کتاب زوربای یونانی؛ بیپروایی در چشیدن طعم زندگی
کتاب زوربای یونانی (Zorba the Greek)، اثر نیکوس کازانتزاکیس رمانی متفاوت و درعینحال جذاب است که خواننده را با قراردادن دو شخصیت متفاوت در کنار یکدیگر، تا آخر داستان مشتاق و علاقهمند نگه میدارد. با ما باشید تا بر این رمان دلچسب مروری داشته باشیم.
شناسنامهی کتاب
- عنوان اصلی کتاب: Zorba the Greek
- عنوان کتاب به فارسی: زوربای یونانی
- نویسنده: نیکوس کازانتزاکیس
- سال انتشار: ۱۹۴۶
دربارهی کتاب زوربای یونانی
اگر میخواهید معنای بیپروایی در زندگی را مجسم میکنید، کتاب زوربای یونانی بهترین تصویر را جلو چشمتان میگذارد. ماجرا از زبان مردی جوان (۳۵ ساله) روایت میشود که خود را درگیر مباحث فلسفی کرده و بهدنبال معنای زندگی است. او پس از جدایی از رفیق قدیمیاش تصمیم میگیرد که برای مدتی از شهر محل سکونتش فاصله بگیرد. او به شهری بهنام کرت میرود و با مردی ۶۰ ساله بهنام زوربا آشنا میشود. راوی بهدنبال استخراج زغالسنگ از یک معدن است و زوربا را بهعنوان مباشرش انتخاب میکند.
بخش زیادی از داستان دربارهی خاطرات زوربا و تجربیات او در طول زندگیاش است، اما چیزی که زوربا را در مقایسه با بقیه متفاوت میکند، دیدگاهش نسبت به زندگی و اتفاقات است. زوربا بهشیوهی عجیبی جسور و بیپرواست و هر لحظه از عمرش را چنان سپری کرده که گویی هر آن احتمال میداده که دیگر دنیا را نمیبیند و این نگرش، او را به لذت بردن از زمان حال مشتاق کرده است. البته وقتی هم غم به دلش راه پیدا میکرد، سنتور بهدست میگرفت؛ سنتوری که از ۲۰ سالگی همیشه در کنارش بوده است.
زوربا برعکس راوی، اصلا میانهای با کتاب و درگیر کردن خودش با معنای حقیقی زندگی ندارد، زندگی از دید او همان چیزهایی است که در طول عمرش تجربه کرده، دیده و شنیده اما شور و اشتیاق او برای زندگی بهقدری است که راوی را بهشدت تحتتأثیر قرار میدهد. هر روز، همهچیز را انگار بار اول میبیند و برای همین، همهچیز او را ذوقزده میکند. همچنین بهنظر او آدم هر چه را هوس میکند باید به حد اشباع بخورد، بنوشد یا تجربه کند و اشتباه بزرگی است که آدم خودش را از چیزی محروم کند.
در کنار همهی اینها، اگرچه زوربا زندگی و خوشیاش را به زنان وابسته میداند، اما نظر مثبتی به آنها ندارد. او درعین لذت بردن از زنان مدام از آنها فرار میکند و آنها را موجودات ناشناختهای میداند که گیجش میکنند. او حتی به خورهی کتابها و روشنفکرانی که خود را هر روز تنهاتر میکنند، طعنه میزند و ابایی ندارد که به راوی بگوید: «سالهاست که تو عمر خود را صرف این کتابهای جادویی کرده و باید شیرهی دوسههزار کیلویی کاغذ را کشیده باشی. خب، چه حاصلی از این کار خود بهدست آوردهای؟» البته راوی میداند جواب او برای زوربا اصلا قانعکننده نیست.
آیا این کتاب برای شماست؟
اگر آنقدر درگیر فلسفه و منطق شدهاید که یادتان رفته چطور شاد زندگی کنید یا برایتان سخت است که کمی به خودتان راحت بگیرید، زوربا حتما کمکتان میکند که دنیا را از دریچهی دیگری نگاه کنید؛ دیدگاهی جدید که حسابی سر ذوقتان میآورد.
البته بههیچوجه فکر نکنید چون کتاب حادثه یا اتفاق خاصی را دنبال نمیکند، حوصلهتان را سر میبرد. تعریفهای زوربا با لحن طنز، شما را از دنیای واقعی جدا میکند و آنقدر جذبش میشوید که حتی دلتان میخواهد اگر هم نمیتوانید مثل او فکر و زندگی کنید، رفیقی شبیهش داشته باشید؛ آنوقت حتما دنیا جای قابلتحملتری میشود.
در حاشیه
مجلهی تایم در بررسی سال ۱۹۵۳ خود از این رمان، آن را «داستانی بدون طرح اما با معنی» توصیف کرد. از این کتاب، تاکنون یک اقتباس سینمایی موفق در سال ۱۹۶۴ با نام زوربای یونانی و یک نمایش موزیکال با نام زوربا در سال ۱۹۴۸ ساخته شده است.
شما میتوانید همین حالا کتاب صوتی زوربای یونانی را با کیفیت بالا از وبسایت نوار تهیه کنید.
بخشهایی از کتاب
وقتی بچه بودم به یک پیرمرد ریزهمیزه میمانستم: یعنی آدم پخمهی بیحالی بودم، زیاد حرف نمیزدم و صدای زمختی مثل صدای پیرمردها داشتم. میگفتند که من به پدربزرگم شبیهم! ولی هر چه بزرگتر میشدم، سربههواتر میشدم. در بیستسالگی شروع به دیوانهبازی کردم، ولی نه زیاد، از همان خلبازیها که هر کسی در آن سنوسال میکند. در چهلسالگی کمکم احساس جوانی کردم و آنوقت به راه دیوانهبازیهای بزرگ افتادم. و حالا که شصت سالم است – بین خودمان باشد، ارباب، که شصتوپنج سال دارم – بلی، حالا که وارد شصتمین سال عمر خود شدهام، راستش دنیا برایم خیلی کوچک شده است!
برای دریافت کتاب صوتی زوربای یونانی به سایت نوار مراجعه کنید و به جمع هزاران خواننده این کتاب محبوب بپیوندید.