چطور ترس را کنار بگذارید و به فرد موردنظرتان ابراز علاقه کنید؟
تاریخچهی اقدامات رمانتیک بسیاری از ما شبیه تراژدیهای شکسپیر و حتی کمدیهایش است؛ ملقمهای نهچندان موفقیتآمیز شامل کمی حسادت و چند پیمانه طردشدگی! اما هرچه باشد، بهتر است سعیمان را بکنیم و حرفمان را بزنیم!
برداشتن این نخستین گام و اعلام اینکه تمایل دارید رابطهای بیشتر از «دوستی معمولی» با طرف مقابل داشته باشید، همانقدر که بهنظر میرسد دلهرهآور است. در این لحظههای حساس که اضطراب دارید و قلبتان تندتند میزند، طبیعی است که احساس کنید میخواهید پابهفرار بگذارید.
اگر فکر میکنید زمان ابراز علاقه فرا رسیده است، فرارکردن شما را به نتیجهی دلخواهتان نمیرساند و کمکی به شکلگیری و حفظ یک رابطهی خوب نمیکند. در این مطلب، به شما میگوییم چطور با ۱۲ گام ساده به شخص موردنظرتان ابراز علاقه کنید.
۱. در فرصت مناسب ابراز علاقه کنید
صحبت دراینباره جلوی درِ دستشویی یا ابراز علاقه طی جلسهی کاری صورت خوشی ندارد. برای این کار هر دو باید در آرامش و درخلوت باشید. بهتر است مشغول انجام کاری مشترک مانند نوشیدن قهوه، قدمزدن یا تماشای فیلم باشید.
فکر کنید که کجا و کِی حالواحوال هر دویتان خوب خواهد بود، سپس در زمانومکان مناسب اقدام کنید.
۲. تا ابد هم نمیتوانید صبر کنید
هیچوقت فرصت بینقص را پیدا نخواهید کرد. پس بیخود از فرصتهای پیشرویتان بهبهانهی رسیدن به فرصت بهتر نگذرید.
اقدام در فرصتی که کموبیش مناسب است، همیشه بهتر از صبرکردن برای موقعیت همهچیزتمامی است که هرگز از راه نمیرسد.
۳. خیلی رمانتیکش نکنید
ممکن است قلبتان تندتند بزند، دستتان عرق کند، دلتان غنج برود و آدرنالین در رگهایتان جاری شود. بهنظر میرسد مسئلهی مهیبی باشد؛ هجوم احساسات در لحظهای که میخواهید به کسی احساستان را اعتراف کنید، فشار زیادی وارد میکند. این همه فشار کمکی به شما نمیکند.
پس آرام باشید، خیلی جدی نباشید و به خودتان اعتماد کنید. فردا هم روز دیگری است، قرار نیست آخر دنیا باشد. هر اتفاقی بیفتد، اوضاع روبهراه خواهد شد.
۴. خیلی داستانپردازی نکنید
داستانها بخشی از زندگی و فرهنگ انسانها هستند؛ ما با آنها بزرگ شدهایم. بهکمک داستانها درک بهتری از زندگی پیدا میکنیم، آنچه را برایمان اهمیت دارد و نوع واکنش به آنها را شناسایی میکنیم.
ممکن است عاشق شوید، ازدواج کنید و درکنار هم پیر شوید. شاید هم کارتان به جدایی برسد. شاید دلتان اسیر کسی شود و او قلبتان را بشکند (و احتمالا بعدش هم بهدنبال درمان قلب شکسته خود باشید)! شاید هم شما باعث دلشکستگی دیگران شوید.
هیچکدام از این داستانها و احتمالها اهمیت ندارند. هیچکدام از اینها هنوز اتفاق نیفتادهاند. آنچه مهم است انتخاب بعدی شماست.
