داستان سرایی تجاری؛ آشنایی با بهترین روشهای نوشتن یک محتوای تبلیغاتی خوب
این روزها محتوانویسی تبلیغاتی از شغلهای پردرآمد و جذاب در دنیاست که اتفاقا طرفداران زیادی هم دارد. نکته اینجاست که بخش مهمی از هر کسب و کاری، بازاریابی محتوایی است. بازاریابی محتوا به آن سادگی هم که بهنظر میرسد نیست. داستان سرایی تجاری روش فوقالعادهای برای پروبالدادن به برند است. امروز برایتان از داستان سرایی در حیطهی بازاریابی محتوا و مدلهای آن گفتهایم.
داستان سرایی تجاری چیست؟
همهی آدمها داستان خوب را دوست دارند، اما «خوبی» داستان به ارائهی آن و مخاطبانش بستگی دارد. شاید وقتی تلاش میکردید جوکی را که مثلا از حسن ریوندی شنیدید در جمعی تعریف کنید و به آن بامزگی که موقع شنیدنش بوده از آب در نیامده، خودتان این را درک کرده باشید. این موضوع شاید به خاطر زمانبندی نامناسب، یا ناجور بودن جوک برای مخاطبان حاضر بوده است. بالاخره طنز و شوخی بهطرز تفکر افراد وابسته است؛ شاید آن جوکی که برای جوان ۲۰ ساله خندهدار است، برای فرد ۵۰ ساله توهینآمیز باشد و شاید آن جوکی که باعث میشود جمعی مردانه از خنده رودهبُر شود، بهنظر خانمها بیاحساسی و حماقت تلقی شود.
داستان سرایی تجاری هم تقریبا همینطوری است. سالها طول میکشد تا به فرمول مناسب برای ایجاد داستانهای خوب برای برندتان برسید؛ داستانهایی که با مخاطب هدف ارتباط برقرار کنند. این چیزی نیست که در همان گام نخست یا حتی در تلاشهای دوم و سومتان به آن دست پیدا کنید. اما اگر برای توسعهی استراتژی داستان سرایی برندتان، از چهارچوبهای بازاریابی محتوا استفاده کنید، میتوانید در یافتن فرمولی که مخاطب هدف را درگیر نگه دارد موفق عمل کنید. در این مقاله با چند چهارچوب آشنا میشوید که در توسعهی روشهای داستان سرایی تجاری کمکتان میکنند.
بلاگنویسی اسپاگتی
این چهارچوب به نوشتن بلاگی دربارهی اسپاگتی که مخاطبان را شگفتزده کند ربطی ندارد! این اسم طنزآمیزی است برای چهارچوب داستان سرایی تجاریِ مخصوصِ تازهکارها که مسیر درست را گم کردهاند و میان این هزارتوی بیپایان بهترین محتوا، سردرگم هستند.
میتوانید با پاسخ به این پرسشها شروع کنید:
- چه (موضوع)؛
- چرا (هدف)؛
- چه وقت (بسامد)؛
- چه کسی (مخاطب هدف).
این مفهوم بسیار ساده است: اینکه در ابتدای راه صرفا یک چیزهایی بههم ببافید، شاید تصادفی و بیقاعده بهنظر برسند، اما درواقع راه خوبی برای نرمکردن عضلات داستان سرایی است.
وقتی مدام محتوای باکیفیت مینویسید یا گروه مقالهنویسی حرفهای دارید که این کار را برایتان انجام میدهند و بدون اینکه بیشازحد به آن فکر کنید منتشرش میکنید، هم به عادت تبدیل میشود و هم اینکه آن را درمعرضدید و نظر عموم قرار میدهید. مسلما در ابتدای مسیر کلیکهای زیادی برای محتوای بهاشتراکگذاشته دریافت نمیکنید، اما برای شروع خوب است. به این کار به دید کارآموزی نگاه کنید؛ حقوقی دریافت نمیکنید، اما تجربهای که بهدست میآورید فراتر از پول است.
مفهوم بلاگنویسی اسپاگتی بدون اینکه خیلی نگران برندسازی باشید، فرصت کشف نقاط قوت و ضعفتان را هم فراهم میکند. البته همچنان باید پیام برندتان را ملکهی ذهن داشته باشید، اما ابتدا باید لحن خود را بیابید. اینطوری، میتوانید اشتباه کنید و از اشتباهات درس بگیرید. میتوانید این مفهوم را در یکی از این دو رویکرد بهکار بگیرید:
رویکرد موضوعی
موضوعی را بهعنوان راهنمای ایجاد محتوا برای خودتان انتخاب کنید. میتوانید از هر موضوعی که فکر میکنید به کسبوکار شما مربوط است استفاده کنید. مثلا اگر کسبوکارتان در حیطهی لباس است، میتوانید با مجموعهای در مورد تاریخچهی لباس، جنسهای مختلف آن یا شایعاتی که در مورد لباس وجود دارند شروع کنید. موضوعی را امتحان کنید و اگر هیچ جاذبهای نداشت، به موضوع دیگری بپردازید. حتی مجبور نیستید فقط روی موضوع لباس یا حتما مقالههای آموزنده تمرکز کنید. میتوانید بحثی را آغاز کنید، دربارهی اینکه مثلا زندگی روی کرهی مریخ چگونه است یا چرا قهوه بعضیها را بیدار نگه میدارد و برای بعضیها اینطور نیست. میتوانید هر موضوعی که میخواهید را برای نرمکردن آن عضلات داستان سرایی انتخاب کنید و شروع به انتشار حرکات نینجایی کنید!
