بررسی آثار آنا گاوالدا و آشنایی با زندگی او
آنا گاوالدا از آن دست نویسندههایی است که شما با هر سلیقهای حداقل با یک کتاب او ارتباط عمیق برقرار خواهید کرد. کتابهای این نویسنده، هربار با استقبال خوبی روبهرو میشوند و خوانندگان زیادی از سرتاسر دنیا، کارهای او را دنبال میکنند. با من همراه باشید تا با این نویسنده محبوب فرانسوی بیشتر آشنا شویم.
زندگی پرفراز و نشیب آنا گاوالدا
آنا گاوالدا در نهم دسامبر 1970 در فرانسه متولد شد. پدر و مادر آنا، نقاش بودند. تخصص آنها نقاشی روی ابریشم بود. او درفضایی نسبتا آرام و هنری رشد کرد. شغل پدر و مادرش، او را با هنر مانوس کردهاست. میتوانید ردپای آشنایی آنا با هنر را در «کتاب باهم؛ همین و بس» ببینید. آنا تا چهارده سالگی زندگی آرامی داشت اما این آرامش بعد از جدایی پدر و مادرش از بین رفت. پدر و مادر این نویسنده فرانسوی، بعد از جدایی زندگی جدیدی را با افراد جدید شروع کردند و او هم مجبور شد که جدا از آنها زندگی کند.
جدایی از خانواده، چالش جدیدی در زندگی آنای چهارده ساله ایجاد کرد. او هرچند مخارج زندگیاش را از والدینش دریافت میکرد، اما ترجیح داد کار کردن را تجربه کند.
تجربه کار کردن در فضاهای متفاوت، از او انسان جدیدی ساخت. خودش درباره این تجربه متفاوت نظر جالبی دارد. او میگوید: « …زندگی را همانجا یاد گرفتم، توی گل فروشی. دستهگلهای كوچك برای همسران و دستهگلهای بزرگ برای معشوقهها…»
روزهای سوربن؛ تمرین نویسندگی
طولی نکشید که آنا گاوالدا توانست به یکی از موفقیت های زندگیاش دست پیدا کند. دریافت بورسیه سوربن در رشته ادبیات، برای او اتفاق مهمی بهحساب میامد. چرا که ورود به دانشگاه یعنی تحصیل در رشتهای که میتوانست آینده او را عوض کند. خودش اقرار میکند که این بورسیه را از سر شانس بهدست آوردهاست.
ورود به دانشگاه برای او فرصت تدریس در دبیرستان را به همراه داشت. او در کنار تدریس که بهصورت پارهوقت انجام میداد، شروع به نوشتن کرد. ماحصل تجربه و تمرین نویسندگی او در آن سالها، اولین کتاب او تحت عنوان «دوست داشتم کسی، جایی منتظرم باشد» است. کتابی که او را به عنوان یک نویسنده با استعداد در دنیای ادبیات فرانسه مطرح کرد.
شروع نویسندگی و بهترین آثار او
دوست داشتم کسی، جایی منتظرم باشد
اولین کتاب آنا، با استقبال زیادی روبهرو شد. این کتاب در عرض کمتر از یک هفته، بیش از هزار نسخه فروخت. این آمار خیرهکننده، برای اولین کتاب یک نویسنده بسیار قابل توجه است. کتاب دوست داشتم کسی جایی منتظرم باشد، مجموعهای از داستانهای کوتاه است.
راویان داستانهای این کتاب یا زن هستند یا موضوع داستانها، زنان هستند. اکثر داستانهای آنا گاوالدا، از جنس دغدغههای زنانه و زنان است.
من او را دوست داشتم
آنا گاولدا در ادامه مسیر زندگی خود، با مردی دامپزشک ازدواج میکند. ثمره این ازدواج، دختر و پسری با نامهای لوییس و فیلیستی هستند. اما این ازدواج چندان دوامی ندارد. طولی نمیکشد که بنا به دلایلی از همسرش جدا میشود و زندگی آنا بار دیگر در مسیری متفاوت قرار میگیرد.
اما آنا گاوالدا، استاد تبدیل هر چالشی به فرصت است. او احساس خودش بعد از طلاق را تبدیل به داستانی به نام «من او را دوست داشتم» میکند. داستانی که تبدیل به یکی از مشهورترین و بهترین داستانهای تاریخ ادبیات معاصر فرانسه شد.
داستان «من او را دوست داشتم» روایتگر لحظات سخت زندگی زنی به نام کلوئه است. کلوئه که به دلیل خیانت همسرش از او جدا شدهاست، با فرزندان خود به خانه پدرشوهرش میرود تا حالوهوایی عوض کنند. بیشتر قسمتهای کتاب، دیالوگ بین کلوئه و پدرشوهرش درباره عشق و اشتباهات زندگیشان است.
