عصبانیت های بی دلیل ما از کجا نشأت میگیرد؟
خشم و عصبانیت از آن دسته احساسات انسانی است که در صورت کنترلنکردن میتواند بسیار مخرب باشد. برخی از افراد، مدام به دلایل مختلف عصبانی میشوند و ناراحتیشان را به اطرافیان نیز منتقل میکنند. خشم سبب تحریکپذیری و بداخلاقی انسان میشود. احساس خشم مثل یک طوفان است و این طوفان هرچیزی را که در اطرافش باشد، خراب میکند. اگر شما نیز از این دسته افراد هستید، بهتر است هر چه زودتر برای رفع این مشکل اقدام کنید. زیرا خشم و عصبانیت بیشازحد، آثار مخربی بر جسم و روحتان خواهد داشت. برای این کار، ابتدا لازم است بدانید دلیل عصبانیت تان چیست و سپس بهدنبال راهحل بگردید. در این مطلب، برخی از عوامل خشم و عصبانیت را بررسی میکنیم. با ما همراه باشید.
۱. راحت نبودن
عصبانیت معمولا به دلایل مختلفی در انسان ایجاد میشود. یکی از این دلایل، تعییننکردن حدومرز در رفتار با دیگران است. بهعنوان مثال، برخی افراد قدرت نه گفتن به دیگران را ندارند. هر بار که کسی برای کاری به آنها مراجعه میکند، به او پاسخ مثبت میدهند؛ حتی اگر خودشان وقت یا شرایط انجام آن را نداشته باشند. در این حالت، فرد تحت فشار قرار میگیرد و احساس میکند دیگران در حال سوءاستفاده از او هستند. این به نوبهی خود سبب ایجاد خشم و عصبانیت میشود.
۲. فعالیت زیاد
برخی افراد در انجام کارهای خود برنامه ریزی درستی ندارند. این افراد در کارهای خود غرق میشوند و حتی زمان کافی برای خواب و استراحت پیدا نمیکنند. آنها بهمرور زمان در مهارتهای عاطفیشان با مشکل مواجه میشوند و حتی ممکن است افسردگی به سراغشان بیاید. تصور نکنید فقط افرادی که تمام روز گریه میکنند و از تختشان بیرون نمیآیند، افسرده هستند. افزایش تحریکپذیری نیز یکی از نشانههای معمول افسردگی است.
۳. اضطراب
اضطراب نیز یکی از دلایل خشم و عصبانیت است. اضطراب بیشازحد سبب میشود افراد تحت فشار قرار بگیرند. به همین دلیل، این افراد زیاد کار میکنند تا بتوانند این احساس درونی را مدیریت کنند. کافی است در این حالت یک وضعیت دشوار برایشان پیش بیاید، بهسرعت بههم میریزند و این حالت بهصورت خشم یا عصبانیت ظاهر میشود.
۴. انتظارات ما
تحقیقات روانشناسی نشان میدهد که علت عصبانیت بسیاری از افراد و زوجها بهنوع روابطشان برمیگردد. درواقع آنها از دست همسر، فرزندان، والدین و همکارانشان عصبانی هستند. برای مثال آنها فکر میکنند که دیگران آنها را نادیده میگیرند یا مهم نیستند و آن ارزش لازم به کارهایشان داده نمیشود.
گاهی اوقات برآوردهنشدن انتظاراتی که از دیگران دارید، سبب ایجاد خشم و عصبانیت میشود. به عنوان مثال، انتظار دارید دوستانتان از شما حمایت کنند، اما آنها این کار را نمیکنند. انتظار دارید همسرتان بیشتر در کارهای منزل کمک کند، اما او این کار را انجام نمیدهد. این موارد خشم و عصبانیت را در شما ایجاد میکنند. البته ممکن است در آن لحظه علت این عصبانیت را ندانید.
یکی دیگر از دلایل عصبانیت این است که ما تمایل داریم، چیزهایی که در اطرافمان است تحت کنترل خودمان بگیریم. تحقیقات نشان میدهد افرادی که دوست دارند به دیگران کمک کنند، روش کنترل خشم خود را یاد میگیرند و در برقراری رابطه سالم با دیگران موفق عمل میکنند.
