      احساساتتون قابل درک هست. تجربه این سختی‌ها و احساس ناتوانی بعد از این همه تلاش، ناامیدی و حتی نوعی احساس نابرابری رو به همراه داشته باشه. اینکه سال‌ها با نظم و پشتکار زندگی کرده‌اید و سخت کار کرده‌اید بدون اینکه نتیجه‌ای رو که انتظار داشتید بگیرید، واقعاً می‌تونه ناامیدکننده باشه.

      این شرایط رو خیلی از جوان‌های ایرانی تجربه کرده‌اند و ناامیدی‌ای که شما ازش حرف می‌زنید، تنها یک احساس شخصی نیست؛ بلکه بازتابی از وضعیت عمومی هست که خیلی‌ها با اون درگیرند. این وضعیت به‌طور عمیقی می‌تونه روی انگیزه و امیدها اثر بذاره و برای کسانی که مثل شما همیشه تلاش کرده‌اند، این حس که تلاش‌هاشون به نتیجه نمی‌رسه، به مراتب سنگین‌تر هم می‌شه.

      در این مسیر پرچالش، تنها نیستید و خیلی‌ها مثل شما این حس رو تجربه می‌کنند و از همین جهت صحبت کردن درباره این مسائل و به اشتراک گذاشتن تجربیات می‌تونه کمی از بار این احساسات رو کم کنه. امیدوارم در این مسیر، لحظه‌هایی که شاید به نظر کوچک بیان اما بهتون حس خوب و دلگرمی می‌دن، بتونند قدری از این فشار کم کنند.

  3. محمد می‌گوید

    من الان سه ماهه که شدیدا نشخوار فکری دارم و هیچ‌جوره برطرف نمیشه به آینده خیلی بد بین شدم از خودم و زندگی کردن متنفر شدم همش فکرم درگیر خودکشیه از خدا میخوام دیگه تموم کنه این زندگی رو به خودم میگم چرا من دارم زندگی میکنم که تهش بمیرم هدف از زندگی چیه اینهمه زحمت کشیدم آخرشم هیچی نشد مسئولیت زندگی خودم رو نمیتونم به عهده بگیرم.و از شدت نشخوار فکری و استرس گاهی وقتا حس میکنم دارم دیوونه میشم.