هاروکی موراکامی؛ نگاهی به زندگی، سبکشناسی و معرفی آثار
آشنایی با نویسندگان بزرگ، ما را به جهانِ آنها نزدیکتر میکند و طبعاً درک بهتری از آثارشان به دست میدهد. در این نخستین مطلب از سلسله مقالات «آشنایی با نویسندگان جهان» میخواهیم شما را با نویسندهٔ پرآوازهٔ ژاپنی، هاروکی موراکامی و در ادامه، سبک نویسندگی و آثارش آشنا کنیم. با ما همراه باشید.
مطالعهٔ آثار نویسندگان گوناگون جهان همواره جذابیت ویژهای دارد. خواندن این کتابها ضمن اینکه ما را با فرهنگها و دیدگاههای متفاوت آشنا میکند، تأثیر بسزایی در جهانبینی و درک ما از ادبیات دارد که این، بهدلیل قلم و اندیشهٔ نویسندههاست که آن را در قالب کلمات به ما نشان میدهند.
زندگینامه هاروکی موراکامی
موراکامی در کیوتوی ژاپن و در سال ۱۹۴۹ به دنیا آمد. پدر و مادرش آموزگاران ادبیات ژاپنی بودند و البته بسیار مقید به سنتها و فرهنگ ژاپن. موراکامی اما چندان علاقهای به ادبیات ژاپن نداشت و از سنتها هم فراری بود.
او در دانشگاه توکیو، در رشتهٔ ادبیات انگلیسی تحصیل کرد. هاروکی به موسیقی، آنهم از نوع جاز، علاقه داشت و همچنان هم دارد؛ تا جایی که در جوانی یک کلوپ جاز راهاندازی کرد و به کسب درآمد از راه آن پرداخت. از دیگر علایق او میتوان به ورزش دو اشاره کرد که جزو برنامهٔ روزانهاش است. موراکامی، افزون بر نویسندگی، دستی هم در ترجمه دارد؛ او کتابهای زیادی را که معروفترین آنها ناتور دشتِ سلینجر است، ترجمه کرده است.
ماجرای نویسندهشدن موراکامی
هاروکی موراکامی نخستین بار در سال ۱۹۷۹ دست به قلم شد و نخستین اثرش، «بشنو آواز باد را» نوشت. او در همین آغاز کار، موفق به دریافت جایزهٔ نویسندگانِ تازهکار، یعنی گونزو شد. این پیروزی که به مزاج موراکامیِ جوان خوش آمده بود و استعدادش را در این زمینه شکوفا کرده بود، سبب شد تا کلوپش را بفروشد و بهصورت جدی و تماموقت به نویسندگی مشغول شود.
او بعدها در کتاب دیگرش، «از دو که حرف میزنم، از چه حرف میزنم» درمورد نویسندهشدنش نوشت: «حوالی یکونیم بعدازظهر اول آوریل سال ۱۹۷۸ بود. اون روز تویِ استادیوم جینگو بودم… اون روزها استادیوم هیچ نیمکتی نداشت؛ فقط یه چمنزار شیبدار بود. تنها روی چمن دراز کشیده بودم؛ آبجوی خنک میخوردم و هرازگاهی به آسمان نگاه میکردم. بازی اولِ فصل بود بین تیم پرستوها و هیروشیما کارپ. یادم میآد که دیوهیلتون، توپزنِ اول پرستوها بود. هیلتون از خط چپ زمین توپ زد و درست در همین لحظه، فکری به سرم زد: من میتونم رمان بنویسم.»
سبکشناسی آثار موراکامی
سبک هاروکی موراکامی در نوشتن رمانها و داستانهایش، سوررئال یا فراواقعگرایانه است. در این سبک از نوشتهها، نویسنده چندان به واقعیتها پایبند نیست و بهجای بهرهگیری از جادو برای فرار از واقعیتها بیشتر از ناخودآگاه خود بهره میگیرد؛ به این صورت که به ناخودآگاه خود سفر کرده و بهجای پیروی از عقل یا حسها، از آنچه که در ناخودآگاهش میگذرد، برای خلق شخصیتها و رویدادها بهره میگیرد.