۵. ترس و تنهایی
گاهی اوقات ممکن است تمایل به انجام کارها بهتنهایی یا احساس ترس، خودش نشانهای از وجود عصبانیت باشد. در این حالت حس عصبانیت در شما وجود دارد، اما نمیتوانید آن را نشان دهید.
شخصی به نام سیندی، یک نمونه از این موارد است. او به ظاهر شاد و پرانرژی بود، اما اغلب احساس خستگی میکرد. سیندی تلاش میکرد همه را از خود راضی و خوشحال نگه دارد. او دو کودک معلول داشت و همسرش نیز در کارها به او کمک نمیکرد. سیندی در ۳۰ سالگی به یک روانپزشک مراجعه کرد. بررسی افکار و احساسات او نشان داد دلیل عصبانیت زیاد او، رفتار اشتباه خودش است. او برای همه وقت میگذاشت اما نسبت به خودش بیاعتنا بود. همهی کارها را بهتنهایی انجام میداد و به همسرش فرصت نمیداد که با فرزندانشان رابطهی خوبی برقرار کند. درواقع دلیل عصبانیت او تنهایی و پشتیبانینکردن همسرش بود.
شاید شما هم مثل سیندی، با احساستان هماهنگ نیستید. فریس (نویسندهی کتاب «۴ قدم ضروری برای ایجاد اعتماد به نفس») میگوید: «بیشتر ما یاد نگرفتهایم که چگونه احساساتمان را کنترل و هدایت کنیم. هنگامیکه جامعه ما را تشویق میکند که مطیع باشیم و از درگیریها دوری کنیم، خشم بیشتری به ما هجوم میآورد، زیرا احساس خشم بهطور مشخص در ما وجود دارد».
بسیاری از ما به دلیل ترس از آسیبزدن به احساس دیگران یا خرابشدن روابطمان با آنها، از بروز خشممان میترسیم. درواقع احساس خشم نباید فروخورده شود و فقط باید به آن درست توجه کرد. کنترل احساس با سرکوبکردن آن کاملا متفاوت است. هر یک از احساسات ما واقعیتی را به ما نشان میدهند. احساس خشم و عصبانیت نیز به ما نشان میدهد که موضوع یا چیز اشتباهی وجود دارد که باید برطرف شود.
بهعنوان مثال سیندی باید با همسر خود صحبت میکرد، دربارهی نگرانیهایش میگفت و از او میخواست بیشتر حمایتش کند تا حس کند تنها نیست. ما باید یاد بگیریم به خودمان توجه کنیم و با مدیریت افکارمان، راه حل مناسب را قبل از عصبانیت پیدا کنیم.
موارد پیشنهادی زیر میتواند در مدیریت خشم و عصبانیت به شما کمک کند
- نشانههایی که قبل از ایجاد خشم به سراغتان میآید بشناسید؛ این نشانهها میتواند برای هرکسی متفاوت باشد.
- بدون اینکه کسی را سرزنش کنید، احساستان را بروز دهید.
- برای حل مشکلاتِ پیشرو برنامهریزی کنید.
- نفس عمیق بکشید.
- مراقب افکار منفی تحریککننده باشید.
- اگر در شرایط بدی هستید از دیگران کمک بخواهید.
- وقتی اوضاع بدتر میشود و در شرایط بدی قرار میگیرید کمی به خودتان فرصت دهید. به دیگران بگویید که میخواهید گفتوگو را در شرایط دیگری که هر دو آرام هستید ادامه دهید.
بهطور کلی خشم احساسی ثانویه است و علت اصلی این سرخوردگی و تحریکپذیری، احساسات آسیبزایی مثل تنهایی (مانند مورد سیندی)، غم و اندوه یا ترس است که معمولا پیداکردن عامل اصلی میتواند سخت باشد. درواقع احساسات مانند یک اقیانوس است که فقط سطح آن دیده میشود و باید علت اصلی ایجاد احساس بررسی شود.
بهیاد داشته باشید که احساس عصبانیت و خشم بهمعنای انجام رفتاری خشونتآمیز نیست. خشم احساسی ارزشمند و حیاتی است. شناخت احساس خشم و استفاده از این آگاهی برای درک احساسات آسیبپذیر مفید و کلید سلامت عاطفی است.

