چطور تشخیص دهیم که طرف مقابلمان را درست انتخاب کردهایم- قسمت اول
هریک از ما در عین داشتن جاذبه برای برخی از افراد، برای برخی دیگر دافعه داریم. ممکن نیست کسی را بیابید که همه او را دوست داشته باشند؛ مگر کسی که با خود و دیگران روراست و یکرنگ نباشد. میزان این دافعه و جاذبه در روابط ما تأثیرگذار است؛ بهعبارتی نقش تعیینکنندهای در ایجاد، حفظ، تشدید، تضعیف و در نهایت قطع ارتباطات ما خواهد داشت. از این اصل میتوان نتیجه گرفت که زندگی هریک از ما مثل یک مثنوی هفتاد مَن است که در جایجای آن میتوان روابط گسسته و پیوسته را در طی زمان مشاهده کرد.
با این اوصاف پرسش اساسی این است که اصلا چه چیز دو نفر را بههم پیوند میدهد؟ و چه چیز این پیوند را سست یا گسستنی میکند؟ چه چیز رشتهی ارتباطات ما را پاره میکند؟ اصلا این ارتباطات چقدر برای ما اعتبار دارد؟ پس از گسسته شدن این رشتههای ارتباطی، هریک از ما چه برداشتی داریم؟ چه احساسی را تجربه میکنیم؟ در نهایت پس از این جدایی چه تغییری در طرز فکرمان بهوجود خواهد آمد؟ و چه آموزهای را از آن استخراج میکنیم و در کولهبار تجربیات خود میاندوزیم؟ این تجربه در شرایط مشابه چه تغییری در رفتار ما ایجاد خواهد کرد؟ و مهمتر از همه اینکه پس از این چطور تشخیص دهیم که ابراز علاقهی دیگران و انگیزه آنها برای ایجاد ارتباط صادقانه و معتبر است؟ برای رسیدن به پاسخ این پرسشها ادامهی متن را دنبال کنید.
مرا دوست داری یا خدماتم را؟
تو پسر همسایهی ما هستی. من پادرد دارم. بهسختی میتوانم بروم نان بخرم. لذا هروقت برایم نان میآوری از تو تشکر میکنم، یک شکلات به تو میدهم و از مادربزرگ مرحومت بهنیکی یاد میکنم؛ اما نمیدانم تو این کار را با اشتیاق انجام میدهی یا از سر اکراه؟ من به این فکر نمیکنم وقتی تو را صدا میزنم برایم نان بگیری آیا پدر و مادرت به کمک تو نیاز دارند یا نه؟
من هیچکدام از اینها را نمیدانم. فقط خوشحالم که برایم نان میخری. فکر میکنم تو هم خوشحالی که هر بار همراه یک شکلات قربانصدقههای من را میشنوی. تو به اعتبار خدمتی که به من میکنی نزد من محبوب هستی، اما اگر روزی برسد که دیگر نخواهی یا نتوانی برایم نان بیاوری …
اگر نمیخواهید در دام افراد منفعتطلب گرفتار شوید، پیش از تلاش برای عمیق شدن روابط میان خود و ایشان، به رفتارشان با بقیه دقت کنید. مشاهده کنید وقتی کسی مخالف درخواستشان عمل کند، مقابل آن شخص و پشت سرش چه واکنشی نشان میدهند و چه میگویند؟
نشانهی دیگری که میتواند به شناخت این افراد کمک کند، این است که کمتر از خدمات دریافتی از شما، جبران میکنند. با وجود این، به خاطر کمکهای کوچک هم بیاندازه از شما تشکر میکنند. در حضور دیگران از شما و خوبیهایتان میگویند. سعی میکنند به این طریق شما را از خدمت کردن به خودشان خشنود سازند.
برای تشخیص چنین انگیزهای از دوست داشتن، کافی است یک یا چند بار کمک همیشگی خود را از چنین فردی دریغ کنید و هرگز دلیل نیاورید. بعد که او را دیدید، به جای معذرت خواهی و توجیه، این بار شما از او یک درخواست به نسبت دشوار داشته باشید. کاری به این نداشته باشید که درخواست شما معقول یا عملی هست یا نه؟ هدف این است که واکنش او نمایان شود.
