چطور برای کارمندان خود الگو باشیم؟
بعضی از رئیسها هستند که به همه میگویند تا دیروقت در شرکت بمانند و کار کنند ولی خودشان رأس ساعت ۵ شرکت را ترک میکنند تا به برنامهی بدنسازیشان برسند.
بعضی از مسئولان ارشد هستند که از همه به خاطر وقتگذرانی در اینترنت انتقاد میکنند، ولی خودشان در ساعات اداری، خرید خانهشان را با اینترنت انجام میدهند.
بعضی از مدیران مالی هستند که دستور میدهند برای کاهش «هزینههای غیرضروری» تعدیل نیرو صورت بگیرد، اما برای دفتر خودشان مبلمان آخرین مدل و لوکس سفارش میدهند.
آیا شما هم چنین افرادی را میشناسید؟
هیچچیز برای اصول اخلاقی شرکت بدتر از رهبری نیست که انتظار داشته باشد کارمندان به حرفهایش گوش کنند ولی خودش بر خلاف آنها عمل کند. وقتی چنین اتفاقی میافتد، متوجه میشوید که اشتیاق و حسننیت در بین کارکنان از بین میرود و بدبینی و ناامیدی جایگزین آن میشود.
فرقی نمیکند در چه موقعیتی قرار داشته باشیم، به هر حال وقتی میبینیم افراد خلاف حرفی که میزنند رفتار میکنند، حس میکنیم مورد خیانت قرار گرفتهایم. این گونه افراد میتوانند خیلی مخرب باشند. اگر چنین اتفاقی برایتان افتاده باشد، حتما میتوانید حس ناامیدیای را که از آن حرف میزنم درک کنید.
اگر شما در جایگاه رهبری قرار دارید، مطمئنا میدانید که در مقابل تیمتان مسئول هستید. آنها برای هدایت و قدرت گرفتن به شما نگاه میکنند. این بخشی از وظایف یک رهبر است و یکی از مهمترین مسئولیتهای شما این است که با اعمالتان آنها را هدایت کنید.
در ادامه میخواهیم بدانیم چرا الگو بودن برای هدایت افراد مهم است؟ و اگر خلاف آن ثابت شود چه اتفاقی میافتد؟
چرا الگو بودن مهم است؟
ضربالمثلی قدیمی در مورد تفاوت رهبر و مدیر وجود دارد که میگوید: «مدیرها کارها را درست انجام میدهند، رهبران کارِ درست را انجام میدهند.» (البته بهترین حالت این است که هم مدیر خوبی باشید و هم رهبر خوبی. چرا که این دو فقط در فرایندها با هم تفاوت دارند).
به عنوان یک رهبر، بخشی از وظایف شما این است که برای افرادی که با شما کار میکنند الهامبخش باشید و آنها را به جلو هدایت کنید و البته با این کار شرکتتان را نیز به رشد و شکوفایی برسانید. برای رسیدن به این هدف، باید در عمل به آنها نشان دهید چه کار کنند.
به افراد الهامبخشی فکر کنید که با رفتارشان دنیا را تغییر دادند. به عنوان مثال، اعمال ماهاتما گاندی (Mahatma Gandhi) را در نظر بگیرید: او بیشتر عمرش را در حال انجام همان کارهایی گذراند که مردم را به آن فرا میخواند. او متعهد شده بود که بدون خشونت در مقابل بیعدالتی مقاومت کند و مردم هم، راه او را دنبال میکردند. او مردم را هدایت کرد و به این شکل مردم هند موفق شدند به استقلال دست پیدا کنند؛ چون او با اعمالش به همه نشان داد که این اتفاق میتواند رخ دهد.
با اینکه موقعیت گاندی با موقعیت ما خیلی فرق دارد، اما در اصل مطلب تفاوتی نمیکند. وقتی با رفتار و اعمال خود برای دیگران الگو میشوید، در اصل تصویری از چشماندازی خلق میکنید که میخواهید به حقیقت بپیوندد. مردم میتوانند به شما نگاه کنند و بگویند: «اگر او میتواند این کار را انجام بدهد، پس من هم میتوانم.» وقتی برای دیگران الگو میشوید، دیگران راحتتر از شما پیروی میکنند.
به مدیران افسانهای نگاه کنید، مثلا جک وِلش (Jack Welch) مدیر جنرال الکتریک. ولش میدانست برای اینکه جنرال الکتریک را به قله برساند باید همه چیز را زیرورو کند و دقیقا همین کار را کرد. او ایدهی «سازمان بدون مرز» را بهوجود آورد. این ایده یعنی هر کسی آزاد است که طوفان فکری داشته باشد و به ایدههای جدید برسد و نیازی نیست منتظر بماند تا فرد دیگری که از نظر جایگاه از او بالاتر است ایده پردازی کند. او میخواست تیمش آزاد باشد و قول داد تا به ایدههای همهی افراد در هر قسمتی از شرکت که باشند گوش کند. و این کار را هم انجام داد. همهی کارکنان، از کارگران ردهپایین گرفته تا مدیران ارشد، به شرطی که ایدهی جدیدی داشتند که میتوانست شرکت را به سمت بهتر شدن هدایت کند، توجه او را به خود جلب میکردند. این فقط حرف نبود، بلکه او در عمل هم نشان داد که این قضیه برایش کاملا جدی است و همهی کارکنان هم بهراحتی میتوانستند این موضوع را ببینند.
