چطور خوششانس باشیم
علی و سارا مدتی بود دنبال خانه میگشتند اما هرجا را که میدیدند یا مناسب نبود یا گران بود. آن پنجشنبه بعد از یک روز گشتنِ بینتیجه کنار یک محوطه ساختمانی در ترافیک گیر کردند. همینطور که عرق میریختند و بیصبرانه منتظر باز شدن راه بودند…