در افسردگی غم به لایههای عمیق زندگی نفوذ کرده و اختلالاتی در احساسات و رفتار شما بهوجود میآورد. اگر احساس افسردگی دارید، حتما با کمک یک روانشناس متخصص مشکل را ریشهیابی کنید و برای حل آن راهکار بگیرید.برای ارتباط با مشاور متخصص افسردگی روی دکمه زیر کلیک کنید.
سلام خسته نباشید میشه کمکم کنید من مادرمو خیلی دوست دارم و با هم خیلی راحتیم ولی کل طول روز باهاش دعوا دارم و بی دلیل بهش پرخاشگری میکنم و توهین میکنم ولی زود پشیمون میشم ولی دله مادرم میشکنه تروخدا بگید باید چیکارکنم اصلا دست خودم نیست
سلام منم همچین حالتی در مورد پدرم دارم خیلی بده دسته خودم نیست کوچیکترین اشتباهش منو بهم میریزه برای همین زود عصبی میشم و به حد انفجار میرسم البته دارم تمرین میکنم از حالت در بیام کمی آستانه تحملم بیشتر شده ولی دیر یا زود به همون نقطه میرسم
سلام ارس عزیز؛
امیدوارم بتونید تو این خویشتن داری موفق باشید
سلام مبینا جان؛
شاید اگه بیشتر به مادرتون، شرایطش و تفاوت سنی و در نتیجه تفاوت فکری بینتون فکر کنید بتونه براتون راهگشا باشه. میتونید بیشتر در این مورد با هم صحبت کنید تا همدیگر رو بهتر بشناسید و درک کنید. همینطور میتونید از مشاور کمک بگیرید.
سلام روزتون بخیر
من پدرم سر کوچیکترین چیز عصبانی میشه و همه رو به باد فحش و ناسزا می گیره. براش هم مهم نیست که بچه کوچیکه یا بزرگ. چند روز پیش که استانه ی تحملم تمومش ده بود وقتی داشت فحش می داد جوابشو دادم. خواست دست روم بلند کنه با این وجود محکم سر جام وایساده بودم چون دیگه برام عادی شده بود و می خواستم اگه زد منم بزنمش. هممونو خسته کرده. روزی نیست که بد دهنی نکنه و سر هر چیزی دعوا راه نندازه. بیرون از خونه اینجوری نیست اصلا. با همه می خنده و راحت. ولی به ما که می رسه این رفتارو از خودش به نمایش میندازه. هر چقدر هم باهاش حرف بزنیم قبول نمی کنه و حرف حرف خودشه. فکر می کنه فقط خودش خوبه و درست میگه. هزار تومن خرج بخواد بکنه برامون چنان منتشو میذاره که الان خیلی وقته دیگه چیزی ازش طلب نمی کنم.
انقد این رفتارو از خودش به نمایش گذاشته که دیگه حتی به عنوان پدرم هم قبولش ندارم. واقعا دیگه خسته شدم. زندگی برام شده جهنم. میشه یه راهکار جلو پام بزارین؟!
سلام میترای عزیز؛
تقریبا همه مون توی زندگی و در برخورد با آدم های دور و نزدیک ممکنه تو شرایط مشابه با شما قرار بگیریم. اینکه گاهی حس می کنیم شرایط از دستمون خارج شده کاملا قابل درک هست ولی بهترین راه اینه که درک و آگاهیمون رو از خودمون، محیط مون و اون چیزی که می پسندیم باشیم بالا ببریم. پیشنهاد می کنم از یه دوست امین، مشاور یا روانشناس کاربلد تو این زمینه کمک بگیرید، اگه می تونین تو شرایط آرامش با پدرتون صحبت کنید یا با هم پیش مشاور برید و سعی کنید مهارتهاتون رو از حفظ آرامش تا استقلال بالا ببرید. شما جوان تر از پدرتون هستید و قطعا انعطاف بیشتری دارید. امیدوارم به مرور در شرایط بهتری قرار بگیرید.
من با همسرم مشكل دارم،فقط يه روز از هفته خونه هست و دوست دارم با دخترم باشيم ولي اون فقط مادر و خانوادشو ميگه كه بايد بريم پيش اونا،امروز نرفتم و سرش خونرو برام جهنم كرد با كارهاش و بي تربيتياش بهم خيلي خسته ام
دوست داشتم بكشمش فقط دخترم مانعم ميشه
كمكم كنين لطفا
سلام ندا جان؛
از مشاور یا روانشناس کمک گرفتین؟