۵. به انگیزههایتان توجه کنید
دلیل علاقهتان به فرد موردنظر چیست؟ بهخاطر اینکه با دیدن او آتش به جانتان میافتد؟ بهخاطر اینکه وجود او به وجود شما معنای بیشتری میبخشد؟ یا بهخاطر اینکه او اعتباری دلنشین و لذتبخش به شما میدهد؟
۶. بپذیرید که ابراز علاقه ساده نیست
ابراز علاقه به کسی که دوستش دارید کاری نیست که بدون هیچ زحمتی انجام شود. شما ریسک میکنید و رازتان را آشکار میکنید؛ برای ریسککردن هم باید از ناحیهی امنتان خارج بشوید.
پس نگذارید سختی و احساس بیدستوپایی مانعتان شود، اینها بخشی از فرایند است. شما احساس آسیبپذیری خواهید کرد و این اصلا احساس خوبی نیست اما گریزی هم از آن نیست. پس پیش بروید.
۷. عصبیبودن بهمعنی نداشتن اعتمادبهنفس نیست
باوجود آن همه اضطراب طبیعی است که گمان کنید آمادگی قدمپیشگذاشتن را ندارید! چنان مضطرب و عصبی هستید که فراموش میکنید در حالت طبیعی آدم بااعتمادبهنفس و قدرتمندی هستید.
اما تأثیر عصبیبودن بر کاهش اعتمادبهنفس مانند این است که برای اینکه پابهبرهنه نمانید کفش سایز ۴۲ بپوشید؛ فقط کمی لق میزند ولی همهچیز سر جایش است!
عصبیبودن نشانهی این است که کاری انجام میدهید، خیلی برایتان مهم است. باور به اینکه باتوجه به تجربهتان میتوانید دراینباره تصمیم گیری کنید، نشانه بالا بودن اعتماد به نفس شماست.
۸. دربارهی چیزی صحبت کنید
شاید خیلی ساده و پیشپاافتاده بهنظر برسد اما رابطه با درمیانگذاشتن و حرفهای مشترک تقویت میشود، بهویژه در آغاز راه.
میتوانید دربارهی خودتان صحبت کنید مثلا خاطرهای تعریف کنید یا از آرزوهایتان بگویید. صحبت دربارهی چیزهایی که به طرف مقابل مربوط میشود هم گزینهی خوبی است، مثلا حرفزدن دربارهی کتاب، مکان یا آهنگهایی که بهگمانتان موردعلاقهی اوست. همچنین میتوانید حستان را در برخی لحظههای خاص درمیان بگذارید.
صحبت دربارهی موضوعات آشنا که برایتان مهماند، باعث میشود حرفهایتان طبیعی و نه تصنعی بهنظر برسند.
۹. «شمای بااعتمادبهنفس» چطور از پس این کار برمیآیید؟
در لحظهی موعود که گمان میکنید اعتمادبهنفسی برایتان نمانده است، از خودتان بپرسید خود حقیقیتان که همیشه بااطمینان و پرسروصدا کارهایش را پیش میبرد، چطور از عهدهی این کار برمیآید؟
وقتی در بهترین وضعیتتان هستید، نیرو و هیجانی در شما جریان مییابد که کارها را خیلی سادهتر جلوه میدهد. پس به اینکه از عهدهاش برمیآیید یا نه فکر نکنید، فقط انجامش بدهید. جای تردید درباره باید یا نبایدِ این کار نیست، اقدام کنید. مسئله این نیست که بهاندازهی کافی ارزشمند و شایسته هستید، بپذیرید که بیشک شایسته و سزاوار هستید.
آن «خود» شما که با اعتماد به نفس و مطمئن است، هنوز همینجاست! فقط باید هرازگاهی وجودش را به خودتان یادآوری کنید.
۱۰. از آنچه نمیدانید نترسید
«پسزدهشدن»؛ هرقدر هم از تصور این وضعیت بدتان بیاید، این احتمال ناخوشایند و حتی وحشتناک وجود دارد که دست رد به سینهتان بزنند.