به همین دلیل، در آثار نویسندگانی مانند موراکامی که در این سبک قلم میزنند، گاه رویدادها و شخصیتهایی میبینیم که خیلی عقلانی نیستند. موراکامی خود در اینباره میگوید: «این یکجور بداههنویسی آزاد است؛ هرگز طرح نمیریزم. هرگز نمیدانم صفحهٔ بعد چطور از آب درمیآید. خیلیها حرفم را باور نمیکنند. اما لذت نوشتن رمان یا داستان در همین نکته است. چون نمیدانم بعد چه اتفاقی میافتد. من به جستوجوی نوایی پس از نوای دیگر هستم. گاهی که شروع میکنم نمیتوانم دست بکشم. مثل آن است که از چشمهای بجوشد. بسیار طبیعی و آسان جاری میشود.»
حالوهوای رمانها
فضای رمانها و حتی داستانهای کوتاه موراکامی فضایی تاریک و رازآلود و پر از پرسش است که شخصیتهای آن همواره در تکاپوی یافتن گمشده یا راهحلی برای پرسشی هستند. ماجراهای کتابهای موراکامی کشش و گیرایی ویژهای دارند که نظر مخاطبان زیادی را در سراسر دنیا به خود جلب کردهاند. این بهدلیل ارتباطی است که مخاطب با آنچه از ناخودآگاه موراکامی تراوش کرده و بهشکل کتاب درآمده است، برقرار میکند. جالب است بدانید موراکامی بیشتر بهعنوان نویسندهای بینالمللی شناخته شده است تا نویسندهای محلی که مختص فرهنگ ژاپن بنویسد. از همین رو، مخاطبِ آثار او خیلی از ژاپن و فرهنگ جامعهاش دستگیرش نمیشود؛ بلکه با مسائلی روبهروست که در همه جای دنیا دیده میشود و قابلدرک است.
نقد به جامعهٔ سنتی ژاپن
در برخی آثار موراکامی، نقد به جامعهٔ سنتی ژاپن بهخصوص در دههٔ ۱۹۶۰ که او دوران جوانیاش را در آن سپری کرده، بهخوبی دیده میشود. در یکی از داستانهای کتاب «چاقوی شکاری»، مستقیم به آن دوره اشاره میکند و از مشکلات آن زمان میگوید: «مثل هر نسلی همهجور آدمی با همهجور معیاری وجود داشت؛ اما فرق بزرگ دههٔ شصت با دهههای قبل و بعد این بود که قانع شده بودیم روزی میشود به همهٔ این اختلافها غلبه کرد.»
زنان در آثار موراکامی
زنان در رمانهای هاروکی موراکامی جایگاهی ویژه دارند. او میکوشد حالوهوا و زندگی زنانی را که گرفتار روزمرگی، فرهنگ و سنتهای قدیمی هستند، توصیف کند. از دلایل محبوبیت موراکامی و آثارش شاید همین درک او از همهٔ قشرهای جامعه باشد. در واقع، او شخصیتهای اصلی کتابهایش را اگرچه در فضای سوررئال میسازد؛ اما آنها را از دل جامعه برمیگزیند. ازاینرو، خوانندهٔ خود را از جنس شخصیتها میبیند و این همان چیزی است که نوشتههای موراکامی را در دنیا و در جوامع گوناگون محبوب میکند.
معرفی آثار هاروکی موراکامی
کتاب پینبال۱۹۷۳ دومین اثر هاروکی موراکامی است که پس از موفقیتش با کتاب «بشنو آواز باد را» منتشر کرد. او در سال ۱۹۸۲ کتاب «تعقیب گوسفند وحشی» را روانهٔ بازار کرد و با این کتاب بیش از پیش شناخته شد. کتاب، ماجرایی پررمزوراز را روایت میکند؛ با این حال، شخصیتهایش برای خواننده ملموس و باورپذیر هستند. موراکامی در این رمان، ژانر معمایی-پلیسی را به ویژگیهای قبلی آثارش اضافه کرده و جذابیت بیشتری به کتاب داده است.