ولش، به کاری که میدانست درست است وفادار ماند. در نتیجه، جنرال الکتریک در زمان مدیریت او، به موفقیت فوقالعادهای دست پیدا کرد. تیم او همیشه آماده بودند که راه او را دنبال کنند، چون همه میدانستند او همیشه به حرفهایش عمل میکند.
این برای شما چه معنایی دارد؟ اگر شما هم با تیمتان صادق باشید و راه درست را به آنها نشان بدهید، آنها هر طوری شده از شما پیروی میکنند.
وقتی از خودتان الگو نمیسازید چه اتفاقی میافتد؟
ما میدانیم که هدایت مردم با نشان دادن الگویی از خود چقدر مهم است. اما وقتی از این قانون پیروی نکنید چه اتفاقی میافتد؟ وقتی به اعضای تیمتان میگویید که کاری را انجام دهند و خودتان دقیقا بر عکس آن عمل میکنید، چه حسی به آنها دست میدهد؟ همینطور که قبلا گفتیم، اگر این اتفاق برای شما رخ داده باشد، حس عصبانیت و ناامیدیتان را خوب بهخاطر دارید.
وقتی رهبران به حرفهایی که خودشان میزنند عمل نمیکنند، اعضای تیم نمیتوانند به راحتی در کنار هم کار کنند و به موفقیت برسند. چطور آنها میتوانند به مدیری اعتماد کنند که خلاف حرفی که میزند رفتار میکند.
فرض کنید چه اتفاقی میافتاد اگر گاندی با مخالفانش به صورت مسلحانه درگیر میشد. احتمالا کسی نمیتوانست بهراحتی پیام مبارزهی بدون خشونتش را باور کند. پیروانش با شک و تردید و بیاعتمادی به او نگاه میکردند و به احتمال زیاد آنها هم وارد درگیری فیزیکی و خشونت میشدند.
آیا فکر میکنید اگر کورش کبیر در بالای یک تپه مینشست و استراحت میکرد، سربازانش حاضر بودند تا پای جان برایش بجنگند؟ مطمئنا اگر این کار را میکرد به یکی از پادشاهان معمولی تاریخ تبدیل میشد و هیچ وقت به عنوان رهبری بزرگ شناخته نمیشد.
در مورد شما و تیمتان هم همین موضوع صدق میکند. اگر حرفی بزنید و برخلافش عمل کنید، احتمالا آنها با شور و شوق از شما پیروی نخواهند کرد. چرا باید این کار را انجام دهند؟ از آن به بعد، به همهی حرفهایتان با شک و تردید نگاه میکنند و به شما اعتماد نخواهند کرد. فکر میکنند که کار درست را انجام نمیدهید یا اصلا نمیدانید چه میگویید. دیگر حرفهایتان را باور نخواهند کرد.
رهبران خوب، در افراد شور و شوق و اعتماد ایجاد میکنند و آنها را به جلو هدایت میکنند. اگر هدایت تیمی را برعهده دارید که به شما اعتماد ندارند، بهره وری کاهش پیدا میکند و شور و امید از بین خواهد رفت. تمامی چشماندازهایی که به سختی تلاش میکنید به واقعیت تبدیل شوند، جذابیت خود را برای همه از دست خواهند داد، چون دیگران نمیتوانند حرفهایتان را باور کنند.
چطور این الگوها را در زندگی خود به کار بگیریم
- از همکارانتان کارهایی را بخواهید که خودتان هم مایل به انجامشان باشید.
- اگر قوانین جدیدی برای شرکت تعیین میکنید، خودتان اولین کسی باشید که از آنها پیروی میکند. به عنوان مثال، اگر تماسهای شخصی را در محل کار ممنوع میکنید، سر کار با همسرتان صحبت نکنید. اگر این کار را انجام دهید به عنوان فردی دروغگو شناخته میشوید و ممکن است کارمندان عصبانی بشوند و دیگر تمایلی برای پیروی از شما نداشته باشند.
- با دقت به رفتارتان نگاه کنید. اگر از دیگران به خاطر اینکه حرفتان را قطع میکنند انتقاد میکنید، خودتان نیز نباید این کار را انجام بدهید. بله، شما میخواهید، مردم به حرفهای همدیگر با دقت گوش کنند، خودتان با رفتارتان این را به آنها نشان دهید.
- اگر قانون شرکت این است که همه باید ساعت ۵ محل کار را ترک کنند، خودتان هم باید این کار را انجام بدهید. اگر برای تمامکردن کارها تا دیروقت در شرکت بمانید، ممکن است اعضای تیمتان نیز احساس گناه کنند و بخواهند تا دیروقت کار کنند. با این کار، شما این قانون را کلا زیر پا خواهید گذاشت. این مورد در مواقع دیگری مانند وقت ناهار هم صدق میکند. اگر میخواهید اعضای تیمتان یک ساعت کامل استراحت کنند، خودتان هم باید همین کار را انجام بدهید.
این مجموعه حاصل تجربیات اساتید هاروارد است که هر یک، از کارآفرینان و مشاوران بزرگ در دنیا هستند.