«من او را دوست داشتم» نقطه عطف کارنامه آنا گاوالدا به حساب میآید. دیالوگها و مونولوگهای درخشان این کتاب، بسیار معروف هستند. احساسات زنانه و حس شکست، آنقدر با جزییات و دقیق نوشته شدهاست که نمیتوان به سادگی از کنار آنها گذشت. آنا گاوالدا در این کتاب، ارتباط عمیقی میان شخصیت اصلی و خواننده برقرار میکند. همین ارتباط، رمز ماندگاری این داستان است. «آنچه که از دل برآید؛ لاجرم بر دل نشیند.»
گریز دلپذیر
اگر برادر و خواهر داشتهباشید و رابطهتان با آنها صمیمانه باشد، این کتاب حال شما را خوب خواهدکرد. تمام تصویری که داستان «گریز دلپذیر» به شما ارائه میدهد، صمیمیتی است که بودن در یک خانواده به آدمها میبخشد.
داستان کتاب «گریز دلپذیر» در مورد چهار خواهر و برادر است که قرار است در جریان عروسی یکی از اقوام، دوباره دورهم جمع شوند. این داستان از همان ابتدا، با دیالوگهای بانمک و رندانه، صمیمیت این خواهرها و برادرها را نشان میدهد:
«هنوز ننشسته بودم، یک طرف باسنم در هوا بود و دستم به دستگیره درِ ماشین که زنبرادرم هجوم آورد: ــ ای بابا… این همه بوق زدیم نشنیدی؟ ده دقیقه است اینجا هستیم! جواب دادم: ـ سلام. برادرم رو به من کرد. چشمک کوتاهی زد: ــ اوضاع روبهراهه خوشگله؟ :ــ خوبم. : ــ میخواهی وسایلت را صندوق عقب بگذارم؟ :ــ نه ممنونم. فقط همین چمدان کوچک را دارم و پیراهنم. پیراهن را صندلی عقب میگذارم. زنبرادرم نگاهی به پارچه مچاله و چروکی که روی زانوهایم بود انداخت و گفت: پیراهنت، این است؟ :ـ بله. :ـ این دیگر چیست؟ :ـ یک ساری. :ـ بله میبینم. با مهربانی گوشزد کردم: نه نمیبینی، وقتی پوشیدم، خواهی دید. اخمهایش کمی در هم فرو رفت»
باهم؛ همین و بس
آنا گاوالدا در کتاب «باهم، همین و بس»، نوع جدیدی از روابط انسانی را به معرض نمایش میگذارد. در این کتاب، با انسانهای تنهایی مواجه هستیم که هرکدام به تنهایی ناقصاند. پیلههایی که تنهایی به دور آنها تنیده، هر لذت زندگی را از آنها گرفتهاست. اما وقتی به هم میرسند و چیزی فراتر از نیاز، آنها را در کنار هم قرار میدهد، کامل و خوشحال میشوند.
انسانها در کتاب «باهم؛ همین و بس» شبیه تکههایی از پازل هستند که قطعاتشان در کنار هم تکمیل میشود. کامی، فیلیبرت، پولت و فرانک، شخصیتهای اصلی این کتاب هستند که داستان زندگی هرکدام، تا ساعتها سر خواننده را گرم میکند. شخصیتپردازی در کتاب «باهم؛ همین و بس» بسیار پخته از آب در آمدهاست. ارتباط عمیقی که میتوان با شخصیتهای کتاب و داستان زندگیشان و البته پایان جذابشان گرفت، مهمترین نقطه قوت این داستان است.
بازی دوستانه
این کتاب آنا گاوالدا، درواقع مرثیهای برای روزهای شیرین کودکی است. شاید لفظ مرثیه کمی غلیظ باشد. احتمالا یادبود کلمه بهتری برای توصیف جنس داستان این کتاب است. موضوع از این قرار است که چارلز، شخصیت اصلی داستان، معماری موفق و پرکار است. یک روز چارلز نامهای یک خطی دریافت میکند.
«آنوک مرده است و زندگیاش نابود شدهاست». همین یک جمله کافیست تا دنیای امن چارلز بهم بریزد. آنوک، مادر بهترین دوست دوران کودکی چارلز بودهاست. حالا با این جمله چارلز به روزهای کودکی برمیگردد و به یاد دوستی میافتد که سالهاست از او بیخبر است. و این سرآغاز داستانی ست که خواننده یادآوری میکند چه روزهایی خوبی در گذشته جریان داشتهاست…
از آنا گاوالدا کتابهای زیادی منتشر شدهاست. اما من سعی کردم تا معروفترین و بهترین کتاب این نویسنده را معرفی کنم. معمولا داستانهایی که گاوالدا مینویسد، کوتاه اما عمیق هستند. هنر آنا گاوالدا همینجاست. او موجز و مختصر مینویسد، اما با همین کوتاه نویسی، تاثیر عمیقی بر ذهن خواننده میگذارد. قدر قلم آنا گاوالدا را نباید دست کم گرفت. جملههای ساده اما تاثیرگذار او، تا مدتها در ذهن خواننده باقی میماند. بیدلیل نیست که آنا، یکی از تاثیرگذارترین نویسندگان فرانسه بهحساب میآید.