۱۰ باور غلط درباره احساسات که باید کنار بگذارید

0

ما آدم‌ها خیلی به صحبت درباره احساسات خود عادت نداریم. مکالماتمان متمرکز است روی کاری که انجام می‌دهیم و بیشتر جملاتمان با «فکر می‌کنم» شروع می‌شوند نه با «احساس می‌کنم». درست‌فکر‌کردن را یاد می‌گیریم، اما کمتر درباره احساس درست داشتن می‌شنویم و روش‌های مدیریت احساسات را با تماشای رفتار اطرافیان خود یاد می‌گیریم. بنابراین اگر الگوهای عاطفی درست را از اطرافیان خود یاد نگرفته باشیم، احتمالا قدرت شناخت احساسات خود را نداریم و بسیاری از مفاهیم مهم احساسی را نمی‌شناسیم یا درباره آنها اشتباه می‌کنیم! در ادامه، نمونه‌هایی از رایج‌ترین باورهای اشتباه درباره احساسات را مرور می‌کنیم.

۱. این احساس من درست نیست و باید تغییرش بدهم

یکی از بزرگ‌ترین اشتباهات ما درباره احساساتمان میل به تغییر آنهاست. همه ما بارها این جمله را به زبان آورده‌ایم که «نباید به‌خاطر چنین مسئله کوچکی ناراحت باشم» یا «باید خیلی خوشحال‌تر از این می‌بودم». در حالی که هیچ قانونی برای تأیید یا رد احساسات لحظه‌ای ما وجود ندارد و واکنش‌های عاطفی ما هیچ‌وقت اشتباه نیستند. به‌جای آنکه تمام وقت و انرژی خود را صرف مبارزه با احساس خود کنید، آن را بپذیرید و اجازه دهید آرام‌آرام تغییر کند.

۲. نمی‌توانم احساساتم را مهار کنم

اینکه برچسب غلط‌بودن به احساسات خود نزنیم، معنایش اسارت در بند احساسات نیست. متأسفانه بسیاری از ما تصور می‌کنیم تسلطی روی احساسات خود نداریم در حالی که قدرت ما به‌مراتب بیشتر از احساس قلبی ماست. حتی اگر نتوانیم آن را کاملا از بین ببریم، می‌توانیم با تغییر نحوه تفکر و رفتار خود و ترفندهای زیر تا حد زیادی روی آن اثر بگذاریم.

۳. فقط برون‌ریزی حالم را بهتر می‌کند

بسیاری از ما به‌اشتباه تصور می‌کنیم حال بد را اگر بیان نکنیم، مثل زهری کشنده از درون ما را ویران و متلاشی می‌کند. یا فکر می‌کنیم نتیجه مهار احساسمان، رفتار ربات‌گونه است. در حالی که حرف‌نزدن درباره احساسات لزوما به‌معنای سرکوب یا انباشته‌کردن آنها نیست. اگر فکر می‌کنید مهار احساسات شما را سرد و بی‌عاطفه نشان می‌دهد، در اشتباهید. اتفاقا اینکه به احساسات خود با دیدگاه واقع‌بینانه نگاه می‌کنید، حاکی از توانایی شما برای تجربه احساسات متنوع است.

بیان احساسات با مشت‌زدن به بالش یا تماس‌گرفتن با اطرافیان و درددل‌کردن با آنها در بیشتر موارد نه‌تنها حال کسی را بهتر نمی‌کند، بلکه موجب تشدید برانگیختگی و تقویت احساس خشم، نگرانی، عصبانیت یا ناامیدی می‌شود. هر زمان احساس کردید نیاز دارید حال خوب یا بد خود را به گوش تمام دنیا برسانید، این چند سؤال را از خود بپرسید:

  • آیا این تنها گزینه من است؟
  • کار دیگری هست که همین‌قدر حالم را خوب کند؟
  • پیامدهای بیان احساساتم چیست؟

پیاده‌روی و هواخوری، مدیتیشن، نوشتن و صحبت با یکی از عزیزان مورداعتماد راهکارهای بهتری هستند که کمک می‌کنند احساس بهتری داشته باشید.

