کتاب لذتی که حرفش بود؛ راهنمای درست دیدن از زبان یک عکاس
زندگی در حالت طبیعیاش، رویدادهایی را برای ما رقم میزند که شاید بهخودیخود چندان قابلتوجه نباشند و نکتهای را به ما گوشزد نکنند و چهبسا بیتفاوت از کنار آنها بگذریم؛ اما همین وقایع طبیعی و بدیهی که بهتنهایی یا در مواجهه با دیگران تجربه میکنیم، اگر نوشته شوند، نکاتی را به رخ خواننده میکشند که قابلتوجه است. «کتاب لذتی که حرفش بود» یکی از همین نوشتههاست. در این مقاله با این کتاب بیشتر آشنا میشویم. همراه ما باشید.
شناسنامه کتاب
- عنوان: لذتی که حرفش بود
- نویسنده: پیمان هوشمندزاده
- تعداد صفحات: ۱۰۲ صفحه
خرید کتاب لذتی که حرفش بود از دیجیکالا
کتابی دربارۀ «دیدن»
بیشک برایتان پیش آمده است که در گفتوگوهای روزانه با دوستان، همکاران و بهطور کلی آشنایان، رویدادی را از زبانشان شنیدهاید که عینا برای خودتان هم اتفاق افتاده است، اما آنطور که باید به آن توجه نکردهاید و از کنارش رد شده اید؛ حتی آنقدر برایتان بیارزش بوده است که فکر نکردهاید ارزش تعریف کردن داشته باشد؛ باوجودِاین، وقتی آن را از زبان شخص دیگری میشنوید، شور و هیجانی ناگهانی درونتان میجوشد و در اثنای کلام شخصِ گوینده مدام میگویید: «بله، بله! من هم همینطور»، «میدانم. من هم همین تجربه را داشتهام»، «مثل من» و… . بعد به فکر فرو میروید و از خودتان میپرسید: «من هم همین چیزهایی را که فلانی تعریف میکرد لمس کردهام، اما چرا مثل او دقیقتر نگاه نکردم؟ چرا باور نداشتم ارزش تعریف کردن در جمع و حتی صحبت کردن دربارۀ آن را داشته باشد؟»
سؤالاتی از این قبیل، شما را به یک نتیجه میرساند: اینکه درست ندیدهاید. شما چیزی را که مخاطب با شور و هیجان از آن حرف میزند فقط «نگاه کردهاید» اما آن را درست «ندیدهاید».
«کتاب لذتی که حرفش بود» ۶ موقعیت را از نگاه یک عکاس روایت میکند؛ از آن موقعیتهایی که با خواندنش خیلی زود متوجه میشوید که خودتان هم مشابه آن را تجربه کردهاید. همین حس همذاتپنداری با نویسنده و محتوای کتاب، شما را به خواندن و لذت بردن از آن ترغیب میکند.
درباره کتاب لذتی که حرفش بود
کتاب لذتی که حرفش بود ۶ تکنگاری ساده و صریح دربارۀ دیدن (نه صرفا نگاه کردن) و زیستن است. تکنگاریهای این کتاب از زاویۀ نگاه یک عکاس و روزنامهنگار روایت شده است؛ نگاه شخصی که از دریچۀ دوربین عکاسی به اطراف و جهان بیرون خود نگاه میکند و خواننده را به درست دیدن و دقت به جزئیات هرآنچه میبیند، دعوت میکند. در واقع، این کتاب داستان عکسهاست؛ توصیف آن چیزی است که اتفاق افتاده است تا یک تصویر ثبت شود؛ تأکید بر این است که تنها با درست دیدن است که میتوان واقعیت آنچه در یک عکس (در یک لحظه از زندگی) میبینیم، درک کنیم. این کتاب بهخوبی به خواننده القا میکند که همۀ تصاویری که از جلوی چشممان میگذرد مانند یک عکس است؛ تا آن را درست نبینیم و موقعیت آن را درست درک نکنیم، برداشت صحیحی از آن نخواهیم داشت.
نویسنده در این ۶ تکنگاری ساده و صریح دربارۀ موضوعات ملموس و بدیهی مثل فراموشی، سکوت، خیال، طبیعی بودن، لذت و ترس از برهنه بودن تجربیاتی را نوشته است؛ درست از همین موضوعاتی که در زندگی همۀ افراد، موارد مشابهی از آن اتفاق افتاده است و برای خواننده، تصور هیچیک از آنها باورناپذیر و دور از ذهن نیست.
