کتاب از حال بد به حال خوب؛ تکیه به قدرت درون برای زندگی راحتتر
دنیای درونی قدرتی دارد که شاید غفلت از آن چیزی جز حسرت برای انسان باقی نگذارد. شاید اگر روزی متوجه شویم که بسیاری از مشکلاتمان با رجوع به درون خودمان رفع میشد، بابت بهکاربردن روشهای دارویی پشیمان شویم. اگرچه باور افراد به قدرت دنیای درون کم است، اما اگر این باور به حد ایمان واقعی برسد، میتواند زندگی پرتنش و پیچیده امروزی را بسیار راحتتر و آرامتر سازد. کتاب از حال بد به حال خوب با استفاده از قدرت درون، بهبود خودشناسی و شناخت مشکلات در فرد و ایجاد احساس خوب در آنها به افراد کمک میکند که مشکلات خود را ریشهیابی و برطرف کنند. با معرفی این کتاب جالب و کاربردی همراه چطور باشید.
افسردگی همیشه از مهمترین اختلالات روانی انسان بوده است. افراد مبتلا به چنین اختلالی از زندگی ناامید شدهاند (ناامیدی از زندگی). اطرافیان و خانوادهشان در فشارند و بارها تلاششان برای کمک به فرد افسرده بینتیجه مانده است. اما واقعا چرا باید چنین باشد؟ چرا افسردگی، که اختلالی با درصد شیوع بالا و اثرات بسیار مخرب است، باید دچار چالشهای درمانی بسیار باشد؟ چرا نزدیکترین افراد و عزیزانمان نمیتوانند نقش مؤثری داشته باشند؟ چرا خودمان بااینکه از چنین اختلالی خسته شدهایم، نمیتوانیم از پس آن برآییم؟ چرا در اکثر مواقع تجویز دارو تنها راهحل درمان افسردگی است؟ میتوان نبود شناخت کافی را مهمترین عامل چنین پدیدهای دانست. درواقع، این شناخت است که میتواند افسردگی را تحت کنترل فرد و خانوادهاش قرار دهد. در کتاب از حال بد به حال خوب دقیقا به همین نکته توجه میشود.
شناسنامه کتاب
- عنوان: از حال بد به حال خوب
- نویسنده: دیوید دی برنز
- مترجم: مهدی قراچهداغی
- تعداد صفحات: ۶۳۹
خرید کتاب از حال بد به حال خوب از دیجیکالا
ساختار کتاب «از حال بد به حال خوب»
کتاب از حال بد به حال خوب در شش بخش و ۲۷ فصل نوشته شده است. دستهبندی کتاب بهگونهای انجام شده است که بتواند مخاطب را کمکم با مسئله روبهرو سازد و قبل از اینکه هر نوع احساس انکار یا مقاومت درونی به وجود آید، آن را از بین ببرد.
موضوع بخش اول کتاب، که در ۴ فصل فراهم آمده، شناخت روح فرد است. بخش دوم، که در ۶ فصل تنظیم شده است، خلق احساس خوب را به مخاطب میآموزد. در این بخش، مطالبی هم برای افرادی ارائه شده است که بهعلت تنبلی هیچ کاری انجام نمیدهند. بخش سوم کتاب ترس و اضطراب را در ابعاد کوچک و بزرگ بررسی میکند. این بخش به ۷ فصل تقسیم شده است تا مفاهیم، پلهپله، برای مخاطب تشریح شوند. بخش چهارم کتاب، در ۵ فصل، به ایجاد رابطهای بهتر و تلاش برای خلق حال خوب، با ساختن روابط خوب، توجه شده است. در بخش پنجم، دارودرمانی و اثرات آن بهصورت فصلی مختصر بیان شده است و نهایتا، در بخش آخر، ۴ فصلِ ویژه برای درمانگرها و بیماران کنجکاو نگاشته شده است.
در ادامه بهاجمال این کتاب را بررسی میکنیم.