این حقیقت که ممکن است فرد موردنظر رویتان را زمین بیندازد، به درخواستتان برای ملاقات رودررو پاسخ منفی بدهد یا به نشانههایی که ارسال میکنید پاسخی ندهد، آنقدر هولناک است که باعث سستشدن و پاپسکشیدن آدم بشود. اما شما نباید فراموش کنید که طرف مقابلتان آزاد است هر تصمیمی بگیرد و مهمتر اینکه پاسخ منفی او بهمعنی شایستهنبودن یا بیارزشی شما نیست بلکه به سلیقه، موقعیت و تجربیاتش برمیگردد.
نباید از اینکه دیگران ردتان کنند و پستان بزنند بترسید، بلکه باید از ریسکنکردن و در چنین موقعیتی قرارنگرفتن بترسید.
۱۱. نگران کلمهها نباشید
حتما پیش آمده که بخواهید در موقعیتهای خاص در بهترین وقت بهترین عبارتها را پیدا کنید و بهکار بگیرید.
خُب همانطور که بهترین زمان وجود ندارد، چیزی به نام «بهترین کلمه یا بهترین جمله» هم وجود ندارد. نیازی به جملههای فیلمهای هالیوودی مثل «تو منو کامل میکنی» یا «تو باعث میشی که بخوام آدم بهتری باشم» ندارید! کافیست به آنچه بر لبانتان میآید اعتماد کنید، با همهی لکنتها، لغزشها و اشتباهات لُپیاش.
۱۲. پیچیدهاش نکنید
شاید وسوسه شوید در زمانی ویژه مکانی را چنان آماده کنید که کارتان را در ابراز علاقه سادهتر کند اما درواقع همهی این وسواسها و انتظارات کار را سختتر و پیچیدهتر میکند.
پس ساده بگیرید. قضیه را بیشازاندازه مهندسی نکنید! اقدام و حرفتان را به مجموعهای از بایدها وابسته نکنید. موضوع را تبدیل به کشمکش با خودتان نکنید. شاید جملهی سادهای مانند «راستی، موافقی فردا یه سر بریم کافه؟» همهی چیزی باشد که نیاز دارید. پس بهجای کشمکش و پیچیدگی در ابراز علاقه، آرامش و سادگی را درپیش بگیرید.
مهم این است که در پایان روز چه حسی نسبت به خودتان دارید: آیا دوست دارید آدمی باشید که بهخاطر ترس از شکست یا سایر پیامدها از احتمالات زندگی بهسادگی میگذرد یا آدمی که از آزمودن نمیترسد چون ممکن است نتیجهی شگفتانگیزی درانتظارش باشد؟!
من پنج ساله این راز رو نسبت بهش دارم والان من ۱۲سالمه اونم ۱۶سالشه
من ۷ ساله روی یکی از پسر های فامیل کراشم بچه بودم نمی فهمیدم ولی یک حسی بهش داشتم ولی نمی دونستم روش کراش دارم تصمیم گرفتم بعد از ۷سال بهش اعتراف کنم الان من ۱۲سالمه اونم۱۶سالشه می خوام بهش یک نامه ناشناس بدم که توش یک گردنبد ست هست
من از یکی خوشم اومده تو کلاسمون اونم مثل سلبریتی ها خیلی معروفه و همیشه دورش شلوغه ۱ ساله که میبینمش میخوام برای اولین بار دلمو بزنم به دریا و بهش اعتراف کنم ولی میترسم بقیه بفهمن یا اینکه دورش خلوت نشه هیچوقت تا بتونم بهش بگم،نمیدونم چیکار کنم خیلی خیلی هم استرسی ام باید چیکار کنم؟(اینم بگم که شخصیت خوبی داره ولی چون من خیلی استرس دارم میترسم شروع کنه به حرفای بد زدن و بعدش بره به همه بگه(