ببینید آیا اصلا درخواست شما را قبول میکند؟ یا اینکه شما را به دیگری حواله میدهد؟ یا این که راه میانبر نشان میدهد؟ دقت کنید آیا در تلاش است که رأی شما تغییر دهد؟ اگر قبول کرد منتظر باشید همان وقت و همان شکل که شما خواستهاید درخواستتان را پاسخ دهد. اگر امروز و فردا کرد و با بهانهتراشی شما را سر دواند، نسبت به ارتباطات خود با او میتوانید بسیار بدبین یا دست کم هشیار و محتاط باشید.
مرا دوست داری یا تأیید و تحسینهایم را؟
شعرهای خوبی میسرایی، البته خوب از نظر خودت. بیش از سایر رفقای شاعرت با من نشست و برخاست داری. در جلسهی شعر وقتی شعرت را میخوانی منتظری تا حاضرین نظر بدهند. من یکی دو بار از اشعارت تعریف میکنم. برداشت تو این است که برخلاف دیگران من آدم باسواد و منتقدی حرفهای هستم. بعد از آن طبق قراردادی نانوشته و البته یکطرفه من را وکیل مدافع خود میپنداری و هر لحظه منتظری تا از تو حمایت کنم. تو اصلا به انتقادها و پیشنهادهای دیگران توجه نمیکنی؛ و اشعارت همچنان همان کاستیهای روزهای نخست را دارد.
بعد از چندی به ستوه میآیم. پا پیش میگذارم و با قاطعیت و البته احترام اشتباهاتت را گوشزد میکنم. ناباورانه عصبانی میشوی. میگویی فکر نمیکردم که تو هم بیانصاف باشی. یک نفر آدم باسواد و کاربلد در جمع بود که آن هم تو بودی. دیگر به عکس گذشته، با من گرم نمیگیری. گویی تا وقتی با من دوست بودی که از من بَهبَه و چَهچَه دریافت میکردی.
فرد تأییدطلب حتی به شما اجازه نمیدهد به کاستیهایش اشاره کنید. هزار و یک توجیه در آستین دارد. محاسن خود را با معایب دیگران قیاس میکند. اگر مهرطلب باشد اول اوست که از شما تعریف میکند تا به این طریق شما را به تحسین متقابل وا دارد. وقتی حسن او را بیان میکنید اظهار ناباوری یا مقاومت میکند تا شما را به واکنش غلیظتر وا دارد.
اگر واقعا معتقدید که خودتان یکی مثل او نیستید، و همچنین از ارتباطات پوشالی با چنین افرادی اکراه دارید، وقتی با او هستید ببینید زمانی که با کاستیهای خود روبهرو میشود آیا دنبال مقصر میگردد؟ یا به خطای خود اقرار میکند؟ اگر شما را هم به چنین رفتاری (مسئولیتگریزی) تشویق کرد، مشکوک شوید. اگر در موقعیت مشابه، از قول شما و به جای شما بیدلیل طرف مقابلتان را تخطئه و شما را تبرئه کرد، زنگ خطر به صدا در آمده است.
تو را دوست دارم یا فرمانپذیریات را؟
تو فرزند من هستی. از ابتدای زندگیات تا کنون با من بودهای. همواره تو را حمایت کردهام. تو هم در مقابل من را بهعنوان بزرگتر محترم شمردهای. من متعلق به نسل قبل از تو هستم بنابراین ایدهها و آرمانهای خودم را دارم؛ با وجود این نمیتوانم آزادی تو را به رسمیت بشناسم. اگر تو مسیر دیگری را انتخاب کنی، این در نظر من دقیقا به معنای آن است که الگوی پیشنهادی مرا رد کردهای. در این صورت خواسته یا ناخواسته لحظهای به الگوی خودم شک میکنم. من تاکنون فکر میکردم که الگوی زندگی من بینقص است و اگر یک راه برای رسیدن به خوشبختی وجود داشته باشد، بیگمان همین راهی است که من در آن پا گذاشتهام.
