کتاب دالان بهشت؛ چالشهای یک دختر جوان در زندگی مشترک
دالان بهشت، نوشتهی نازی صفوی، یکی از رمانهای پرتیراژ فارسی دهههای گذشته است. داستان پرکشش، شخصیتپردازی مناسب و پرداختن به مسالهای مهم در مقولهی ازدواج؛ از مهمترین دلایل موفقیت این کتاب است. با ما باشید تا شما را با این رمان پرحاشیه و پرمخاطب بیشتر آشنا کنیم.
شناسنامهی کتاب
- عنوان کتاب: دالان بهشت
- نویسنده: نازی صفوی
- سال انتشار: ۱۳۷۸
دربارهی کتاب دالان بهشت
کتاب دالان بهشت از رمانهای فارسیای بهشمار میرود که با اقبال خوبی از سوی مخاطبان روبهرو شده است. گویا عشقی که فدای خامی جوانی میشود، موضوع جذابی برای خوانندگان بهحساب آمده است و حس همذاتپنداری بسیاری از آنها را برانگیخته است.
داستان از زبان مهناز، روایت میشود؛ دختری نازپرورده و کمسن که ناگهان از دنیای نوجوانی و بازیگوشی، وارد زندگی زناشویی و وضعیتی میشود که هیچ تصوری از آن ندارد. برخلاف بسیاری از رمانهای ایرانی که چنین وضعیتی را در کلیشهی اجبار و زور قرار میدهند، این موقعیت، نه با زور و نه در فقر بهوجود آمده است. نازی صفوی خوب فهمیده است که برای در امان ماندن از تکرار، چه تغییراتی در فرم و محتوای داستان ایجاد کند. شروع داستان شیرین و آرام است؛ پیوندی که دو خانوادهی همسایه را به هم نزدیکتر میکند.
محمد، نامزد مهناز، برخلاف او، پسری جاافتاده و تحصیلکرده است که با وجود عقاید سنتی، برخوردی منطقی با اشتباهات و خامیهای مهناز دارد، اما با اشتباهات مهناز، عشق و رابطهی او با محمد، دچار چالشهای جدی و اساسی میشود. چالشهایی که سرانجامش طلاق است و زمینهساز خودشناسی مهناز و سعی او در بازسازی و برطرف کردن نقاط ضعف شخصیتیاش بعد از شکست در زندگی و رابطهاش با محمد میشود.
فضاسازی داستان، حالوهوای خانه و خانوادههای قدیمی و سنتی را زنده میکند و توصیفات دلپذیر نویسنده از روابط صمیمی خانوادهها با یکدیگر، از نقاط قوت کتاب بهحساب میآید.
آیا این کتاب برای شماست؟
شاید وقتی توصیف ابتدایی کتاب را میخوانید، کمی بهنظرتان کلیشهای و تکراری برسد؛ اما تا زمانی که کتاب را نخوانید، نمیتوانید تصویر درستی از این داستان داشته باشید.
شخصیتپردازی قوی شخصیتهای داستان، این کتاب را یک پله بالاتر از رمانهای همردهی خود قرار داده است. در دالان بهشت، برخلاف بسیاری از داستانهای مشابه، اثری از شخصیتهای کاملا سیاه و یا کاملا سفید دیده نمیشود. ما در دنیای داستانی این کتاب، عموما با انسانهای باورپذیری روبهرو هستیم که معصوم از خطا و اشتباه نیستند و گاه به سفیدی نزدیک میشوند و گاه تیره میشوند؛ انسانهایی که ترکیبی از سفیدی و سیاهی هستند و بیشتر از خوب یا شر مطلق، خاکستری بهحساب میآیند. همین خصوصیت شخصیتها و سیر روایی داستان، از دالان بهشت، داستانی با پرداخت قوی ساخته است که میتواند توقعتان از یک رمان خوب را برآورده کند.
در حاشیه
کتاب دالان بهشت اولین کتاب منتشرشده از نازی صفوی است که نقطهی اوج کار نویسندگی او نیز بهشمار میرود. این داستان بارها تجدید چاپ شده است و پس از کتاب «چراغها را من خاموش میکنم» و «بامداد خمار»، سومین رمان پرطرفدار سالهای اخیر میان مخاطبان ایرانی بهشمار میرود.
این کتاب، بهعلت پرداختن به مسائل اجتماعی و بازگو کردن مشکلات احتمالی میان زوجهای جوان، زیر ذرهبین بسیاری از منتقدان قرار گرفته و بازخوردهای مثبت و منفی بسیاری دریافت کرده است. علاوهبر تحسین، نقدهای بسیار تندی نیز بر این کتاب شده که عموما ناشی از ترسیم شخصیت منفیِ دختری مانند مهناز بوده است.
دالان بهشت به زبان انگلیسی ترجمه شده و در ایالات متحده بهچاپ رسیده است. کتاب صوتی دالان بهشت را هم میتوانید همین حالا از وبسایت نوار تهیه کنید.
بخشی از کتاب
- وقتی آدم از درون، راضی و خوشحال است، وقتی قلبش گرم و دلش شاد است، احساس میکند همهچیز زیباست و همه خوشبختند. برعکس مواقعی که از درون تکیده و غمگین و درمانده است، قشنگترین منظرههای دنیا برایش تیرهوتار است و رنگ غم دارد، چون خودش دلش گرفته، فکر میکند همه غمگینند. این هم یکی از اشتباههای همیشگی بشر است که همهچیز را قیاس به نفس میکند.
