مرکز کنترل درونی و بیرونی چیست و چه تاثیری بر زندگی ما دارد؟
وقتی با چالشی در زندگی دستوپنجه نرم میکنید، آیا حس میکنید میتوانید روی نتیجه تأثیر بگذارید یا اینکه فکر میکنید در حال تقلای بیهوده هستید و همهچیز به نیروهایی خارج از اراده و کنترل شما بستگی دارد؟ اگر جزو کسانی هستید که به پرسش اول پاسخ مثبت دادید، چیزی در وجود خود دارید که روانشناسان آن را مرکز کنترل درونی مینامند؛ اما اگر پاسخ شما به پرسش دوم مثبت است، به قول روانشناسان، مرکز کنترل شما در ناحیه بیرونی است. در این مقاله درباره این دو مفهوم و نقشی که روی زندگی ما دارند، صحبت میکنیم.
مرکز کنترل چیست؟
جولیان روتر (Julian Rotter)، روانشناس مشهور آمریکایی، این مفهوم را برای اولین بار در سال ۱۹۵۴ بیان کرد. در علم روانشناسی، مرکز کنترل برای توصیف احساس مسئولیت یک فرد در قبال رویدادهای زندگیاش استفاده میشود؛ اینکه او چقدر خودش، دیگران یا شرایط محیطی را مسئول رویدادهای تلخ و شیرین زندگیاش میداند.
کسی که مرکز کنترلش درونی است، رخدادهای زندگیاش را بیشتر حاصل تواناییها، کارها و اشتباهات خودش میداند؛ اما کسی که مرکز کنترلش بیرونی است، حوادث گوناگون زندگی را از دریچهای دیگر میبیند. او عوامل محیطی، شانس و رخدادهای تصادفی یا اقدامات دیگران را علت وقایعی میداند که در زندگیاش اتفاق افتاده است.
مثل سایر مفاهیم روانشناسی شخصیت، مرکز کنترل نیز طیفبندی دارد و عوامل ژنتیکی و محیطی، روی درونی یا بیرونی شدنش تأثیر میگذارند. علاوه بر تأثیر احتمالی ژنها، نگرش و رفتار والدین در دوران کودکی، نقش مهمی در شکلگیری مرکز کنترل فرد دارند.
اهمیت مرکز کنترل در چیست؟
محققان دریافتهاند که درونی یا بیرونی بودن این مرکز، نقش مهمی در موفقیت و شادکامی افراد در حوزههایی مانند تحصیل، کار و روابط اجتماعی دارد. بهطور کلی، کسانی که مرکز کنترلشان درونی است، افرادی موفقتر و شادتر هستند.
آیا مرکز کنترل یک ویژگی شخصیتی است؟
خیلیها تصور میکنند که مرکز کنترل یک ویژگی شخصیتی است که فرد با آن متولد میشود؛ اما شواهد علمی نشان میدهند که شیوه تربیت فرزند و تجربیات کودکی نقش مهمتری در شکلگیری این مرکز دارند. والدینی که فرزندان خود را مستقل بار میآورند و به آنها میآموزند که هر پیامدی با کردارشان ارتباط دارد، نقش مهمی در درونی شدن این مرکز ایفا میکنند.
تفاوتهای مرکز کنترل بیرونی و درونی چیست؟
برای درک بهتر تفاوتهای مرکز کنترل درونی و بیرونی، به جدول زیر توجه کنید.
ویژگیهای افراد دارای مرکز کنترل درونی | ویژگیهای افراد دارای مرکز کنترل بیرونی |
مسئولیتپذیری در قبال اقدامات | متهم کردن عوامل بیرونی و تمایل کمتر به مسئولیتپذیری |
تأثیرپذیری کمتر از نظرات دیگران | موفقیتها را اغلب به شانس و اقبال نسبتدادن |
عملکرد بهتر در مشاغلی که آزادی و ابتکار عمل بیشتری نیاز دارند | باور نداشتن به تواناییهای خود برای تغییر دادن شرایط |
احساس خودکارآمدی بالا | ناامیدی و انفعال در برابر شرایط سخت |
تمایل به سختکوشی برای بهدستآوردن چیزهایی که میخواهند | احتمال بالای ابتلا به درماندگی آموختهشده |
اعتمادبهنفس بالا هنگام رویارویی با چالشها | |
تمایل بیشتر به حفظ سلامت جسمانی |
باید به این نکته توجه داشت که مرکز کنترل یک طیف پیوسته است. هیچکس مرکز کنترل کاملا درونی یا کاملا بیرونی ندارد. اغلب افراد جایی بین دو سر طیف قرار میگیرند.
برای درک بهتر به مثال زیر توجه کنید:
فردی بهدلیل نیروی جسمانی، در یک مسابقه ورزشی بسیار ضعیف عمل میکند. اگر مرکز کنترل چنین فردی درونی باشد، او مدام خودش را سرزنش کرده و حتی تحقیر میکند. نتیجه این رویکرد استرس و اضطراب خواهد بود؛ درحالیکه اگر همین فرد با رویکرد بیرونی به ماجرا نگاه کند، خود را بهخاطر ضعف ذاتیاش در این ورزش سرزنش نکرده و با این واقعیت که در این کار خوب نیست، کنار خواهد آمد.