تو اولین کسی هستی که خلاف انتظار من رفتار میکنی. من خود را به اشتباه مالک تو میپندارم. معتقدم باید من و اوامرم را تأیید و اجرا کنی.
فکر کردن به اینکه آیا واقعا الگوی پیشنهادیام برای زندگی ایراد دارد یا نه برای من خیلی گران تمام میشود. اگر اینطور باشد یعنی من یک عمر این راه را اشتباه آمدهام؟ چطور میتوانم برگردم؟ به کجا بروم؟ اصلا انتظار نداشتم که بعد از سالها کسی به من بگوید که راه را عوضی آمدهای، اما تو از این واقعیت تلخ پرده برداشتی.
یکی از راههای تشخیص چنین علاقهمندیهایی ساز مخالف زدن است. مشاهده کنید آیا اصلا در این نوع علاقهمندی، تمایلات و سلایق شما لحاظ میشود یا نه؟ آیا الگوی پیشنهادی دیگری، مطابق خواست یا احتیاجات شماست یا مهر تأییدی است بر عقیدهی خودش؟ آیا حاضر به تجربه یا دستِکم ارزیابی دیگر گزینهها هست یا این که مرغش یک پا دارد؟ اگر جملهی «من از تو بهتر میفهمم…» را از زبان او به وفور میشنوید، در نوع ارتباطات خود با او تجدید نظر کنید.
تو را دوست دارم یا وابستگیات را؟
از دیگر محبتهای جعلی، محبت کسی است که دوست دارد برای حل مشکلات به او مراجعه شود. او شاید مایل نباشد ماهیگیری را به شما بیاموزد، چون دوست دارد برای ماهی خواستن محتاج او باشید تا به این طریق بتواند در موضع قدرت باقی بماند و با کنترل شما بر اوضاع مسلط باشد.
مخالفت شما و پاره کردن قید و زنجیر وابستگی هیچ به مذاق او خوش نمیآید. در این حال به احتمال زیاد ابتدا خدمات پیشین خود را به شما یادآوری و ضمن آن از خود تعریف میکند. آنگاه با بدگویی از سایرین خود را برتر از ایشان میپندارد.
اگر همچنان به نتیجهی دلخواهش نرسد، ناتوانیهای شما را برجسته و اغراقآمیز و عاقبت این سرکشیتان را شوم و ناخوشایند ترسیم میکند.
در قدم بعد با شما مخالفت میکند. اگر نتواند شما از قصد خود منصرف سازد، حتی منتظر میشود تا به بنبست بخورید. در اینصورت از شکست شما خوشحال میشود. تجربهی ناموفقتان بهوضوح ثابت کرد که شما به او نیاز دارید. او در این مبارزه و کشمکش خود را پیروز میبیند. منتظر است به سمت او بازگردید تا با شماتتتان، مجددا شما را در چنگ خود نگه دارد.
این پدیده توجیه علمی دارد. یکی از شواهد آن نیاز به قدرت است. مطابق «نظریهی انتخاب» ویلیام گلاسر، یکی از نیازهای ما آدمها داشتن قدرت است. هرچه این نیاز در وجود کسی قویتر باشد، بیشتر دوست دارد دیگران به او وابسته باشند. انسان قدرتطلب مایل است بر همه مسلط باشد و دیگران زیر یوغ او بروند. او برای تحقق رؤیای حکمرانی خود به ناچار به کسانی نیازمند است تا بتواند حاکمیت خود را بر ایشان اعمال کند. این الگو به شکلی نامحسوس در مادران پیرو کهنالگوی «دیمیتر» نیز وجود دارد. واقعا تشخیص آن برای افراد غیرمتخصص چندان ساده نیست. نشانهی چنین نوع محبت ناسالمی، آن است که در حقیقت امر، شخص مقابل بیشتر از اینکه نگران سرنوشت و حال شما باشد، ناخواسته در تلاش است تا تصویری که از خود در ذهن دارد شکسته نشود. شخص قدرتطلب زورگویی میکند؛ مادر دیمیتری دلسوزی افراطی.