«جنگل نروژی»؛ عاشقانهای واقعگرایانه
پس از انتشار و اقبال عمومی نسبت به این کتاب، موراکامی که به نظر از شهرت و گرفتاریهایش خسته شده بود، بههمراه همسرش راهی آمریکا شد تا پس از مدتی دوربودن از هیاهوی شهرت، دست به خلق یکی از معروفترین و محبوبترین آثارش یعنی «جنگل نروژی» بزند؛ اثری که برخلاف دیگر آثارش به واقعیت نزدیکتر است. جنگل نروژی یک عاشقانه-درام درمورد زوجی جوان است که پس از خودکشیِ دوست مشترکشان زندگی متفاوتی را تجربه میکنند. این اثر بهدلیل فضای واقعگرایانهاش بیشتر موردتوجه مخاطبان بهویژه ژاپنیها قرار گرفت. جالب است بدانید فیلم این کتاب به کارگردانی «ترن آن هونگ» در سال ۲۰۱۰ ساخته شد.
«کافکا در کرانه»؛ کتابی عمیق با رخدادهای غریب
موراکامی پس از جنگل نروژی با نوشتن رمانهای پرمخاطب و محبوبی مانند «کافکا در کرانه» و«1Q84» همچنان در اوج ماند. کافکا در کرانه که ششمین جایزهٔ «فرانتس کافکا» را دریافت کرد، درمورد پسری پانزدهساله است که بهدنبال مادر و خواهرش که در کودکی او و پدرش را ترک کردهاند، از خانه فرار میکند و همچنین درمورد پیرمردی که زبان گربهها را میداند. کتاب پر از رخدادهای عجیب است؛ مانند باریدن ماهی، حرفزدن با گربهها… در ادامه، جملههایی زیبا از این کتاب را میخوانیم:
«بستن چشمانت هیچچیز را تغییر نخواهد داد. صرفا به این دلیل که نمیخواهی شاهد اتفاقات پیرامونت باشی، هیچچیز ناپدید نخواهد شد. در واقع، این بار که چشمانت را باز کنی، همهچیز بدتر از قبل خواهد بود. حقیقت دنیا اینگونه است. چشمانت را باز نگهدار. فقط یک بزدل است که چشمانش را میبندد. بستن چشمانت و گرفتن گوشهایت زمان را متوقف نخواهد کرد.»
«وقتی که طوفان تمام شود، تو به یاد نخواهی داشت که چگونه آن را دوام آوردی؛ چگونه جان سالم به در بردی. در واقع، تو هیچگاه مطمئن نخواهی بود که آیا طوفان بهراستی تمامشده است. ولی آنچه مسلم است، از طوفان که درآمدی، همان آدمی نخواهی بود که پا به طوفان نهاد. معنی طوفان همین است.»
«1Q84»؛ رمانی یادآور اثر ماندگار جورج اورول
«1Q84» اما بحثبرانگیزتر از رمانهای قبلی است و این بحث از نام آن آغاز میشود که تحلیلهای زیادی درمورد آن وجود دارد؛ ازجمله اینکه این نام از کتاب «۱۹۸۴» جورج اُوروِل اقتباس شده؛ از این جهت که تلفظ Q در انگلیسی شبیه عدد ۹ در ژاپنی است. این کتاب هم اثری سوررئال است که به مسائلی مانند مذهب، جامعه و البته عشق پرداخته است.
از دیگر آثار هاروکی موراکامی میتوان به «جنوب مرز، غرب خورشید»، «دلدار اسپوتنیک»، «دیدن دختر صددرصد دلخواه در صبح زیبای ماه آوریل»، «رقص رقص رقص»، «سرزمین عجایب و پایان جهان»، «سرگذشت پرنده کوکی»، «چاقوی شکاری» «سوکورو تازاکی بیرنگ و سالهای زیارتش»، «مجموعه داستان اسرارآمیز توکیو»، «پس از تاریکی»، «کتابخانه مرموز» و «پس از زلزله» اشاره کرد.