۴. آدم‌ها به‌سادگی حالم را عوض می‌کنند

  • رئیسم خونم را به جوش می‌آورد؛
  • همکارم باعث می‌شود احساس بدی به خودم داشته باشم؛
  • بعد از صحبت با آن دوستم همیشه افسرده و ناراحتم.

تابه‌حال چند بار پشت این عبارات رایج قایم شده‌اید؟

در واقعیت هیچ‌کس و هیچ‌چیز قدرت تغییر احساسات شما را ندارد! ممکن است بتواند بر حس و حالتان اثر بگذارد، اما درنهایت خود شمایید که کاملا مسئول احساسات‌تان هستید.

۵. قدرت مهار ناراحتی‌ام را ندارم

یکی دیگر از اشتباهات رایج ما درباره احساساتمان این است که فکر می‌کنیم قدرت مهار احساسات ناخوشایند را نداریم و درنتیجه فرار را به قرار ترجیح می‌دهیم؛ فرار از تمام موقعیت‌های سختی که به کامیابی منجر می‌شوند. اندوه اجتناب‌شده در پس ذهن می‌ماند و رنج بیشتری به‌ دنبال دارد. مثلا کسی که مدام با اضطراب دست‌به‌گریان است، فرصت‌های پیشرفت و ترقی را از دست می‌دهد یا فردی که از مواجهه گریزان است، نمی‌تواند مشکلاتش را با اطرافیان خود حل کند. این افراد به‌جای مواجهه با مشکل تلاش می‌کنند با زیاده‌روی در کار، پرخوری یا کم‌خوری، مصرف مواد مخدر یا پرسه در شبکه‌های اجتماعی از زیر بار اندوه فرار کنند.

دانستن نحوه برخورد با احساسات ناراحت‌کننده باعث تقویت اعتماد‌به‌نفس هم می‌شود. وقتی به احساسات خود اجازه نمی‌دهید بر رفتار شما حاکم شوند، به قدرت تحمل خود در شرایط سخت پی می‌برید.

۶. احساسات مثبت خوب و احساسات منفی بدند

تصور اشتباه بیان احساسات نشانه ضعف

انسان ذاتا قدر شادی و حال‌و‌هوای خوب را می‌داند و از احساسات بد فراری است. بااین‌حال همه ما گاهی دچار ناامیدی، خشم، اندوه و احساس گناه می‌شویم و هرکدام آنها نقش پررنگی در زندگی ما ایفا می‌کنند. حالاتی که در تمام طول عمر خود سرکوبشان کرده‌ایم و آنها را احساسات منفی دانسته‌ایم، درس‌های ارزشمندی درباره خودمان به ما می‌آموزند و تمرکزمان را به‌سمت بخش‌هایی از زندگی هدایت می‌کنند که به مراقبت و توجه بیشتر نیاز دارند.

به یاد داشته باشید احساسات به‌خودی‌خود مثبت یا منفی نیستند؛ کاری که در واکنش به این احساسات انجام می‌دهیم خوب یا بد بودن آنها را تعیین می‌کند. مثلا عصبانیت معمولا به اقدامات و انتخاب‌های وحشتناک منجر می‌شود. اما همین خشم اگر نبود، بسیاری از تغییرات مثبت در جهان هرگز رخ نمی‌داد.

۷. بیان احساسات نشانه ضعف است

این خطرناک‌ترین باور اشتباه ما درباره احساسات است که سراسر وجودمان را پر از احساس شرم می‌کند، اجازه مکالمه و درخواست همدردی به ما نمی‌دهد و از کودکی به ما می‌آموزد بخش زیادی از احساسات خود را انکار کنیم. بسته به پیام‌هایی که از کودکی درباره سن، جنسیت، هویت فرهنگی، نقش خانوادگی، حرفه کاری و مانند اینها دریافت می‌کنیم، برخی از ما این باور اشتباه را سال‌ها به همراه داریم.

اگرچه مهار عواطف و رفتار حرفه‌ای به هنگام هجوم احساسات ناخوشایند مهارتی اجتماعی است، کنارگذاشتن سپر دفاعی و بیان هرچه در دل داریم در زمان مناسب لزوما نشانه ضعف نیست. حتی می‌توان آگاهی به احساسات خود و تصمیم‌گیری آگاهانه برای به‌اشتراک‌گذاشتن آنها با دیگران را نشانه قدرت دانست، چراکه شرط اول حرف‌زدن درباره حالات خود با دیگران شجاعت و قدرت واقعی است. به‌عقیده محققان، توانایی تشخیص احساسات قابل‌بیان و ابراز آنها نوعی هوشمندی و مقدمه موفقیت است!