درباره کتاب «از حال بد به حال خوب»
کتاب از حال بد به حال خوب از طریق ایجاد دوستی با خواننده سعی میکند او را برای پذیرش ضعفهای روحیاش آماده کند. هدف اصلی این کتاب آن است که برای فرد شناختی فراهم آورد: شناخت درباره خود، درباره مشکلات و درباره علت مشکلات. با همین رویکرد، در گام بعدی سعی میکند خواننده، خودش، برای بهبود موقعیتش تصمیم بگیرد. گویا هیچ فرایندی بهصورت اجباری صورت نمیگیرد و همهچیز با خواست خود فرد پیش میرود. این روند ادامه دارد، تا جایی که در بخشهای آخر به تحول ذهنی خواننده میانجامد و وی خود را آماده پذیرش مییابد. در پایان، بدون اینکه دارویی مصرف کرده یا تحت دورههای طولانیمدت قرار گرفته باشد، حال خوب خود را درک خواهد کرد.
درباره نویسنده
دیوید دی برنز متولد سال ۱۹۴۲ است. او استاد بازنشسته دانشگاه استنفورد است و، در بخش پزشکی، سالها مشغول آموزش و پژوهش بوده است. او کتابهای بسیاری با موضوع روانشناسی تألیف کرده است که از مشهورترین آنها میتوان دو کتاب «از حال بد به حال خوب» و «افسردگی چرا» را نام برد. زمینه مطالعاتی وی شناخت افسردگی، عوامل افسردگی و پیشنهاد راهکارهایی برای رفع آن است و به موفقیتهای بسیاری دست پیدا کرده است. این روانپزشک آمریکایی نظریههای بسیاری راجع به افسردگی دارد. دیوید دی برنز جملهای معروف دارد که پایه بسیاری از معانی و مفاهیم موردنظر اوست:
احساس شما بیش از آنکه به حوادث زندگی شما مربوط باشد با برداشت شما از این حوادث مرتبط است. با این علم و اطلاع میتوانید اندیشه و، همراه با آن، احساستان را تغییر دهید.
آیا این کتاب برای شماست؟
اگر شما هم میخواهید وضعیت روحیتان بهبود یابد، اگر رفتن پیش روانپزشک و مصرف دارو، در وهله اول، برایتان سخت است و اگر از وضع فعلی خودتان خسته شدهاید، این کتاب شروع مناسبی برایتان است. همچنین این کتاب برای دانشجویان رشته روانشناسی و رواندرمانگران مناسب است. ازطرفی خواندن این کتاب برای افرادی که در کنار فرد مبتلا به افسردگی قرار دارند نیز پیشنهاد میشود. هرکس این کتاب را بخواند، میتواند در اجتماع فردی مؤثرتر باشد.
بخشهایی از کتاب
یکی از ناراحتیهای متداول ما دیرآمدن اشخاص است. هرچه اشخاص دیرتر به سر قرار خود بیایند عصبانیتر میشویم و چون سرانجام از راه میرسند احساس بدی پیدا میکنیم. وقتی جرج در زمان مقرر به منزل نیامد، مارگارت بهشدت عصبانی شد. این افکار در ذهن او گذشت: «او هرگز سر وقت به منزل نمیآید. راستی که خجالت آور است. چقدر نامنظم است. اگر به من توجه داشت، اینهمه دیر نمیکرد. باید تابهحال آمده بود».
اکنون این افکار را بررسی کنیم. آیا تحریف نشدهاند؟ نخستین فکر او این بود: «او هرگز سر وقت به منزل نمیآید». جدول خطاهای شناختی را بخوانید و خطاهای این اندیشه را پیدا کنید. این یکی بهراستی آسان و مشخص است. حتما متوجه شدهاید که خطای شناختی مارگارت «تعمیم مبالغهآمیز» بود؛ زیرا به اعتقاد مارگارت حادثه منفی انگارهای پایانناپذیر و تمامناشدنی بود. ممکن است جرج در مواقعی دیر به منزل بیاید، شاید هم معمولاً دیر کند، اما «همیشه» دیر نمیکند. اگر خطای شناختی او را «فیلتر ذهنی» هم نامیده باشید، درست گفتهاید؛ زیرا مارگارت دیرکردهای جرج را به خاطر سپرده، اما سر وقت آمدنهای او را فرموش کرده است. (صفحه ۲۷)