تلنگری درباره دیدن روزمرگیها
این کتاب کوتاه و تأثیرگذار به خواننده دیدن روزمرگیها را یادآوری میکند. در زندگی با مسائلی مواجه خواهیم شد که شاید در ابتدا ساده و پیشپاافتاده به نظر برسند، اما با کمی تأمل میتوانند فکر و روح را تا مدتها مشغول کنند؛ پس نباید ساده از کنار مسائل روزمره بگذریم. با خواندن بخشهای مختلف کتاب با خود میگوییم چه بسیار دفعاتی که بیتوجه از کنار موقعیتهایی رد شدهایم و بعدها حسرت خوردهایم؛ درحالیکه ممکن بود در مواجهه با آن موقعیت، شعلۀ حسی درونی، که مدتها بهعمد یا غیرعمد خاموش مانده بوده، دوباره گرمابخش وجودمان شود. خواندن این کتاب هنر درست دیدن و درک بدیهیات زندگی را به خواننده میآموزد و این فرصت را فراهم میکند که برای لحظهای هم که شده، بدون ترس و دغدغه و فرار از واقعیت به خودش فکر کند.
آیا این کتاب برای شما مناسب است؟
اگر به کتابهایی علاقه دارید که حوادث و رویدادهای طبیعی زندگی نویسندگان را روایت میکنند، این کتاب را بخوانید. آنطور که نویسنده میگوید، کتاب لذتی که حرفش بود «توضیح واضحات» است؛ بنابراین نمیتوانید از خواندن این کتاب انتظار مواجهه با موضوعی فراطبیعی، شگفتانگیز و ماورایی داشته باشید. هرآنچه میخوانید کاملا ملموس و ساده است.
لذتی که حرفش بود تلنگری است برای اینکه به اتفاقات روزمره زندگیمان با دید متفاوتی نگاه کنیم. همچنین، اگر به دنیای عکاسی علاقهمند هستید و کنجکاوید بدانید عکاسها قبل از فشار دادن دکمۀ شاتر دوربین عکاسیشان چه چیزهایی را میبینند (به چه نکاتی توجه میکنند)، این کتاب را بخوانید.
بخشهایی از کتاب
ما عکسها را بیش از آنکه ببینیم، میشنویم. عکسها با زبان بینهایت متفاوتی شروع به حرف زدن میکنند: از خودشان میگویند، از مکانشان، از زمانشان، از ارتباط بین آدمها و در نهایت از ما. اما همۀ آنها خوب حرف نمیزنند، همۀ آنها صدای خوبی ندارند، همۀ آنها جذاب نیستند.
***
عکس درست مثل آدمهای ساکت میماند؛ رفتار دارد، حرکت دارد، فعال و یا منفعل است. خوب یا بد اما در نهایت برای خودش شخصیتی دستوپا میکند، شخصیتی که سکوت بخش جدانشدنی اوست: ویژگیای که برای آدمها حتما به آن اشاره میشود و برای عکسها هرگز! اما سکوت، این چیزی که چیزی نیست، چیست؟ سکوت، چیزی که قابلیت چندگانه دارد، منشأ تفاهم است، گاهی آراممان میکند و گاهی مضطرب، گاهی تهیست و گاهی پر، پر از تناقض. این سکوت، سکوتی با وجوه بینهایت، با ما چه میکند؟
***
ما با خیال زندهایم؛ به همین دلخوشکنکهای ساده، به همین گریزهای کوچک خوشبختی. واقعیت همان خط صاف تکراری همیشگیست که فقط راه برگشت ندارد و با همین برگ برنده یک عمر مشغولمان میکند. اما خیالْ پرواز است. ما با خیال، جهان را وسیع میکنیم. جهان را قابلتحمل میکنیم.
***
عکس در ایدئالترین حالتش، میتواند بخشی از واقعیتی را نمایش دهد که شاید با کل آن واقعیت در تضاد باشد.
***
آدم همیشه منتظر است یکی از آنهایی که در عکس هستند یکدفعه چشمش را بچرخاند و به ما خیره شود، ولی این اتفاق هیچوقت نمیافتد و این انتظار همواره ادامه خواهد داشت.