۸. آدم احساساتی نمی‌تواند منطقی باشد

  • او برای رهبری بیش از حد احساساتی است.
  • ما به‌دنبال مسئولی می‌گردیم که کمتر احساسی و بیشتر منطقی باشد.
  • به‌قدری ناراحتم که حتی نمی‌دانم به چه فکر می‌کنم.

همه ما بارها این جملات را گفته‌ایم و شنیده‌ایم و اجازه داده‌ایم این باور اشتباه قدرت اعتماد ما به دیگران را تضعیف کند.

این باور اشتباه بیانگر تضاد میان افکار و احساسات است. می‌گوید آدم‌ها یا احساس می‌کنند یا فکر می‌کنند و هیچ‌کس نمی‌تواند هم‌زمان هم احساساتی و هم منطقی باشد. در حالی که آزادگذاشتن آدم‌ها برای تجربه احساسات متنوع، راهی برای حمایت از سلامت عاطفی و تقویت قدرت تصمیم‌گیری است. جالب است بدانید تصمیماتی که به‌پشتوانه احساسات و منطق گرفته می‌شوند، اغلب دقیق‌ترین و درست‌ترین تصمیم‌ها هستند.

۹. هرچه احساس می‌کنم عین واقعیت است

در بسیاری از موارد احساس ما صرفا بر اساس تفسیرمان از رویدادهاست و حقیقت ندارد. به‌ بیان دیگر، اینکه چیزی را احساس می‌کنیم صرفا به‌معنی حقیقت‌داشتن آن نیست و باید حتما به‌دنبال اعتبارسنجی احساسات خود باشیم. گاهی اوقات آدم‌های احساساتی از حالات و عواطفشان برای خود هویت می‌سازند یا احساساتی‌بودن خود را وجه تمایز خود می‌دانند که اشتباه است. شخصیت انسان هرگز نمی‌تواند بر مبنای احساسات همیشه در حال تغییر او باشد.

۱۰. برای خلاق‌بودن باید احساساتی باشم

احساسات قوی می‌توانند الهام‌بخش آثار هنری خلاقانه باشند، اما نظم کاری که یکی از بایدهای مهم موفقیت در پروژه‌های هنری است، جز با ترکیب احساسات و منطق حاصل نمی‌شود. در نبود بخش منطقی ذهن، احساسات اگرچه سوخت خوبی برای خلاقیت است راه به جایی نمی‌برد. محال است بتوانیم موسیقی، نقاشی یا داستان کوتاه خود را فقط و فقط به‌کمک احساس خود کامل کنیم.

کلام آخر

تا زمانی که عادت به درک احساسات خود نداریم، تشخیص درست یا غلط بودن آنها برای ما پیچیده و دشوار است. اما درست مثل سایر مهارت‌های زندگی می‌توانیم این قدرت را با تمرین فراوان رفته‌رفته تقویت کنیم. به یاد داشته باشید خودآگاهی که رمز دستیابی به موفقیت‌های زندگی شخصی و حرفه‌ای است، برای تشخیص و تنظیم احساسات درست تا حد زیادی به ما کمک می‌کند.

شما چه باورهایی درباره احساسات دارید که به‌نظرتان اشتباه و دور از منطق‌اند؟ آنها را در بخش نظرات با ما در میان بگذارید.


در ادامه بخوانید: تظاهر به احساسات غیرواقعی؛ آسیب‌ها و نشانه‌ها
هشدار! این مطلب صرفا جنبه آموزشی دارد و برای استفاده از آن لازم است با پزشک یا متخصص مربوطه مشورت کنید. اطلاعات بیشتر

چگونه می‌توانید بر صدا و لحن و شیوه بیان خود مسلط‌تر شوید تا ارائه تاثیرگذارتری داشته باشید؟

۱۰،۰۰۰ تومان

منبع forbes sonderwellness
ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

هر سوالی داری از
هوش مصنوعی رایگان چطور
بپرس!

close icon
close icon