ببینید وقتی از بند ایشان رها هستید واقعا شما احساس نگرانی و ناخوشاحوالی میکنید یا ایشان؟ اگر در شرایط معمول، با مسائل پیرامون خود سازگار هستید، به سلامتی محبتی که تاکنون دریافت کردهاید، شک کنید. اگر نشانههای پرخاشگری و تحکم را نمیبینید، هیچ بعید نیست که طرف مقابلتان مبتلا به عشق نیاز باشد. اگر نمیتوانید یا نمیخواهید از او دور باشید، لازم است که با واگذاری و خدمتپذیری در برخی از زمینهها، به نیاز او پاسخ دهید. در ضمن صادقانه با خود بیندیشید و ببینید تا کی و به چه قیمتی حاضر به دریافت محبتی از این نوع هستید؟
برای مطالعهی بیشتر رجوع کنید به: ویلیام گلاسر. نظریهی انتخاب. ترجمهی مهرداد فیروزبخت. مؤسسهی خدمات فرهنگی رسا.
تهیه شده برای: chetor.com
متاسفم برای داشتن چنین نوشتاری در این سایت.هر کسی این مقاله را بخواند قطعا با این تضادهایی که در هر بخش نوشته اید طرف به خودش شک می کند.
واقعا در بخش علوم انسانی در این کشور به شدت ضعیفیم و هر چیزی به ذهنمان بیاید همینطوری می نویسیم و نتیجه اش هم اینکه باعث نوامیدی و دشمنی می شویم.
متاسفم که تا به حال برخی از مطالب این سایت را می خواندم.
علی غلامی از کرمانشاه
خواستید آدرس را هم می نویسم …..
سلام!
علی جان!
در علوم انسانی نمی شه همیشه حکم قطعی داد. فروید یه چیزی میگه، یونگ و اریکسون هر کدوم یه چیز دیگه می گن. ویلیام گلاسر، اصلا فرایند روانکاوی فروید رو کامل رد می کنه! حتی نظریه تحلیل رفتار متقابل، با وجود اشتراک فراوان با نظریه واقعیت درمانی، در برخی از موارد، اختلاف جدی دارند! به نظرم، این برخورد آراء و تفاوت دیدگاه هاست که راه رو برای محققان و نظریه پردازان بعدی، هموار می کنه تا دوباره مجبور نشن چرخ رو از نو اختراع کنند.
علی عزیز!
به فرض که مقاله تالیفی من، از نظر شما استانداردهای قابل قبول رو نداشته باشه، آیا واقعا می شه نتیجه گرفت 2 هزار مقاله سایت ما، بی کیفیت و ناکارآمده؟ یا می شه از این استفاده کرد و گفت: کشور ما در علوم انسانی ضعیفه؟ یعنی بقیه کشورها در صدر و ما در قعر هستیم؟
من فکر می کنم شاید شما قسمت دوم مقاله رو نخونده باشید. امیدوارم که این طور نباشه. چون در پایان قسمت دوم، به اندازه قابل توجه، در مورد ایجاد، حفظ و تقویت ارتباطات، نکته و پیشنهاد ارائه شده است.
همچنین، فکر می کنم قضاوت شایسته ای نباشه که به نویسنده و تیم چطور به چشم افراد سرسری نویس و آسان گیر نگاه کنیم. در هر دو قسمت مقاله، به افراد شاخص و برجسته در زمینه های یاد شده، اشاره کرده ام؛ منظورم ویلیام گلاسر و آقای استرنبرگ است. کتاب نظریه انتخاب ویلیام گلاسر رو نیز برای مطالعه بیشتر پیشنهاد کرده ام.
گذشته از همه اینها، این طور نیست که به فرض هر کس، هر چیزی دلش خواست بنویسه، و به سادگی منتشر بشه. تیم چطور، چند مرتبه هر مقاله رو از نظر نشانه گذاری، جمله بندی، صحت، اعتبار و کاربرد محتوا، بررسی و ویراستاری می کنه. در نهایت، مقاله با تایید سرپرست تیم تولید محتوا، منتشر می شه.
من در پایان، ضمن تشکر از شما بابت مطالعه این مقاله، لینک قسمت دوم رو اینجا می ذارم تا در صورت نیاز، مطالعه کنید: https://tinyurl.com/yakvqp5q