رویکرد آزاد
رویکردی آسانتر اما کمتر سازمانیافته، نوشتن دربارهی هر چیزی است که میخواهید، بدون اینکه به موضوع فکر کنید. مثلا اگر رژیم گرفتهاید و پنج کیلو کم کردهاید، میتوانید به همه بگویید چگونه این کار را انجام دادید و از اطلاعاتتان دربارهی رژیم بنویسید. اگر سگی را دیدهاید که با یک مرغ مشغول دعوا بودند، میتوانید دربارهاش بنویسید. اگر عکس یا ویدئویی از آن داشته باشید هم عالی میشود. احتمالا چنین مطلبی حسابی طرفدار خواهد داشت.
این سبک نوشتن، رویکرد بسیار آزادی است، اما شاید بیرون کشیدن اطلاعات مفید برای بازاریابی برندتان از دل این نوشتهها دشوار باشد. مثلا شاید ویدئویی که از جنگ سگ با مرغ منتشر کردهاید یک میلیون بازدید داشته باشد، اما هیچ ایدهای از مخاطبان به شما نخواهد داد.
قصد شما از استفادهی چهارچوب بلاگنویسی اسپاگتی، یافتن مسیر مناسبی برای تولید، انتشار و اشتراکگذاری محتوا برای برندتان است. بهمحض اینکه در این حیطه تجربهی کافی کسب کردید، باید قدم به سطح بعدی در توسعهی روش داستان سرایی تجاری بگذارید. باید از چهارچوب دیگری استفاده کنید.
روش آسمانخراش
برایان دین، بنیانگذار بکلینکو (Backlinko)، روش آسمانخراش را توسعه داد. این روش درواقع سیستمی برای تبدیل محتوای وب به بکلینکهای کیفیتبالاست، اما این مفهوم در داستان سرایی تجاری هم مفید است. اساسا شما میخواهید چیزی را بسازید که از قبل وجود دارد، بنابراین آسمانخراش اینطور معنی پیدا میکند؛ بزرگتر، بهتر، جدیدتر.
این روش عبارت است از شناسایی هرگونه مقاله یا داستانی در بلاگ شما یا بلاگ شخص دیگری در حیطهی کاری شما که کشش زیادی دارد و بعد هم استفاده از آن برای توسعهی محتوای جدید. شما میتوانید با استفاده از خدمات وبسایتهایی همچون BuzzSumo.com محتوای فوقالعادهای برای کلیدواژهی هدفتان بیابید. وقتی این کار را انجام دادید، میتوانید صرفا با اضافه کردن کمی آمار و محتوای بصری جذاب آن را سروشکل دهید و البته اگر نوشتهی خودتان نیست، حتما از نویسندهی اصلی نام ببرید و به او لینک دهید یا مقالهی مرتبطی در ادامهی آن مطلب اصلی ایجاد کنید. قدم آخر این است که دیگران را از محتوای جدید و بهبودیافتهی خودتان آگاه کنید. کسی نمیداند، شاید این مطلبتان توجه زیادی جلب کند.
هنگام استفاده از این چهارچوب باید بهخاطر داشته باشید که محتوای جدید شما حتما باید از مطلب اصلی بسیار بهتر باشد. شما در حال ساخت آسمانخراش هستید، بنابراین باید به ساختار اصلی چیزی اضافه کنید، نه اینکه صرفا آن را همانطوری استفاده یا حتی ارزش آن را برای مخاطب کمتر کنید! یک راه خوب برای انجام این کار، تبدیل یک مقاله یا پژوهش غیرقابل درک به اینفوگرافیکی است که فهم و استفاده از آن آسان باشد. استفادهی ماهرانه از این روش به شما کمک میکند تا بیش از مطلب اصلی در شبکههای اجتماعی دیده شوید.
تصور کنید وبسایتی خبری یا علمی نظرسنجیای انجام داده، ولی نتایج سرشار از اعداد و ارقام هستند و مخاطب عام از آن سر در نمیآورد. با استفاده از روش آسمانخراش میتوان همان دادهها را برای مخاطبان فهمیدنیتر کرد. روش آسمانخراش راه فوقالعادهای برای ایجاد آسان محتوای درگیرکننده است. میتوانید داستان برند خود را روی دوش غولها بنا کنید؛ البته به شرط آنکه حتما نام و لینک منابع اصلی را در محتوای خود بیاورید.
