مرور برچسب

بخش داستان کوتاه و طنز مسابقه

دیوار

بازی حق کودک است... این جمله ای بود که روی بنر تبلیغاتی شهرداری، در یکی از خیابانهای شهر دیدم. بنر، تصویر توپی را نشان می داد که چاقویی در آن فرو رفته است... خیلی حالم را گرفت، بقدری که افسرده شدم و یاد ماجرایی در کودکی خودم افتادم...…

تو مو می بینی و من ریزش مو

هرچه به کنکور نزدیک می شدیم، استرس من بیشتر می شد. در کارهایم عجول تر و بی حوصله تر شده بودم. ریزش موهای سرم چند برابر شده بود. با این حال نمی خواستم قبول کنم که استرس و اضطراب دارم. فکر می کردم موهایم بدلیل چربی پوست سر ریزش پیدا کرده و…

كمال گرايى افراطى و خطاهاى شناختى

خواننده ی عزیز باور کنید که من انسان بسیار باهوش و با استعدادی هستم، در هر زمینه ای که فکرش را می کنید، شاید باورش برای شما سخت باشد، اما برای مثال چهار نمایشگاه نقاشی دارم که هیچ کدام برگزار نشده اند، تا به حال سه کنسرت پیانو نداده ام و…

لُپِّه

برف می‌بارید.  از سرما در خود جمع شده بود. صورتش سفیدِ مات، گونه هایش اما سرخ بود. دستانش یخ کرده بود. نیمکتِ سرد پارک، گرم‌ترین آغوشی که دنیا به رویش گشوده بود. برف می‌بارید. از غم، در خود جمع شده بودم. سرما را نمی‌فهمیدم. صورتم خشکیده…