- ایستاد. رویش را برگرداند و دهانش را باز کرد، ولی آنچه نباید شود، شده بود. اختیارم را از دست داده بودم. فکر کردم، حالا که دارد میرود، بگذار لااقل حرفهایم را بزنم. اینبار دیگر زیر آوار نمیمانم. فریاد میزدم و خودم نمیفهمیدم چه جوری تمام حرص و غصهام را بیرون ریختم. من یه بچه بودم. فقط شونزده سالم بود. تو برام از محبت گفتی. از عشق گفتی و اینکه دوستم داری. منو از عالم بچگی کشیدی بیرون. بهترین سالهای عمرمو با حرفهایی پر کردی که بقیه زندگیمو به آتیش کشید. دیگه نه بچه بودم نه دختر، نه یه زن، می فهمی؟! نه، نمیفهمی. نمیفهمی چقدر سخته بهترین سالهای عمرت، یکی مدام توی گوشت بگه که عزیزی، تو رو با بندبند وجود به خودش وابسته کنه، بعد مثل یه آشغال بندازه دور، بیچاره و تنها با دردی توی دلت که برای هیچکس نتونی بگی. فکر کردی خیلی مردی که به همه گفتی من گفتم، نه؟! نه، محمد آقا، مردونگی این بود که وایسی ببینی با خود من چه کار کردی؟! خیلی برات مهمه بدونی چرا ازدواج نکردم؟! برای اینکه نتونستم… برای اینکه هنوز…
برای دریافت کتاب صوتی دالان بهشت به سایت نوار مراجعه کنید و به جمع هزاران خواننده این کتاب محبوب بپیوندید.
واقعا مقاله زیبایی بود من این رمان رو خوندم واقعا رمان بسیار زیبایی هست اشک آدم رو در میاره این رمان مناسب افرادیه که عاشق هستن این چیزارو درک میکنن و یا کسایی که زندگی زناشویی خودشون رو بر اساس یه اشتباه به گند کشیدن
کتاب خیلی خیلی خوبی بود ممنون
سلام و ممنون از نگاهتون 🙂
من نظرات کتاب در فیدیبو دیدم تعجب کردم.. نقدهای عجیب داشتن و بدرد نخور… کتاب یک عاشقانه ی مذهبی فوق العاده است که خلاف شرع توش نیست و نقطه قوتش هست…. همون اوایل عقد میکنن بهتره یا چندسال دوست باشن:))
اینو هم اضافه کنم… سن کم. خامی.. لوس بودن. انتظارات بیش از حد.. اما یک جاهایی اغراق میکنه یک جاهایی هم تقصیر محمد هست و نابلدی مهناز تو گفتن خواسته هاش و غرور بیخود هر دو.. عجیبه وقتی خودش رها کرده انتظار داره مهناز جلو بیاد.. میتونست این فاصله 3 سال باشه دیگه 8 سال خیلیه که خب زیبایی داستان که بعد اینهمه مدت هیچکدوم ازدواج نکردن..
من 16 سالم بود این کتاب و خوندم و خیلی دوستش داشتم به نظرم داستان قشنگی بود منم اون موقع مقصرو دختر داستان میدونستم و برگشتن دوباره محمد و اوج قشنگی کتاب میدیدم…خیلی جالبه الان بعد از 20 سال یه دفعه ای دوست داشتم دوباره بخونم و خوندمش و دیدم چقدر نظرم با اون وقتا فرق کرده و نظرم 180 درجه با قبل متفاوته که چطور این کتاب و یه خانم نوشته و آنقدر بیرحمانه راجع به دختر داستان نوشته، اول اینکه کودک همسری رو رواج میده و بعد از یه دختربچه توقع رفتار عاقلانه و آگاهانه داشتن به شکلی که همیشه همه مقصر میدوننش و خودش هم همین نظرو راجع به خودش داره! بعد اون دختر هیچ حقی توی زندگی نداشته ، نظرش هیچ جا پرسیده نمیشده و فقط شوهرش تصمیم گیرنده بوده برای هرچیزی حتا نوع پوشش،هرجا هم نظرشو اعلام میکنه به عنوان یه آدم ناسازگار شناخته میشه تا جاییکه وقتی پدرشو از دست میده بازم بقیه میگن به خاطر این بوده که دق کرده.چرا؟چون توی بچگی شوهرش دادن بعد نشده و طلاق گرفته ! کلن توی این داستان دختر هیچ حقی نداشت،تحقیر میشد ، بهش بی احترامی میشد و همه اینها عادی بوده .بعد طرف یه روزی نخواسته حالا بعد از سالها دوباره میاد و باز به خواست و نظر اون میخواد که برگرده به زندگی…مثل یه بازیچه و اطرافیانم خوشحال از این اتفاق که این خودش بازم اشتباهه چون یکبار با فکر کودکانه و بدون هیچ تجربه ای با این شخص ازدواج میکنه و به نظرش طرف مقابلش همه چی تمام بوده بعد از طلاق و گذشت سالها و رفتن به دانشگاه و همصحبتی با آدمهای جدید بازهم نظرش این بوده که شوهرش بهترین دنیا بوده !!!پس این چه رشد شخصیتی بوده که فکر ۱۶ سالگی با ۲۶ سالگی یکی بوده!به نظرم اصلن آموزنده نیست کلی هم بد آموزی داره نه تنها در مورد شخصیت اصلی بلکه راجع به سرگذشت هرکدوم از خانومهای داستان باز بیرحمی وجود داره ، حتا درباره ثریا که با وجود شخصیت مستقل به درخواست شوهر دیگه سرکار نمیره