روش جوجهتیغی
تا اینجا از داستان سرایی عمومی (بلاگنویسی اسپاگتی) به داستان سرایی متمرکز (روش آسمانخراش) پیشرفت کردهاید. اما میتوانید متمرکزتر هم بشوید و تلاش کنید برندتان را به جایگاه ویژهای در آن حیطهی مشخص برسانید. برای این منظور، میتوانید از مفهوم جوجهتیغی استفاده کنید که جیم کالینز در کتابش شرح داده است.
مفهوم جوجهتیغی به تخصص در یک چیز اشاره دارد که میتواند باعث سبقت برند از رقبایش شود. جوجهتیغی یک کار را بهخوبی انجام میدهد و آن هم دفاع از خود در برابر شکارچیان با تبدیلشدن به توپی محکم و تیغتیغی است. شاید بقیهی برندها مجموعهی کاملی از استراتژیها را برای پیشرفت داستان برندشان بهکار بگیرند، اما آنچه شما باید روی آن تمرکز داشته باشید، یک تک استراتژی است که بهترین نتیجه در برندسازی را به شما میدهد.
باید روی استراتژیای تمرکز کنید که بهترین برندسازی را برایتان بهارمغان میآورد.
– لورا باکلر
اما کار را مثل یک جوجهتیغی شروع نمیکنید. مثل یک روباه شروع میکنید؛ با آزمایش چیزهای زیاد تا ببینید کدام برای شما مفیدتر است. وقتی گزینههایتان را به یک روش محدود کردید که بیشترین مشارکت را برایتان بههمراه دارد، به جوجهتیغی تبدیل میشوید و روی آن تک روش تمرکز میکنید.
جیم کالینز توضیح میدهد که چگونه با درنظرگرفتن سهچیز، به آن تک روش دست یابید:
- به چه چیزی عمیقا علاقه دارید،
- در چه چیزی میتوانید بهترین در دنیا باشید،
- و چه چیزی موتور اقتصادی شما را بهحرکت در میآورد.
آن تک ایدهی معین شما جایی قرار دارد که این سه چیز باهم تلاقی دارند. این روش تقریبا تضمین میکند که به داستان منحصربهفردی برسید، چون دو چیز را که برای برندتان منحصربهفرد هستند باهم دراختیار دارید. علاوهبراین، میتوانید با ایجاد داستان برندتان، لذت زیادی را هم تجربه کنید، چون دربارهی چیزهایی حرف میزنید که علاقهی عمیق و دانش زیادی دربارهشان دارید. این قضیه بسیار شبیه صحبت دربارهی خودرو یا کتاب موردعلاقهتان است؛ همهی آنچه باید انجام دهید، کسب درآمد از داستانتان بر اساس آن چیزی است که مشتریانتان میخواهند و نیاز دارند.
روش توفو موفو بوفو
چهارچوبی که بیشتر روی مقصد داستانتان تمرکز دارد تا مسیر آن، توفو موفو بوفو (Tofu-Mofu-Bofu) است. این چهارچوب به بالای قیف (Top of funnel)، وسط قیف (middle of funnel) و پایین قیف (bottom of the funnel) اشاره دارد. از نظر منطقی باید توفو میفو بوفو باشد، اما این اسم تروتمیزتر است! شاید این اسم خندهدار بهنظر برسد، اما چهارچوب بسیار مؤثری برای رسیدگی به همهی سطوح داستان سرایی تجاری، از آگاهی گرفته تا تبدیل محسوب میشود. توفو به معرفی برند اشاره دارد، موفو به بحث دربارهی مسئلهی مربوطه و بوفو هم به اینکه برند شما چه راهحلی ارائه میدهد.
اگر اینها را به زبان داستان سرایی ترجمه کنید، یعنی: موضوع، گره و پایانبندی. برای اینکه داستان کاملی بسازید، باید هر سه را داشته باشید، درغیر اینصورت وقت خود را تلف میکنید. باید از شکل شخصیتی خریداران هم آگاهی خوبی داشته باشید تا بتوانید پیشبینی کنید که آنها کجای قیف داستانی شما هستند.
فراموش نکنید داستان سرایی تجاری، جزئی از بازاریابی محتواست، اما هدف خاصی که دنبال میکند، تمایز برند شما از سایر رقبا است. شما میتوانید از این سه چهارچوب استفاده کنید تا داستان خود را به شیوههای خلاقانهای تعریف کنید. مهم این است که بهخاطر داشته باشید اگر شکست خوردید هم میدان را خالی نکنید، به پیشرفت روشتان ادامه دهید تا زمانی که داستانی بیابید که مخاطبانتان را درگیر کند.