بهطور کلی، وقتی که شایستگیها و تواناییهای ما با کاری که قرار است بکنیم، همخوانی نداشته باشد، اتکا به رویکرد کنترل بیرونی برای ما سودمندتر است.
رابطه بین خودکارآمدی و مرکز کنترل
یکی از مفاهیم علم روانشناسی که با مرکز کنترل ارتباط دارد، خودکارآمدی است. خودکارآمدی، آنطور که آلبرت بندورا (Albert Bandura)، روانشناس شهیر کانادایی ـ آمریکایی توصیف کرده است، اعتقاد به تواناییهای خود برای دستیابی به اهداف است.
گرچه افرادی که خودکارآمدی بالاتری دارند، معمولا از مرکز کنترل درونیتری هم برخوردار هستند، اما این دو مفهوم در همه جا با یکدیگر همپوشانی ندارند. برای مثال، فردی را در نظر بگیرید که فکر میکند سلامتیاش دست خودش است و میتواند آن را حفظ کند اما در عین حال حس میکند که توانایی کافی برای آشپزی کردن و پختن غذای سالم را ندارد. چنین فردی مرکز کنترلش درونی است اما خودکارآمدی پایینی دارد.
برخی تحقیقات نشان میدهد که با تلاش و تمرین میتوان حس خودکارآمدی را تقویت کرد. هرچند که نمیتوان بهراحتی روی مرکز کنترل تأثیر گذاشت، با این حال شواهدی وجود دارد که نشان میدهد مرکز کنترل در گذر زمان و با افزایش سن دچار تغییر میشود.
رابطه بین مرکز کنترل درونی و سلامتی جسم و روح چیست؟
کسانی که باور دارند اعمال و رفتارشان روی رویدادهای آینده تأثیرگذار است، بیشتر در راه حفظ سلامت روان و جسم خود میکوشند. رفتارهایی مانند تغذیه سالم و ورزش کردن زمانی معنا دارند که ما بدانیم این کارها اثرگذار است. در مقابل، وقتی فردی چنین باوری نداشته باشد، ممکن است در مواجهه با یک بیماری خطرناک، امید خودش را از دست داده و دچار افسردگی شود.
چطور بفهمیم مرکز کنترل ما درونی است یا بیرونی؟
برای فهم این که مرکز کنترل ما در دقیقا چه ناحیهای قرار دارد، روانشناسان از روشهای مختلف بهره میبرند. با این حال با واکاوی نگرشها و ارزیابی رفتارها، خودمان هم میتوانیم بهطور کلی متوجه شویم که در کجا قرار گرفتهایم.
برای درک اینکه مرکز کنترل شما در کدام ناحیه قرار دارد، جملات زیر را بخوانید و ببینید کدامیک از آنها بیشتر در شما وجود دارد:
مرکز کنترل بیرونی
- من معمولا احساس میکنم که کنترل اندکی روی زندگیام و آنچه برایم اتفاق میافتد، دارم.
- مردم بهندرت به آنچه لیافتش را دارند، میرسند.
- برنامهریزی و هدفگذاری چندان ارزشی ندارد، چراکه عوامل زیادی هستند که خارج از کنترل ما هستند.
- زندگی بر اساس شانس است.
- افراد تأثیر اندکی روی رویدادها دارند.
اگر جملاتی مانند آنچه گفته شد نگرش شما درباره زندگی را توصیف میکند، پس مرکز کنترل شما بیشتر بیرونی است تا درونی.
مرکز کنترل درونی
- اگر بهسختی تلاش کنی و خودت را وقف هدفت کنی، به هر چیزی میتوانی برسی.
- چیزی به نام سرنوشت وجود ندارد.
- اگر زیاد مطالعه کنی و خودت را آماده کنی، در امتحانات نتیجه مطلوبی کسب میکنی.
- شانس چندان در موفقیت نقشی ندارد. تلاش و اراده بیشتر نقش دارد.
- در بلندمدت، افراد به آنچه که لایقش هستند، میرسند.
اگر جملاتی مانند آنچه گفته شد نگرش شما درباره زندگی را توصیف میکند، پس مرکز کنترل شما بیشتر درونی است تا بیرونی.
توصیه آخر
مرکز کنترل شما تأثیر زیادی روی زندگیتان دارد؛ از مواجهه با شرایط سخت و استرسزا گرفته تا ایجاد انگیزه برای بهدستگرفتن کنترل زندگیتان.
در بیشتر موارد، مرکز کنترل درونی مفیدتر است، چراکه این باور را به شما میدهد که اقدامات شما مؤثر است.
اگر نگرش شما بیشتر مبتنی بر مرکز کنترل بیرونی است، سعی کنید نگاه خود به رویدادها را تغییر دهید. بهجای آنکه خود را یک فرد منفعل بدانید که تلاشش بیهوده است، به این فکر کنید که با چه اقداماتی میتوانید شرایط را تغییر دهید و روی نتیجه تأثیر بگذارید.
فکر میکنید مرکز کنترل شما درونی است یا بیرونی؟ آیا متوجه تغییر این مرکز با افزایش سن شدهاید؟ چه نظری درباره این موضوع دارید؟